امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
سوّم : اشعار شيخ صالح تميمي اديب الادباء در مدح اميرالمؤمنين عليه السلام

سوّم:

پيشواى پيشوايان ادب، شيخ صالح تميمى در مدح مولاى متّقيان ‏اميرمؤمنان على صلوات اللَّه عليه وآله مى‏گويد:

 

غايه المدح في علاك ابتداء

ليت شعري ما تصنع الشعراء

يا أخا المصطفى وخير ابن عمّ

وأمير إن عدت الاُمراء

ما نرى ما استطال إلّا تناهى

ومعاليك مالهنّ انتهاء

فلك دائر إذا غاب جزء

من نواحيه أشرقت أجزاء

أو كبدر ما يعتريه خفاء

من غمام الأعراه انجلاء

يحذر البحر صولة الجزر لكن

غارة المدّ غارة شعواء

ربّما رمل عالج يوم يحصى

لم يضق في رماله الإحصاء

وتضيق الأرقام عن معجزات

لك يا من إليه ردّت ذكاء

يا صراطاً إلى الهدى مستقيماً

وبه جاء للصدور الشفاء

بني الدين فاستقام ولولا

ضرب ماضيك ما استقام البناء

أنت للحقّ سلم مالراق

يتأبّى بغيره الإرتقاء

أنت هارون والكليم محلاًّ

من نبيّ سمت به الأنبياء

أنت ثاني ذوي الكسا ولعمري

أشرف الخلق من حواه الكساء

ولقد كنت والسماء دخان

ما بها فرقد، ولا جوزاء

في دجا بحر قدرة بين بردى

صدف فيه للوجود الضياء

لا الخلا يوم ذاك فيها خلاء

فيسمّى ولا الملاء ملاء

قال زوراً من قال ذلك زور

وافترى من يقول ذاك افتراء

آية في القديم صنع قديم

قاهر قادر على ما يشاء

نبأ والعظيم قال عظيم

ويل قوم لم يغنها الأنباء

لم تكن في العموم من عالم الذ

رّ وينهى عن العموم النهاء

معدن الناس كلّها الأرض لكن

أنت من جوهر، وهم حصباء

شبه الشكل ليس يقضي تساوى

إنّما في الحقائق الإستواء

لاتفيد الثرى حروف الثريّا

رفعة أو يعمّه استعلاء

شمل الروح من نسيمك روح

حين من ربّه أتاه النداء

قائلاً من أنا فروى قليلاً

وهو لولاك فاته الإهتداء

لك اسم رآه خير البرايا

مذ تدلّى وضمّه الإسراء

خطّ مع اسمه على العرش قدماً

في زمان لم تعرض الأسماء

ثمّ لاح الصباح من غير شكّ

وبدا سرّها وبان الخفاء

وبرئ اللَّه آدماً من تراب

ثمّ كانت من آدم حوّاء

 

نهايت و آخرين مرتبه مدح در شأن والاى تو، سرآغاز آن است، اى كاش‏ مى‏دانستم كه شاعران در مدح تو چگونه شعر مى‏ سرايند؟!

اى برادر محمّد مصطفى‏ صلى الله عليه وآله وسلم و بهترين پسر عمّ و امير! اگر اميران بشمار آيند.

ما مى‏بينيم هر چه به طول مى‏انجامد، سرانجام پايان مى‏پذيرد؛ ولى فضايل‏ تو هرگز پايان نمى‏پذيرد.

فضايل تو همانند فلك دوّار است كه هرگاه بخشى از آن پنهان شود بخش هاى ديگرش روشن گردد.

يا همانند مهتابى است كه هرگاه پنهان شود از زير ابر آشكار مى‏گردد.

دريا از هجوم جذر بيم دارد؛ وليكن يورش مدّ يورش بى‏ رحمانه‏ اى است.

چه‏ بسا روزى بتوان ريگهاى بيابان را شمرد و در شمارش آن هيچ تنگنايى‏ نباشد.

ولى ارقام از شمارش شگفتى‏ها و معجزات تو - اى كسى كه ذكاوت وزيركى بر او برمى‏گردد - ناتوان هستند.

اى راهى كه به سوى هدايت به صورت مستقيم هستى و به سبب تو سينه‏ ها بهبود يابند.

دين به سبب تو بنا گشته و استوار گرديد، اگر ضربات شمشير تو در گذشته‏ نبود، هرگز بناى دين استوار نمى‏گشت.

تو پلّه سالكان به سوى حق هستى، كه اگر كسى از اين پلّه امتناع ورزد، پلّه‏ ديگرى براى صعود به سوى حق، ندارد.

تو به منزله هارون از موسى‏ عليه السلام، جانشين بهترين پيامبران هستى.

تو دوّمين شخصيّت از اصحاب كساء هستى، و به جانم قسم! كه برترين وشريف‏تر آفريدگان زير كساء بودند.

تو بودى در حالى كه هنوز آسمان به صورت دود بود كه نه ستاره «فرقد» داشت و نه ستاره «جوزاء».

در تاريكى درياى قدرت، ميان لباس صدف، از هستى روشنايى نبود.

در آن روز نه خالى بود تا خالى ناميده شود و نه پر بود تا پر ناميده شود.

و كسى كه بگويد اين بهتان است، خود بهتان زده و افترا بسته است.

تو آيت و نشانه در قديم و ساخته خداوندى كه قاهر است و بر هر چيزى‏ بخواهد تواناست.

تو همان خبرى هستى كه خداى بزرگ فرمود: بزرگى؛ واى بر گروهى كه‏ خبرهاى آنها را كفايت نكرد.

تو در ميان عموم در عالم ذرّ نبودى، خردمندان چنين چيزى را از عموم‏ نمى‏پذيرند.

سرشت همه مردم از زمين است؛ ولى تو از جوهر آفريده شدى و مردم‏ سنگريزه‏ اند.

همانندى در شكل و قيافه مردم دليل بر تساوى نيست؛ چرا كه در حقايق‏ برابرى است.

حروف «ثرى» - كه به معناى خاك است - هرگز به اوج والايى حروف «ثريّا»- كه ستاره درخشانى است - نخواهد رسيد و ارتفاع نخواهد گرفت.

آنگاه كه روح - آن فرشته بزرگ - از جانب پروردگارش ندايى آورد، از نسيم‏ روح تو جان گرفت.

در حالى كه مى‏گفت: من كيستم، اندكى انديشيد، اگر تو نبودى هدايت‏ نمى‏شد.

تو داراى نامى هستى كه آن را بهترين خلايق پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم در آن هنگام‏ كه در شب معراج نزديك شد، ديد؛

كه به همراه نام او از زمان قديم بر روى عرش الهى نوشته شده؛ در آن‏ زمانى كه هنوز اسم‏ها بوجود نيامده بودند.

آنگاه سپيده دميد و بدون ترديد، راز اين اسم‏ها فاش و پنهانى آنها آشكارگشت.

در اين هنگام بود كه خداوند حضرت آدم‏ عليه السلام را از خاك آفريد، آنگاه از آدم‏ حواء را خلق نمود.

 

 

 

 

 

    بازدید : 12240
    بازديد امروز : 7484
    بازديد ديروز : 19024
    بازديد کل : 127563712
    بازديد کل : 88853874