امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
بخش پنجم : مناقب حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام

 

بخش پنجم :

 

قطره ‏اى از درياى مناقب شيرخوار خاندان وحى الهى

و برگرفته از علم و شرافت و بزرگوارى، شهيد والا مقام، سرور شهيدان

حضرت اباعبداللَّه الحسين صلوات اللَّه عليه

-------------------------------------------------------------------------------

 

951 / 1 ) شيخ طوسى ‏قدس سره در امالى خود مي ‏نويسد:

محمّد بن‏ مسلم گويد: از امام باقر و امام صادق‏ عليهما السلام شنيدم كه‏ مى‏ فرمودند:


إنّ اللَّه تعالى عوّض الحسين‏ عليه السلام من قتله أن جعل الإمامة في‏ ذرّيّته، والشفاء في تربته، وإجابة الدعاء عند قبره، ولا تعدّ أيّام ‏زائريه جائياً وراجعاً من عمره.

خداوند متعال (چند چيز را ) در ازاى شهادت امام حسين‏ عليه السلام عنايت فرمود:
اين كه مقام امامت را نصيب فرزندان آن بزرگوار نمود، شفاى بيمارى‏ها رادر تربت مقدّسش و اجابت دعا را در نزد قبر مطهّر آن حضرت قرار داد. واين كه روزهايى كه زائران آن حضرت به زيارتش مى‏ روند و برمى‏گردندجزء عمر آنان محسوب نمى‏ شود.

 

   محمّد بن مسلم گويد: به امام صادق‏ عليه السلام عرض كردم: اين عناياتى است‏كه به بركت امام حسين‏ عليه السلام به دوستان آن حضرت مى ‏رسد، پس خود آن‏ بزرگوار چه مقام و منزلتى دارند؟ فرمود:


خداى متعال، امام حسين‏ عليه السلام را به پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم ملحق نمود، آن‏ حضرت به همراه جدّبزرگوارش و در درجه‏ ومنزلت پيامبرخدا صلى الله عليه وآله وسلم است.
آن گاه امام صادق‏ عليه السلام اين آيه شريفه را تلاوت فرمود:
«وَالَّذينَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بإيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ ...»(753)؛

«و كسانى كه ايمان آوردند و فرزندانشان به پيروى از آنان ايمان آوردند،فرزندانشان را به آنان ملحق مى‏ كنيم».(754)

   نويسنده‏ رحمه الله گويد: اين حديث شريف را طبرى نيز در «بشارة المصطفى» نقل كرده است.(755)

-------------------------------------

952 / 2 ) در «بحار الأنوار» و نيز در «خصائص الحسينيّه» آمده است:


   روزى پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم كودكى را در راه ديد، حضرت نشست و او را بغل گرفت و با وى مهربانى كرد.
   (اصحاب) از علّت اين اظهار لطف و مهربانى پرسيدند.
   پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم فرمود:


إنّي اُحبّه، لأنّه يحبّ ولدي الحسين‏ عليه السلام، لأنّي رأيت أنّه يرفع‏ التراب من تحت أقدامه ويضعه على وجهه. وأخبرني جبرئيل أنّه‏ يكون من أنصاره في وقعة كربلا.
من او را دوست مى‏ دارم، چرا كه او فرزندم حسين ‏عليه السلام را دوست مى‏ دارد،روزى ديدم كه اين كودك خاك پاى حسينم را بر مى‏ داشت و به صورتش‏ مى‏ ماليد. و جبرئيل به من خبر داد كه: اين كودك در واقعه كربلا جزء ياران‏ حسينم خواهد بود.(756)


-------------------------------------

953 /3 ) ابن قولويه در كتاب «كامل الزيارات» مى ‏نويسد:

ابن ابى يعفورگويد: امام صادق‏ عليه السلام مى‏ فرمايد:

روزى پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم در خانه دخترش فاطمه زهراعليها السلام حضور داشت،امام حسين‏ عليه السلام در كنار آن حضرت بود، ناگاه پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم گريست وسر بر سجده گذاشت.
سپس فرمود: اى فاطمه! اى دختر محمّد! علىّ اعلا، هم‏ اكنون در خانه‏ تو با بهترين شكل و زيباترين قيافه براى من مجسّم شد و گفت:
يا محمّد! أتحبّ الحسين‏ عليه السلام؟

اى محمّد! آيا حسين‏ عليه السلام را دوست دارى؟
گفتم: نعم قرّة عيني، وريحانتي، وثمرة فؤادي، وجلدة مابين عيني.
آرى، او نور چشم من و نوگل من است، او ميوه دل من و پرده مابين ديدگان‏ من است.
آنگاه در حالى كه دست خود را بر سر حسين‏ عليه السلام نهاده بود گفت:
اى محمّد! مبارك باد مولودى كه بر اوست بركات خدا، صلوات، رحمت ورضوان او. و لعنت، خشم، عذاب، ذلّت و رسوايى و عقوبت خدا بر كسى‏ كه او را مى‏ كشد، و با او به ستيز برمى‏ خيزد و جنگ مى‏ نمايد.
أما إنّه سيّد الشهداء من الأوّلين والآخرين في الدنيا والآخرة،وسيّد شباب أهل‏ الجنّة من‏ الخلق أجمعين، وأبوه أفضل منه وخير،فاقرأه السلام، وبشّره بأنّه راية الهدى، ومنار أوليائي وحفيظي‏ وشهيدي على خلقي وخازن علمي وحجّتي على أهل السماوات‏ وأهل الأرضين والثقلين الجنّ والإنس.

آگاه باش! او در دنيا و آخرت آقا و سرور شهيدان از پيشينيان و آيندگان‏ است، او آقاى جوانان اهل بهشت از ميان آفريدگان است. پدرش از او بهترو برتر است. پس بر او سلام برسان، وبه وى مژده بده كه او عَلَم و پرچم‏ هدايت است، او راهنماى دوستان من و حافظ و گواه من بر آفريدگانم وخازن علم و دانش من و حجّت من بر اهل آسمانيان و زمينيان و پريان وانسان است.(757)

 

   علّامه مجلسى‏ رحمه الله در توضيح اين حديث شريف مى‏ نويسد:
   اين كه در حديث آمده: «علىّ اعلا»، مراد فرستاده پروردگار يعنى‏ جبرئيل است، يا مقصود از ظاهر شدن، بالاترين مرتبه ظهور علمى ‏است. و منظور از «بهترين شكل» ظهور صفات كماليّه حق تعالى براى آن‏ حضرت است. و منظور از گذاشتن دست بر سر امام حسين‏ عليه السلام كنايه از افاضه رحمت به آن بزرگوار است.

-------------------------------------

954 / 4 ) طبرى‏ رحمه الله در كتاب «دلائل الإمامه» مى ‏نويسد:

كثير بن شاذان گويد: در محضر باسعادت امام حسين ‏عليه السلام بودم، فرزندش على اكبر عليه السلام نيزحضور داشت، آن آقازاده از پدربزرگوارش انگور خواست، فصل انگورنبود، ناگاه آقا امام حسين ‏عليه السلام دست مبارك خود بر ستون مسجد زد و از آن‏ خوشه ‏اى انگور و موز بيرون آورد، و به فرزندش داد تا ميل كند.
   آنگاه رو به من كرد و فرمود:

ما عنداللَّه لأوليائه أكثر.
آنچه (از مقامات) در پيشگاه خداوند براى دوستان و اولياى اوست بيش ازاين است.(758)

-------------------------------------

955/ 5 ) باز در همان كتاب مى‏ خوانيم: حذيفه گويد: از امام حسين‏ عليه السلام ‏شنيدم كه فرمود:


واللَّه! ليجتمعنّ على قتلي طُغاة بني اُميّة، ويقدمهم عمر بن سعد.
سوگند به خدا! سركشان بنى اُميّه براى كشتن من اجتماع خواهند نمود، وعمر سعد در پيشاپيش آنان خواهد بود.
   امام حسين‏ عليه السلام اين سخن را در زمان حيات پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم فرمود، ازاين رو، من به حضرتش عرض كردم: آيا رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم تو را از اين خبرآگاه نموده است؟!
   فرمود: نه.
   من نزد پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم آمده و جريان را به عرض حضرتش رساندم.
   پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم فرمود:
علمي علمه، وعلمه علمي وإنّا لنعلم بالكائن قبل كينونته.

علم و دانش من همان علم و دانش حسين‏ عليه السلام است و علم و دانش او عين‏ علم من است و ما خاندان پيش از اين كه حوادثى به وجود آيند، از آن آگاه‏ هستيم.(759)

 

-------------------------------------


956 / 6 ) باز در همان كتاب آمده است:

مفضّل بن عمر گويد: امام صادق‏ عليه السلام فرمود:


هنگامى كه امام حسين‏ عليه السلام و يارانش از آب فرات ممنوع شدند، امام‏ حسين‏ عليه السلام اصحابش را صدا زد و فرمود:
مَن كان ظمآن فليجئ؛
«هر كه تشنه است بيايد».
ياران امام حسين‏ عليه السلام به حضور مولايشان شتافتند، حضرت انگشت‏ ابهامش را در دهان يكايك آنان مى‏ گذاشت و آنان آب مى‏ خوردند، تااين كه همه اصحاب سيراب شدند.
يكى از ياران به ديگرى گفت: سوگند به خدا! چنان آب گوارايى را نوشيديم كه كسى در دنيا چنين آب گوارايى ننوشيده بود.
فرداى همان روز عازم قتال شدند، (و پس از شهادت) هنگام مغرب امام ‏حسين‏ عليه السلام يكايك اصحاب را به نامهايشان و نام پدرانشان صدا زد و آنها جواب گفتند و اطراف آن حضرت نشستند.(760)
آنگاه حضرتش سفره طعامى خواست كه مائده بهشتى بود، غذا حاضر شد و همه اصحاب از آن غذاى بهشتى ميل كرده و از آشاميدنى آن سيراب‏ شدند.
امام صادق‏ عليه السلام فرمود: سوگند به خدا! گروهى از كوفيان اين صحنه راديدند اگر تعقّل كرده مى ‏انديشيدند.


   امام صادق‏ عليه السلام در ادامه سخن خويش فرمود:

آنگاه امام حسين ‏عليه السلام هر كدام از اصحابش را به سوى شهرهايشان ‏فرستاد و خود حضرتش به كوه رضوى تشريف برد، مؤمنى نمى ‏ماند جز آن‏كه خدمتش شرفياب‏ مى ‏شود، در آنجا بر تختى از نور جلوس‏ مى ‏فرمايد كه پيرامونش را انبياى الهى از جمله: حضرت ابراهيم، موسى، عيسى‏ عليهم السلام ‏و پشت ‏سر آنان مؤمنان و پشت ‏سر مؤمنان، فرشتگان حضور دارند وشاهد سخنان امام حسين‏ عليه السلام مى‏باشند.
حضرت فرمود: فهم بهذا الحال حتّى يقوم المهدي ‏عليه السلام، فإذا قام ‏القائم‏ عليه السلام وافوا فيما بينهم الحسين ‏عليه السلام حتّى يأتي كربلاء ووافواالحسين‏ عليه السلام، فلا يبقى أحد سماويّ ولا أرضيّ من المؤمنين إلّاحفّ به، ويزوره ويصافحه ويقعد معه على السرير.

آنان با همين حالت هستند تا اين كه حضرت مهدى‏ عليه السلام قيام نمايد، وقتى آن‏ حضرت قيام كند آنان به سوى كربلا مى‏ آيند و امام حسين‏ عليه السلام را مى‏ بينند،پس كسى از مؤمنان ساكن در آسمان و زمين باقى نمى‏ ماند جز آن كه گرد وجود حضرتش حلقه مى ‏زند و آن حضرت را زيارت مى‏كند و با او مصافحه كرده و همراهش در تخت نور مى ‏نشيند.

يا مفضّل! هذه واللَّه! الرفعة الّتي ليس فوقها شي‏ء ولا دونها شي‏ء ولا وراءها لطالب مطلب.
اى مفضّل! سوگند به خدا! اين مقام و منزلت والايى است كه فوق آن چيزى ‏تصوّر نمى ‏شود و پايين‏تر از آن نيست و وراى آن براى جوينده، مطلبى ‏نيست.(761)

 

-------------------------------------


957 / 7 ) در كتاب «الثاقب فى المناقب» آمده است:

   جابر بن عبداللَّه انصارى گويد: هنگامى كه امام حسين‏ عليه السلام تصميم برخروج به سوى عراق گرفت خدمت حضرتش شرفياب شده و عرض‏كردم: شما فرزند رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم و يكى از دو سبط آن حضرت هستيد، مصلحت مى‏ بينم كه شما نيز همانند برادر بزرگوارتان امام حسن ‏عليه السلام با اين ‏قوم صلح نماييد، چرا كه آن حضرت موفّق شده و رستگار بود.
   امام حسين‏ عليه السلام فرمود:


اى جابر! به راستى كه برادرم اين كار را به دستور خدا و رسول او انجام‏داد، من نيز در اطاعت فرمان خدا و رسول او هستم، مى‏ خواهى همين ‏الآن‏ پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم، على‏ مرتضى‏ عليه السلام وبرادرم ‏حسن ‏مجتبى ‏عليه السلام را ببينى؟
 

   سپس نگاهى كردم، ناگهان ديدم گويا درب آسمان باز شد، رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله وسلم، علىّ‏ مرتضى ‏عليه السلام، امام ‏حسن‏ مجتبى ‏عليه السلام، حمزه ‏سيّدالشهداء، جعفرو زيد از آن فرود آمده و در زمين قرار گرفتند، من از ترس و وحشت به‏ گوشه ‏اى رفتم.
   پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم رو به من كرد و فرمود:


يا جابر! ألم أقل لك في أمر الحسن قبل الحسين‏ عليهما السلام لاتكون ‏مؤمناً حتّى تكون لأئمّتك مسلّماً، ولاتكن معترضاً؟
اى جابر! مگر من پيش از امر امام حسين‏ عليه السلام در كار امام حسن‏ عليه السلام به تو نگفتم كه مؤمن نخواهى شد تا آن كه تسليم فرمان پيشوايان خود گردى؛ وبر آنان اعتراض نكنى؟!
آيا مى‏ خواهى جايگاه شوم معاويه و جايگاه رفيع فرزندم حسين‏ عليه السلام وجايگاه اسفناك قاتلش يزيد لعين را ببينى؟


   عرض كردم: آرى، اى رسول خدا!
   پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم با پاى مباركش بر زمين زد و زمين شكافت و دريايى ‏آشكار گشت، آنگاه ضربه ديگرى زد و باز زمين شكافت تا اين كه هفت‏ زمين باز شد و هفت دريا ديده شد. من از زير همه اينها آتشى ديدم كه درآن زنجيرى بود كه وليد بن مغيره، ابوجهل، معاويه طغيان‏گر، يزيد وشياطين سركش بسته شده بودند، آنان از جهنّميان سخت‏ترين عذاب وكيفر را داشتند.
   آنگاه رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: سرت را بالا بگير.
   جابر گويد: من سرم را بالا گرفتم، ناگاه درهاى آسمان گشوده شد، من‏ بالاترين درجات بهشت برين را مشاهده كردم، آنگاه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم، با همراهان خود به سوى آسمان صعود نمود، وقتى حضرتش در هوا قرارگرفت، امام حسين ‏عليه السلام را صدا زد: فرزندم! به ما ملحق شو!
   امام حسين‏ عليه السلام نيز به همراه آنها صعود نمود و همگى به بالاترين‏ درجات بهشت وارد شدند.
   آنگاه رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم از آن مكان به من نگاه كرد در حالى كه دست امام‏ حسين ‏عليه السلام را گرفته بود به من فرمود:

 

ياجابر! هذا ولدي ‏معي ‏هاهنا فسلّم له أمره، ولاتشكّ ‏لتكون ‏مؤمناً.
اى جابر! اين فرزندم در درجه من است، تسليم دستور او شو و ترديد برخود راه نده تا مؤمن گردى.


   جابر گويد: چشمان من كور باد اگر آنچه گفتم از رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم نديده ‏باشم.(762)
 

-------------------------------------


958 / 8 ) باز در همان كتاب آمده است:

محمّد بن سنان گويد: امام رضا عليه السلام ‏فرمود:

ياران امام حسين‏ عليه السلام از شدّت تشنگى به سوى مولاى خودشان عرض‏ حال كردند.
در اين حال فرشته‏ اى به سوى امام حسين‏ عليه السلام فرود آمد و عرض كرد:
إنّ اللَّه يقرئك السلام ويقول: هل لك من حاجة؟

خداوند متعال به تو سلام مى‏ رساند و مى‏گويد: آيا حاجتى دارى!
امام حسين‏ عليه السلام فرمود:
هو السلام ومن ربّي السلام، وقال: قد شكى إليّ أصحابي – ما هو أعلم به منّي - من العطش.

او سلام است و سلام از جانب پروردگار من است. ياران من از شدّت ‏تشنگى به من شكوه نموده‏ اند و خداوند بر اين امر از من داناتر است.
خداوند متعال به آن فرشته وحى فرمود: به حسين بگو: با انگشت خود پشت سرت براى آنان خطى ايجاد كن كه چشمه‏ اى خواهد جوشيد.
امام حسين‏ عليه السلام با انگشت سبّابه خود خطّى كشيد و چشمه ‏اى جوشيد كه ‏سفيدتر از شير و شيرين‏تر از عسل بود.
پس امام حسين‏ عليه السلام و يارانش از آن آب آشاميدند.
فرشته گفت: اى فرزند رسول خدا! اين چشمه، مخصوص شماست و اين همان چشمه رحيق مختوم است كه خداوند مى ‏فرمايد: «خِتامُهُ ‏مِسْكٌ وَفي ذلِكَ فَلْيَتَنافَس المُتَنافِسُونَ»(763)؛
«مهرى كه بر آن نهاده شده ‏از مشك است و در اين، راغبان بايستى بر يكديگر پيشى گيرند» اجازه‏ مى‏ فرماييد من نيز از آن بنوشم؟
امام حسين‏ عليه السلام فرمود: اگر دوست دارى از آن بنوشى، بفرما!(764)

 

-------------------------------------


959 / 9 ) باز در همان كتاب آمده است:

محمّد بن سنان گويد:   از پيشواى رؤوف، امام رضا عليه السلام پرسيدند: آيا امام حسين‏ عليه السلام تشنه به‏ شهادت رسيد؟ حضرت فرمود:


آرام باش! از كجا چنين مى‏گويى؟ در صورتى كه خداوند متعال چهارفرشته، از فرشتگان بزرگ به سوى حضرتش فرستاد، آنان گفتند:
اللَّه ورسوله يقرءان عليك‏ السلام ويقولان: إختر إن ‏شئت إمّا تختار الدنيا بأسرها وما فيها ونمكّنك من كلّ عدوّ لك، أو الرفع إلينا.

خدا و پيامبرش براى تو سلام مى‏ فرستند و مى‏گويند: اختيار با توست، اگر مى خواهى دنيا را با همه آنچه دارد انتخاب كن و ما دشمن تو را دفع ‏مى ‏نماييم، يا به سوى ما بيا.


امام حسين‏ عليه السلام فرمود: على اللَّه السلام وعلى رسول اللَّه السلام، بل ‏الرفع الأعلى إليه.
بر خدا و رسول او سلام باد، من آمدن به سوى رفيع اعلا را انتخاب‏ مى ‏نمايم.
آنان شربتى آب به حضرتش دادند و حضرت ميل فرمود، و گفتند: پس ازاين هرگز تشنه نخواهى شد.(765)


   نويسنده ‏رحمه الله گويد: آنچه در اين حديث شريف آمده با فقرات برخى اززيارات كه مى‏ فرمايد: «اى كشته تشنه» و امثال آن و اخبار ديگرى كه ‏بيانگر تشنگى حضرت صلوات اللَّه عليه هستند، منافات ندارد، زيرا كه امكان ‏دارد تشنگى تا نزديك جان دادن بوده، و فرود آمدن اين چهار فرشته وآشاميدن آب، نزديك شهادت آن حضرت صلوات اللَّه عليه باشد.
 

-------------------------------------


960 / 10 ) زيد بن ارقم رضي اللَّه عنهما گويد: امام حسين ‏عليه السلام فرمود:


ما من شيعتنا إلّا صدّيق شهيد.
از شيعيان ما نيست جز اين كه راستگو و شهيد است.
عرض كردم: چگونه چنين امرى ممكن است در صورتى كه آنان دررختخوابشان مى‏ ميرند؟!
فرمود: آيا كتاب خدا، قرآن را نخوانده ‏اى؛ آنجا كه مى‏ فرمايد:
«وَالَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ اُولئِكَ هُمُ الصِّدّيقُونَ وَالشُّهَداءُ عِنْدَرَبِّهِمْ»(766)؛

«و آنان كه به خدا و پيامبران او ايمان آوردند آنان صديقان و شهداء نزد پروردگارشان هستند».
آنگاه فرمود: لولم ‏تكن ‏الشهادة إلّا لمن ‏قتل ‏بالسيف‏ لأقلّ ‏اللَّه ‏الشهداء.
اگر شهادت فقط بر كشته شدگان با شمشير را شامل مى‏ شد خداوند تعداد آنان را كم نموده بود.(767)

 

-------------------------------------


961 / 11 ) قطب راوندى در كتاب «خرائج» روايت نموده:

هنگامى كه امام حسين ‏عليه السلام متولّد شد، خداوند متعال به جبرئيل دستورداد كه با گروهى از فرشتگان بر زمين فرود آمده و ولادت او را از طرف‏ حضرت حق به حضرت محمّد صلى الله عليه وآله وسلم تبريك و تهنيت گويند.
جبرئيل با گروهى از فرشتگان بر زمين فرود آمدند، در اين بين به‏ جزيره ‏اى برخوردند، در آن جزيره فرشته ‏اى بنام «فطرس» بود، خداوند متعال او را براى انجام كارى مأمور كرده بود؛ ولى او در مأموريتش ‏كوتاهى كرده و بدين وسيله، بالش شكسته بود و او را در آن جزيره ‏انداخته بودند. او در آنجا مدّت هفتصد سال به عبادت خدا مشغول بود.
وقتى «فطرس» جبرئيل را ديد گفت: كجا مى ‏رويد؟
گفت: به حضور محمّد صلى الله عليه وآله وسلم.
گفت: أحملني معك لعلّه يدعو لي؛

مرا هم  با خود ببر شايد آن حضرت براى من دعا كند.
جبرئيل پذيرفت، او نيز به همراه جبرئيل به حضور پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم‏ شتافتند، وقتى شرفياب حضور حضرتش شدند، جبرئيل جريان «فطرس» را به پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم رساند.
پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود:قل له: يتمسّح بهذا المولود جناحه.

به او بگو: بالش را به گهواره آن مولود بمالد.
فطرس بال خود را به گهواره امام‏ حسين‏ عليه السلام ماليد و خداوند مهربان فورى‏ بالَش را به او برگردانيد، آن گاه فطرس به همراه جبرئيل به سوى آسمان‏ پرواز كرد، او در ميان فرشتگان، آزاد شده امام حسين‏ عليه السلام ناميده شد.(768)
 

-------------------------------------


962 / 12 ) در كتاب «مناقب» مى‏ نويسد:

زرارة بن اعين گويد:  از مولايم امام صادق ‏عليه السلام شنيدم كه از پدران گرامش‏ عليهم السلام نقل مى‏ فرمود:
 

روزى امام حسين‏ عليه السلام به عيادت بيمارى رفت، او به شدّت از تب‏ مى ‏سوخت، وقتى آن حضرت وارد خانه بيمار شد، تب او قطع گرديد.
بيمار به امام حسين ‏عليه السلام عرض كرد: به راستى من به حقّانيت آن مقامى‏ كه به شما عطا شده راضى شدم، تب از شما فرار مى‏كند؟
امام‏ حسين ‏عليه السلام فرمود: واللَّه! ماخلق ‏اللَّه شيئاً إلّا وقد أمره بالطاعة لنا.

به خدا سوگند! خداوند هيچ چيزى نيافريده، جز آن‏كه به او دستور داده تا در فرمان ما باشد.
آنگاه مى‏گويد: ما صدايى را شنيديم ولى شخص را  نمى‏ ديديم كه‏ مى‏ گفت: لبيّك، و امام حسين‏ عليه السلام فرمود:
أليس أميرالمؤمنين ‏عليه السلام أمرك أن لاتقربي إلّا عدوّاً أو مذنباً لكي‏ تكوني كفّارةً لذنوبه، فما بال هذا؟


مگر امير مؤمنان على ‏عليه السلام به تو دستور نداده كه جز به دشمن و شخص ‏گنه ‏كار نزديك نشوى كه كفّاره گناهان او باشى؟ گناه اين شخص چيست؟

 

   (گفتنى است كه) آن مريض عبداللَّه بن شداد بن هادى ليثى بود.(769)
 

-------------------------------------


963 / 13 ) شيخ طوسى‏ قدس سره در «تهذيب الأحكام» مى ‏نويسد:

ايّوب بن اعين ‏گويد: امام صادق‏ عليه السلام مى‏ فرمود:


زنى در بيت اللَّه الحرام مشغول طواف كعبه بود، پشت سرش مردى بود،زن بازوى خود را از چادر بيرون آورد، آن مرد دستش را روى بازوى زن‏ گذاشت، خداوند توانا همچنان دست آن مرد را روى بازوى زن چسبانيد،حاجيان از اين امر مطّلع شدند، و از طواف باز ماندند، كار به جايى رسيدكه به نزد امير فرستادند، مردم اجتماع كردند، و به سوى فقها فرستادند تاحكم او را بپرسند.
فقها گفتند: بايد دست اين مرد را بريد، چرا كه او جنايت نموده است.
حاكم گفت: آيا در اينجا كسى از فرزندان پيامبر خدا محمّد مصطفى‏ صلى الله عليه وآله وسلم ‏نيست؟
گفتند: چرا، همين امشب امام حسين ‏عليه السلام وارد شده است.
امير شخصى را نزد امام حسين‏ عليه السلام فرستاد تا حضرتش تشريف‏ فرما شود.آن حضرت تشريف آورد، امير گفت: ببين اين دو نفر چه كار كرده‏ اند؟
امام حسين ‏عليه السلام رو به قبله ايستاد و دستان مباركش را به سوى آسمان‏ بلند نمود و مدّت زيادى مشغول دعا شد، سپس نزد آن دو نفر آمد و دست مرد را از بازوى زن جدا كرد.
امير گفت: آيا اين مرد را به سبب اين كار مجازات نمى‏كنى؟
حضرت فرمود: نه.(770)

 

-------------------------------------


964 / 14 ) علّامه مجلسى‏ رحمه الله در «بحار الأنوار» مى‏ نويسد:

برادر عطاء بن ‏سائب گويد:   من روز عاشورا در كربلا حضور داشتم، ديدم مردى از قبيله تيم  بنام «عبداللَّه جويره» نزد امام حسين‏ عليه السلام آمد و گفت: يا حسين!
   امام حسين‏ عليه السلام فرمود: چه مى ‏خواهى؟

(آن ملعون) گفت: مژده باد «تو را» به آتش!!
امام حسين‏ عليه السلام فرمود:

كلّا إنّي أقدم على ربّ غفور، وشفيع مطاع،وأنا من خير إلى خير، من أنت؟
هرگز چنين نيست، همانا من به سوى پروردگار آمرزنده، شفيع و فرمان روا مى ‏روم، من از جانب خير هستم و به سوى خير مى ‏روم، تو كيستى؟

 

   گفت: من فرزند جويره هستم.
   امام حسين ‏عليه السلام دستان مباركش را به قدرى بلند كرد كه ما سفيدى زير بغلش را ديديم، آنگاه در حق آن ملعون نفرين كرد و عرضه داشت:

اللّهمّ جرّه إلى النار؛
خداوندا! او را دچار آتش كن!

   ابن جويره خشمگين شد و برآشفت و بر حضرتش حمله نمود؛ ولى‏ اسبش دچار اضطراب گرديد و او را سرنگون ساخت به گونه ‏اى كه پايش‏در ركاب ماند و سرش به سوى زمين آويزان شد، اسب او رم كرد و با سرعت مى‏ رفت و سر او به هر سنگ و درختى مى‏ خورد، تا اين كه پا وساق پا و ران او قطعه قطعه شد، و شقه ديگر تن (نحسش) همچنان درركاب اسب آويزان مانده و بدين وسيله وارد آتش دوزخ شد.(771)
 

-------------------------------------


965 / 15 ) در كتاب «جامع الأخبار» مى ‏نويسد:
   عربى باديه ‏نشين حضور امام حسين ‏عليه السلام آمد و گفت: اى فرزند رسول‏ خدا! ديه كاملى را ضامن شده ‏ام و ليكن اكنون از پرداخت آن ناتوانم، با خودم گفتم: از بزرگوارترين مردم درخواست مى‏ كنم، و بزرگوارتر ازخاندان رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم كسى را نديده ‏ام.
   امام حسين ‏عليه السلام فرمود:


اى برادر عرب! من از تو در مورد سه موضوع سؤال مى‏ نمايم. اگر يكى ازآنها را پاسخ دادى يك سوّم ديه ‏اى كه گفتى مى‏پردازم و اگر دو سؤال را پاسخ دادى دو سوّم و اگر هر سه سؤال را پاسخ دادى همه آن را مى ‏پردازم.


   اعرابى گفت: اى فرزند رسول خدا! آيا شخصيتى مثل شما از من (عوام) مى ‏پرسد، در حالى كه شما از خاندان علم و شرف هستيد؟
   امام حسين‏ عليه السلام فرمود:


آرى، از جدّ بزرگوارم رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم شنيدم كه مى ‏فرمود:
المعروف بقدر المعرفة؛

نيكى و عطا به اندازه معرفت هر شخص است.


   اعرابى گفت: از آنچه مى‏ خواهيد بپرسيد! اگر توانستم پاسخ مى‏ دهم وگرنه از حضرت شما مى‏ آموزم و نيرويى جز از خدا نيست.
   امام حسين‏ عليه السلام فرمود:


أيّ الأعمال أفضل؟ «كدام اعمال برتر است!»
اعرابى گفت: الإيمان باللَّه؛ «ايمان به خدا».
امام حسين‏ عليه السلام فرمود:
فما النجاة من المهلكة؟
«راه رهايى از هلاكت چيست؟»
اعرابى گفت: الثقة باللَّه؛ «اعتماد به خدا».
امام حسين‏ عليه السلام فرمود:
فما يزيّن الرجل؟
«چه صفتى موجب زينت مرد است؟»
اعرابى گفت: علم معه حلم؛ «دانشى كه همراه بردبارى باشد».
امام‏ حسين ‏عليه السلام‏ فرمود: فإن‏أخطأه‏ ذلك؟ اگر اين ‏صفت‏ را نداشته ‏باشد چه؟
اعرابى گفت: مال معه مروءة؛ «ثروتى كه با جوانمردى باشد».
امام حسين ‏عليه السلام فرمود: اگر اين را هم نداشته باشد.
اعرابى گفت: فقر معه صبر؛
«فقرى كه توأم با شكيبايى باشد».
امام حسين‏ عليه السلام فرمود: اگر اين هم نداشته باشد چه؟


   اعرابى گفت: پس بر چنين شخصى صاعقه ‏اى از آسمان فرود آيد و اورا بسوزاند كه او سزاوار اين بلا است.
   در اين هنگام آن حضرت خنديد و كيسه پولى كه هزار دينار طلا در آن ‏بود به وى عطا نمود و انگشتر خويش را نيز - كه نگين آن دويست درهم‏ ارزش داشت - به او بخشيد.
   آنگاه فرمود:

يا أعرابي! أعط الذهب إلى غرمائك، واصرف الخاتم في نفقتك؛
اى اعرابى! اين هزار دينار طلا را در ازاى ديه بپرداز و اين انگشتر را درمخارج زندگيت مصرف كن.


   اعرابى عطاى امام حسين‏ عليه السلام را گرفته و اين آيه را خواند:
 

«اَللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ ...»(772)؛
«خداوند آگاهتر است كه رسالت خويش را كجا قرار دهد ...».(773)

-------------------------------------


966 / 16 ) علّامه مجلسى ‏رحمه الله در «بحار الأنوار» مى ‏نويسد:

ابوسلمه گويد:   سالى با عمر بن الخطّاب در مراسم حجّ شركت داشتم، هنگامى كه به ‏ناحيه «ابطح» رسيديم، ناگهان عربى بيابانى به طرف ما آمد، وقتى نزد عمر رسيد گفت: اى اميرالمؤمنين (!!) من لباس احرام پوشيده بودم در اين‏ ميان، چند تخم شترمرغى را ديده و آنها را پخته و خوردم، اكنون چه‏ كفّاره‏اى بر من واجب است؟
   عمر گفت: من حكم اين مسأله را نمى‏ دانم (!!) بنشين شايد خداوند به‏ وسيله يكى از اصحاب محمّد صلى الله عليه وآله وسلم گشايشى در كار تو قرار دهد.
   در اين هنگام، امير مؤمنان على ‏عليه السلام با فرزندش امام حسين‏ عليه السلام آمدند،عمر گفت: اى اعرابى! اين علىّ بن ابى طالب است، سؤالت را از او بپرس!
   اعرابى برخاست و سؤالش را پرسيد.
   على‏ عليه السلام اشاره به امام حسين‏ عليه السلام كرد و فرمود:


اى اعرابى؛ پاسخ سؤالت را از اين كودك جويا شو.


   اعرابى گفت: چرا هر كدام از شما به ديگرى حواله مى‏ كنيد؟
   مردم به او اشاره نمودند و گفتند: واى بر تو! اين فرزند رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم
است از او بپرس.
   اعرابى گفت: اى فرزند رسول خدا! من از خانه‏ ام براى انجام مراسم ‏حج خارج شدم و در حالى كه لباس احرام پوشيده بودم - و مسأله  خود را مطرح نمود - .
   امام حسين ‏عليه السلام در پاسخ وى فرمود:


آيا شتر دارى؟ گفت: آرى.
فرمود: خذ بعدد البيض الّذي أصبت نوقاً فاضربها بالفحولة، فما فصلت فاهدها إلى بيت اللَّه الحرام.

به تعداد تخم شترمرغى كه خورده‏ اى شتر ماده را با شتر نر جفت‏گيرى كن. هر چه بچّه بياورند به خانه خدا هديه كن.


   عمر رو به امام حسين كرد و گفت: يا حسين! شايد بعضى از شترها سقط جنين كنند؛ (در اين صورت وظيفه ‏اش چيست).
   امام حسين‏ عليه السلام فرمود:

 

اى عمر! شايد بعضى از تخم شترمرغ‏ها هم فاسد باشد.


   عمر گفت: راست گفتى و خوب گفتى.
   در اين هنگام امير مؤمنان على‏ عليه السلام برخاست و فرزندش را به سينه خود چسبانيد و اين آيه را قرائت فرمود:


«ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ»(774)؛
«آنان فرزندانى هستند كه برخى از برخى ديگر (فضيلت) گرفته ‏اند وخداوند شنوا و داناست».(775)

 

-------------------------------------


967 / 17 ) شيخ صدوق‏ رحمه الله در كتاب «كمال الدين» مى ‏نويسد:

ابن عبّاس گويد:   از پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم شنيدم كه مى ‏فرمود:

همانا خداوند متعال فرشته‏ اى دارد بنام «دردائيل»، اين فرشته داراى‏ شانزده هزار بال است، ميان هر بال وى تا بال ديگرش هوايى وجود داردكه فاصله آن هوا، همانند ميان آسمان و زمين است.
روزى آن فرشته با خود مى‏ گفت: آيا مافوق پروردگار ما چيزى هست؟
خداوند متعال از گفته وى آگاه شد. پس بالهاى او را دو برابر افزايش دادكه مجموع بالهاى او سى و دو هزار بال شد.
آنگاه خداى متعال به او وحى فرمود كه: پرواز كن!
او به پرواز در آمد و مدّت پانصد سال پرواز كرد؛ ولى هنوز سرش به يكى‏از قوائم عرش نرسيده بود (كه خسته شد).
هنگامى كه خداوند از خستگى او آگاه شد، به او وحى فرمود: اى فرشته! به جايگاه خويش باز گرد! زيرا كه من خداى بزرگ و برتر و بالاتر از هربزرگى هستم و بالاتر از من هيچ چيزى نيست، و من هرگز به مكان‏ توصيف نمى‏ شوم.
آنگاه خداوند بال‏ها و مقام او را گرفته و از صف فرشتگان بيرونش نمود.
هنگامى كه امام حسين‏ عليه السلام در عصر پنج شنبه و شب جمعه پا به عرصه‏ وجود گذاشت؛ خداى مهربان به فرشته مالك، خازن آتش وحى فرمود:آتش را به خاطر كرامت مولودى كه براى محمّد صلى الله عليه وآله وسلم در دنيا متولّد شده‏بر دوزخيان خاموش كن!
و به فرشته رضوان، خازن بهشت وحى فرمود: بهشت برين را به خاطرقدوم كريمانه مولودى كه براى محمّد صلى الله عليه وآله وسلم متولّد شده زينت نموده ومعطّر كن.
همچنين خداوند به ‏حوريان وحى ‏فرمود: به ‏خاطر مولودى كه در دنيا براى‏ محمّد صلى الله عليه وآله وسلم متولّد شده خود را آراسته و به ديدار يكديگر نايل گردند.
و نيز خداوند به فرشتگان وحى فرمود: برخيزيد و صف بكشيد! و مشغول‏ تسبيح، تحميد، تمجيد و تكبير شويد، چرا كه در دنيا براى محمّد صلى الله عليه وآله وسلم ‏مولودى مسعودى متولّد شده است.
همچنين خداوند متعال به جبرئيل وحى فرمود: با هزار قبيله از فرشته-كه هر قبيله هزار هزار فرشته است - بر اسبان ابلق (به رنگ سياه وسفيد) كه زين شده و لگام زده شده‏ اند و بر پشت آنها قبه‏ هاى درّ وياقوت و به همراه آنها فرشتگانى بنام روحانيون است كه در دست آنها طبق‏هايى از نور است، سوار شويد و به سوى محمّدصلى الله عليه وآله وسلم برويد و قدوم ‏مولودش را تبريك و تهنيت گوييد.
وأخبره يا جبرئيل! إنّى قد سمّيته الحسين وهنّئه وعزّه و قل له:
يا محمّد، يقتله شرار اُمّتك على شرار الدوابّ، فويل للقاتل،وويل للسائق، وويل للقائد، قاتل الحسين‏ عليه السلام أنا منه بري‏ء وهو منّي بري‏ء، لأنّه لايأتي أحد يوم القيامة إلّا وقاتل الحسين‏ عليه السلام‏ أعظم جرماً منه، قاتل الحسين يدخل النار يوم القيامة مع الّذين ‏يزعمون أنّ مع اللَّه إلهاً آخر، والنار أشوق إلى قاتل الحسين ممّن‏ أطاع اللَّه إلى الجنّة.

اى جبرئيل! به پيامبر بگو: من او را «حسين» ناميدم، به او تهنيت گفته و او راتسيلت داده و بگو:
اى محمّد! اشرار اُمّت تو كه بر بدترين اسبان سوارند اين فرزندت را مى‏ كشند، واى بر قاتل او! واى بر كسانى كه اسبها را مى‏ رانند! واى بر كسانى‏ كه راهنماى آنها مى‏ شوند! من از قاتل حسين‏ عليه السلام بيزارم، او نيز از من بيزار ودور است، چرا كه روز قيامت جرم قاتل حسين‏ عليه السلام از همه بزرگتر است.روز قيامت قاتل او با كسانى كه با خيال خود براى خدا شريك قرار داده ‏انددر آتش خواهند بود، آتش دوزخ به قاتل حسين ‏عليه السلام اشتياق بيشترى دارد ازكسى كه خدا را براى رسيدن به بهشت اطاعت كرده است.

رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: در اين ميان كه جبرئيل پيام الهى را گرفته و به ‏سوى زمين فرود مى‏آمد، به فرشته «دردائيل» برخورد، دردائيل به وى‏گفت: اى جبرئيل! امشب در آسمان چه خبر است؟ آيا براى اهل دنيا قيامتى برپا شده است؟
جبرئيل گفت: نه، وليكن نوزادى در دنيا براى حضرت محمّدصلى الله عليه وآله وسلم متولّد شده كه اينك خداوند مرا فرستاده تا به او تبريك و تهنيت گويم.
آن فرشته گفت: اى جبرئيل! تو را به حق خدايى سوگند مى‏ دهم كه تو ومرا آفريد! وقتى خدمت ‏حضرت ‏محمّد صلى الله عليه وآله وسلم رسيدى‏ سلام ‏مرا به‏ حضرتش‏ برسان و بگو: تو را به حقّ اين مولود سوگند مى‏ دهم كه از خدا بخواه تا ازمن راضى شده و بال و مقام مرا - كه در ميان فرشتگان داشتم بازگرداند!
جبرئيل به سوى زمين فرود آمد، وقتى به حضور پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم‏ شرفياب شد، و همچنان كه خداوند فرموده بود به او تبريك، تهنيت وتسليت گفت؛ پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: آيا اُمّت من او را مى‏ كشند؟
جبرئيل گفت: آرى، اى محمّد!
پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: ما هؤلاء باُمّتي، أنا بري‏ء منهم واللَّه عزّوجلّ ‏بري‏ء منهم.

آنان از اُمّت من نيستند، من از آنان بيزارم، خداوند متعال نيز از آنان بيزاراست.
جبرئيل گفت: يا محمّد! من نيز از آنان بيزارم.
پس از آن، پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم نزد فاطمه زهرا عليها السلام آمد و به خاطر اين نوزاد به وى تبريك و تسيلت گفت.
فاطمه زهرا عليها السلام گريست و فرمود: كاش من او را نزاييده بودم، خداوند قاتلش را وارد دوزخ نمايد!
پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: أنا أشهد بذلك يا فاطمة! ولكنّه لايقتل حتّى ‏يكون منه إمام تكون منه الأئمّة الهادية بعده.

دخترم فاطمه! من نيز بر اين امر گواهى مى‏ دهم. ولى حسينم كشته نخواهد شد تا اين كه امامى از او به وجود آيد كه از او پيشوايان هدايتگر به وجود خواهند آمد.

آنگاه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: امامان پس از من اينان هستند:
1 - الهادى (هدايتگر)؛ على ‏عليه السلام.
2 - المهتدى (هدايت كننده)؛ حسن‏ عليه السلام.
3 - الناصر (يارى كننده)؛ حسين‏ عليه السلام.
4 - المنصور (يارى شده)؛ على بن الحسين‏ عليهما السلام.
5 - الشافع (شفاعت كننده)؛ محمّد بن على‏ عليهما السلام.
6 - النفّاع (نفع رساننده)؛ جعفر بن محمد عليهما السلام.
7 - الأمين (امين)؛ موسى بن جعفر عليهما السلام.
8 - الرضا (مورد رضايت)؛ على بن موسى‏ عليهما السلام.
9 - الفعّال (فعال)؛ محمّد بن على‏ عليهما السلام.
10 - المؤتمن (مؤتمن)؛ محمّد بن على ‏عليهما السلام.
11 - العلاّم (بسيار دانا)؛ حسن بن على‏ عليهما السلام.
12 - القائم (قيام كننده)؛ كسى كه عيسى بن مريم ‏عليه السلام پشت سرش نماز مى‏خواند.
در اين هنگام حضرت فاطمه زهرا عليها السلام از گريه آرام شد.
آنگاه جبرئيل قضيّه آن فرشته و گرفتارى او را به عرض پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم‏ رسانيد.


   ابن عبّاس گويد: پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم امام حسين‏ عليه السلام را كه در ميان پارچه ‏پشمينه‏ اى قنداق شده بود به سوى آسمان بلند كرد و فرمود:


اللهمّ بحقّ هذا المولود عليك، لا بل بحقّك عليه، وعلى جدّه‏ محمّد وإبراهيم وإسماعيل وإسحاق ويعقوب إن كان للحسين بن‏ عليّ بن فاطمة عندك حقّ فارض عن دردائيل وردّ عليه أجنحته ‏ومقامه من صفوف الملائكة.
خداوندا! به حقى كه اين مولود به تو دارد، نه، بلكه به حقى كه تو نسبت به اوو جدّش محمّد، و (اجدادش) ابراهيم، اسماعيل و يعقوب دارى، اگر اين‏ حسين بن على، فرزند فاطمه در پيشگاه تو حق و قدر و منزلتى دارد! ازدردائيل راضى شو، و بال و مقام او را در ميان فرشتگان به او عطا فرما!
پس خداى مهربان دعاى پيامبر رحمت را پذيرفت و آن فرشته را آمرزيد و بال و مقام او را در ميان فرشتگان به او بازگرداند.
آن فرشته در بهشت چنين معروف شد كه: «اين آزاد شده حسين بن‏ على، فرزند فاطمه، دختر رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم است».(776)

 

   علاّمه مجلسى‏ رحمه الله در توضيح اين روايت مى‏گويد: بر فرض صحّت اين‏ روايت، به نظر مى‏رسد كه شايد آن فرشته به محض خطور چنين اعتقادى ‏به اين گرفتارى مبتلا شده، نه اين كه او عقيده داشته كه خداوند متعال‏ داراى مكانى بوده است.
   يا اين كه منظورش از اين كه: «آيا مافوق پروردگار ما چيزى هست؟»اين بوده كه: مافوق عرش پروردگار ما، مكان يا مرتبه‏ اى بوده! از اين رو، چنين عقيده ‏اى از او نشانگر كوتاهى او در شناخت عظمت و جلالت‏ خداوند است.
   بنابراين، ذكر نفى مكان براى برطرف كردن توهّم افرادى است كه ‏گاهى چنين خيال مى‏كنند، و خداوند متعال داناست.

 

-------------------------------------


968 / 18 ) در كتاب «غيبت» آمده است:
   پيشواى ششم، امام صادق‏ عليه السلام مى ‏فرمايد:

فرشته ‏اى از اهل ايمان بود كه او را «صلصائيل» مى‏گفتند، روزى خداوند متعال او را براى مأموريّتى فرستاد، او در اجراى اين امر سستى نمود، به ‏همين جهت، خداوند پر و بال وى را گرفت و به جزيره‏اى از جزاير دريا تبعيد كرد.
تا اين كه شب تولّد امام حسين‏ عليه السلام فرا رسيد، در آن شب فرشتگان ازخداى متعال اجازه گرفتند تا براى تهنيت جدّم رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم، اميرمؤمنان على مرتضى‏ عليه السلام و فاطمه زهرا عليها السلام فرود آيند.
خداوند به آنان اجازه داد، آنان گروه گروه از عرش و هر آسمانى به آسمان ‏ديگرى به سوى زمين براى تهنيت فرود آمدند، در اين هنگام به فرشته ‏صلصائيل برخوردند كه در جزيره‏ اى افتاده بود. وقتى او را ديدند، توقّف‏ كردند.
صلصائيل گفت: اى فرشتگان خداى رحمان! كجا مى‏رويد! و براى چه ‏فرود آمده‏ ايد؟
فرشتگان گفتند:

يا صلصائيل! قد ولد في هذه الليلة أكرم مولود ولد في الدنيا بعد جدّه رسول‏ اللَّه ‏صلى الله عليه وآله وسلم وأبيه عليّ ‏عليه السلام واُمّه ‏فاطمة عليها السلام وأخيه الحسن‏ عليه السلام وهو الحسين‏ عليه السلام، وقد استأذنّا اللَّه في‏ تهنئة حبيبه محمّدصلى الله عليه وآله وسلم لولده فأذن لنا.
اى صلصائيل! امشب در دنيا گرامى‏ ترين مولود، پس از جدّش رسول‏ خداصلى الله عليه وآله وسلم و پدرش على مرتضى‏ عليه السلام و مادرش فاطمه زهرا عليها السلام و برادرش‏ حسن مجتبى‏ عليه السلام متولّد شده، و او حسين ‏عليه السلام است، ما از خداوند اجازه ‏خواستيم تا در تهنيت حبيبش محمّدصلى الله عليه وآله وسلم براى فرزندش شركت جوييم، وخداى متعال براى ما اجازه داد.

صلصائيل گفت: اى فرشتگان خدا! من شما را به حقّ خدا، پروردگار ما وشما، و به حقّ حبيبش محمّدصلى الله عليه وآله وسلم و به حق اين مولود سوگند مى ‏دهم! مرا نيز به همراه خود نزد حبيب خدا محمّد مصطفى‏ صلى الله عليه وآله وسلم ببريد، كه شما و من از او تقاضا كنيم، تا از خدا بخواهد به حق اين مولودى كه خداوند به ‏او بخشيده كه خطاى مرا بيامرزد و پر و بال شكسته مرا عطا كرده و مرا به مقامى كه با فرشتگان مقرّب داشتم، بازگرداند.
فرشتگان، صلصائيل را به همراه خود نزد رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم آوردند، ولادت ‏فرزندش امام حسين‏ عليه السلام را به آن حضرت تهنيت گفته و قصّه آن فرشته ‏را  تعريف كردند، و از آن حضرت خواستند و قسم ياد كردند تا خداوند را به حقّ امام حسين ‏عليه السلام قسم دهد تا خدا خطاى او را بيامرزد و پر و بال‏ شكسته او جبران كرده و او را به مقامى كه با فرشتگان مقرّب داشت، بازگرداند.
پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم برخاست و نزد دخترش فاطمه زهرا عليها السلام آمد و به اوفرمود: فرزندم حسين را بياور.
فاطمه زهرا عليها السلام امام حسين‏ عليه السلام را در حالى كه قنداق شده بود، آورد.
جدّش رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم در حالى كه با ملاطفت و مهربانى با فرزندش ‏سخن مى‏ گفت او را گرفت و در ميان كف دست خود نزد فرشتگان آورد.
وقتى فرشتگان او را ديدند زبان به تهليل و تكبير باز كرده و خداى را حمد و ثنا گفتند. پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم به سوى قبله متوجّه شد و امام ‏حسين‏ عليه السلام را به طرف آسمان گرفت و عرض كرد:
اللهمّ إنّي أسألك بحقّ إبني الحسين أن تغفر لصلصائيل خطيئته،وتجبر كسر جناحه، وتردّه إلى مقامه مع الملائكة المقرّبين.

خداوندا! من تو را به حقّ اين فرزندم حسين سوگند مى ‏دهم! كه از خطاى ‏صلصائيل درگذرى و بال او را عطا كنى و او را به مقامى كه با فرشتگان ‏مقرّب داشت، بازگردانى!

خداوند مهربان دعاى پيامبر رحمت خود را به خاطر سوگندى كه داد پذيرفت و خطاى صلصائيل را بخشيد و بال او را عطا كرد و او را به ‏مقامى كه با فرشتگان مقرّب داشت، بازگردانيد.(777)

 

-------------------------------------


969 / 19 ) علّامه مجلسى ‏رحمه الله در «بحار الأنوار» مى ‏نويسد: در برخى از اخبار آمده است:
   روزى عرب بيابانى حضور پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم شرفياب شده و عرض‏ كرد: اى رسول خدا! من بچّه‏ آهويى شكار كرده‏ ام اينك آن را براى دوفرزند تو حسن و حسين‏ عليهما السلام هديه آورده ‏ام.
   پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم آن را پذيرفت و براى او دعاى خير كرد.
   امام حسن‏ عليه السلام در كنار جدّ بزرگوارش ايستاده بود، بچّه ‏آهو را خواست.
   پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم نيز به او عطا كرد. ساعتى نگذشت كه امام حسين‏ عليه السلام‏آمد، ديد برادرش با بچّه آهويى بازى مى ‏كند، به او گفت:


برادرم! اين بچّه ‏آهو را از كجا آورده ‏اى؟
امام حسن‏ عليه السلام گفت: جدّم رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم به من عطا فرموده است.
امام حسين ‏عليه السلام با سرعت به سوى پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم شتافت و گفت: اى جدّبزرگوار! براى برادرم  بچّه ‏آهويى عطا كرده‏ اى كه با آن بازى مى‏ كند، آيا مثل آن را به من عطا  نمى‏ كنى؟


   امام حسين عليه السلام درخواست خود را تكرار مى‏ كرد و رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم‏ ساكت بود، در عين حال فرزندش را با مهربانى دلدارى مى‏داد و با سخنان‏ مهرآميزى مهربانى مى‏ نمود تا اين كه امام حسين‏ عليه السلام اصرار كرد و نزديك ‏شد كه گريه كند.
   (راوى گويد:) در همين حال، ناگاه كنار درب مسجد سر و صدايى بلند شد، نگاه كرديم و ديديم آهويى با بچّه خود مى‏آيد كه گرگى پشت سرش‏ است و آن دو را سوى پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم مى ‏راند، و با دنبش آن را مى ‏زد.
   وقتى به حضور حضرت رسيدند، آهو با زبان فصيح گفت: اى رسول‏خدا! من دو بچّه داشتم، يكى از آنها را شكارچى شكار كرد و به سوى شما آورد، اين يكى براى من باقى مانده بود كه دلم با آن خوش بود، همين الآن‏ که مشغول شير دادن آن بودم، ناگاه شنيدم گوينده ‏اى مى‏ گفت:


أسرعي أسرعي يا غزالة! بخشفك إلى النبيّ محمّد صلى الله عليه وآله وسلم وأوصليه ‏سريعاً، لأنّ الحسين‏ عليه السلام واقف بين يدي جدّه وقد همّ أن يبكي‏ والملائكة بأجمعهم قد رفعوا رؤوسهم من صوامع العبادة، ولو بكى الحسين‏ عليه السلام لبكت الملائكة المقرّبون لبكائه.
اى آهو! با سرعت برخيز و بچّه خود را فورى به پيامبر خدا محمّد مصطفى ‏صلى الله عليه وآله وسلم برسان، زيرا كه هم اكنون فرزندش حسين‏ عليه السلام در برابر جدّش ايستاده و مى‏ خواهد گريه كند، همه فرشتگان سر از عبادتگاهشان ‏برداشته و نظاره‏ گر اين منظره‏ اند، اگر حسين ‏عليه السلام گريه كند همه فرشتگان ‏مقرّب بجهت گريه او، گريه خواهند كرد.

 

   همچنين شنيدم كه گوينده ‏اى مى‏گفت: اى آهو! پيش از آن كه اشك‏ حسين‏ عليه السلام بر صورتش جارى شود با سرعت خود را به او برسان! و گرنه ‏اين گرگ را به تو مسلّط مى‏ كنم تا تو را با بچّه‏ ات بخورد.
   اى رسول خدا! هم‏ اكنون من مسافت زيادى را طى كرده‏ ام، ولى چون ‏زمين زير پايم در نورديده شد، با سرعت خودم را به حضور شما رساندم، من خداى را ستايش مى‏كنم كه پيش از آن كه اشك حسين‏ عليه السلام به صورتش ‏جارى شود در حضور شما حاضر شدم.
   در اين هنگام ياران رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم زبان به تهليل و تكبير بلند كردند،و پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم در حق آهو دعاى خير نموده و براى او بركت خواست.
   امام حسين‏ عليه السلام بچّه ‏آهو را گرفته و نزد مادرش فاطمه زهرا عليه السلام آمد و آن‏ بانوى بزرگوار نيز خوشحال و مسرور گشت.(778)

 

-------------------------------------


970 / 20 ) عالم بزرگوار سيّد نعمت‏ اللَّه جزائرى‏ قدس سره در «زهر الربيع» مى ‏نويسد:
   شخصى نامه ‏اى به امام حسين‏ عليه السلام داد كه حاجتش را نوشته بود.
   امام حسين ‏عليه السلام فرمود:

 

حاجتك مقضيّة؛ حاجت تو بر آورده شد.


   به امام حسين‏ عليه السلام گفته شد: اى فرزند رسول خدا! اگر به نامه‏ اش توجّه‏ مى‏ فرموديد و به اندازه نيازش پاسخ مى‏داديد، بهتر نبود؟
   امام حسين ‏عليه السلام فرمود:

 

يسألني اللَّه تعالى عن ذلّ مقامه بين يدي حتّى أقرء رقعته.
خداوند متعال از خوارى او در برابرم بازخواست مى‏ كند تا اين كه نامه ‏اش‏ را بخوانم.(779)

 

-------------------------------------


971 / 21 ) در كتاب «صراط المستقيم» مى ‏نويسد: هنگامى كه سر مطهّر امام ‏حسين‏ عليه السلام را وارد شهر دمشق كردند، شخصى در كنار سر مطهّر حضرتش‏اين آيه را قرائت كرد كه:


«أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَالرَّقيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً»(780)؛
«آيا گمان كردى كه اصحاب كهف و رقيم از آيات شگفت ما بودند؟»


   خداوند سر مطهّر حضرتش را با زبان عربى گويا ساخت كه:

أعجب من أهل الكهف قتلي وحملي.
شگفت‏انگيزتر از اصحاب كهف، كشته‏ شدن من وحمل سرم مى‏ باشد.(781)

 

-------------------------------------

972 / 22 ) باز در همان كتاب آمده است:

اعمش گويد: مردى را در طواف خانه خدا ديدم كه مى‏گويد: خداوندا! مرا بيامرز، ومن مى‏ دانم كه هرگز مرا نخواهى آمرزيد.
   از او پرسيدم: چرا چنين مى‏گويى؟!
   گفت: من از جمله افرادى بودم كه مأموريّت داشتيم سر مطهّر امام ‏حسين ‏عليه السلام را به سوى يزيد لعنه اللَّه ببريم، ما در كنار ديرى فرود آمديم، سفره‏ پهن كرديم تا غذا بخوريم، ناگاه ديديم دستى از ديوار بيرون آمده و مى ‏نويسد:


أترجو اُمّة قتلت حسيناً            شفاعة جدّه يوم الحساب
آيا اُمّتى كه حسين ‏عليه السلام را كشتند؛ اميد دارند كه جدّش در روز قيامت آنها راشفاعت كند؟


   ما وحشت كرده، ترسيديم، عدّه ‏اى از ما خواستند آن دست را بگيرند ولى پنهان شد، وقتى وارد مجلس يزيد شديم، مرا شبانه به نگهبانى‏ گماشتند، من ديدم كه حضرت آدم، ابراهيم، موسى، عيسى و محمّد صلى الله عليه وآله وسلم باگروهى از فرشتگان فرود آمدند، جبرئيل به تك‏ تك ياران من دميد (و آنها مردند) وقتى به من نزديك شد پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم فرمود:
 

دعه، لايغفر اللَّه له؛
او را رها كن، خداوند او را نيامرزد.


   پس مرا رها كردند.(782)

------------------------------------------------

753) سوره طور، آيه 21.

754) امالى طوسى: 317 ح 91 مجلس 11، بحار الأنوار: 221/44 ح1.

755) بشارة المصطفى: 211.

756) بحار الأنوار: 242/44 ح 36 (با تفاوت)، الخصائص الحسينيّة: 53.

757) كامل الزيارات: 141 ح 1 (بخشى از حديث) و 147 ح6، بحار الأنوار: 238/44 ح 29.

758) دلائل الإمامة: 183 ح 5.  

759) دلائل الإمامة: 183 ح 6، بحار الأنوار: 186/44 ح 14.

760) در مصدر آمده است: آنگاه كه جنگ با امام حسين‏ عليه السلام را آغاز نمودند و آن روز، روز سه ‏شنبه بود، هنگام‏ غروب، امام حسين‏ عليه السلام يك‏ يك ياران خود را با نام پدرانشان نام برد.

761) دلائل الإمامة: 188 ح 14.  

762) الثاقب في‏المناقب: 322 ح1.

763) سوره مطفّفين، آيه 26.

764) الثاقب في المناقب: 327 ح2.

765) الثاقب في المناقب: 327 ح1.

766) سوره حديد، آيه 19.

767) الدعوات راوندى: 242 ح 681، بحار الأنوار: 173/82 ضمن ح 6. نظير اين روايت را علّامه مجلسى‏ رحمه الله دربحار الأنوار: 53/67 نيز آورده است.

768) الخرائج: 252/1 ح6، بحار الأنوار: 182/44 ح7.

769) المناقب: 51/4، بحار الأنوار: 183/44 ح8.

770) المناقب: 51/4، بحار الأنوار: 183/44 ح 10.

771) بحار الأنوار: 187/44 ضمن ح 16.

772) سوره انعام، آيه 124.

773) جامع الأخبار: 137 )با اندكى تفاوت)، بحار الأنوار: 196/44 ح 11.

774) سوره آل عمران، آيه 34.

775) بحار الأنوار: 197/44 ح 12. اين حديث با كمى اختلاف در ص 478 ح 948 ذكر گرديده است.

776) كمال الدين: 282/1 ح 36، بحار الأنوار: 248/43 ح 24 و 184/59 ح 27 (به صورت اختصار).

777) بحار الأنوار: 258/43 ح 47.

778) بحار الأنوار: 312/43 ضمن ح 73.  

779) نظير اين روايت در »معالى السبطين: 65» نقل شده است.

780) سوره كهف، آيه 9.  

781) و782) الصراط المستقيم: 179/2 ح7 و 8. 

 

 

 

 

 

 

    بازدید : 29591
    بازديد امروز : 12402
    بازديد ديروز : 19024
    بازديد کل : 127573547
    بازديد کل : 88858792