ترويج شعر و تبليغ از مسيحيّت
با توجّه به مطالبى كه علماى اهل تسنّن در كتاب هاى خود نقل كرده اند، مطلب قابل توجّهى را درك مى كنيم كه:
شعر و شاعرى نه تنها توانسته است مسلمانان را از روى آوردن به قرآن و گفتارهاى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم جلوگيرى كند ونه تنها توانسته است شراب خوارى، فساد، فحشاء و دور شدن از دين را براى مردم به ارمغان آورد؛ بلكه آنان را به سوى مسيحيّت نيز سوق داده و براى مسيحى شدن مسلمانان دامى بزرگ گسترده است.
با توجّه به اين مطلب، درمى يابيم كه چرا شاعران مسيحى در دربار معاويه و ديگر امويان از احترام و بزرگداشت مهمّى برخوردار بوده اند؟! و چرا آنان در دربار خليفه مسلمانان! جايگاهى بزرگ داشتند؛ به گونه اى كه گاهى در تدبير سياست كشور مسلمانان! از نقش مهمّى برخوردار بودند!
اوّل كسى كه مسيحيان را به كار گماشت و آنان را مأمور به انجام كارهاى حكومتى نمود، عمر بود.
ابوزبيد كه يكى از شرابخواران و هم پياله گان وليد بود، از طرف عمر مأمور شد تا زكات قبيله اش را جمع آورى نمايد. با اينكه ابوزبيد مسيحى بود به گفته «الإستيعاب» براى جمع آورى زكات قبيله اش از سوى عمر مأمور شد.
عمر با اين كار راه را براى آيندگان در بكار گماردن مسيحيان و افراد خارج از دين باز كرد؛ به گونه اى كه در زمان عثمان چندين نفر از مسيحيان در كارهاى حكومتى داراى منصب و مقام بودند. وقتى كه مسيحيان در دستگاه حكومت داراى جايگاهى شدند به ترويج شعر پرداختند تا به اين وسيله از توجّه مردم به قرآن كاسته شود و اين، همان چيزى بود كه از قبل رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم آن را پيشگويى كرده بودند.
آنان ترويج شعر را دستاويز قرار داده و به وسيله آن مردم تحريك به شرابخوارى و روى گرداندن از دين تشويق مى كردند و به اين وسيله نه تنها باعث تضعيف روحيّه مردم مى شدند، بلكه از گرايش ديگران به اسلام نيز جلوگيرى مى كردند.
همانگونه كه خواهيم گفت عمر - بنا به روايت ابن شهاب - نامه اى به ابوموسى نوشت و در آن نامه نوشت: به آنان فرمان بده تا شعر روايت كنند كه راهنماى اخلاق والاست!(205)
به اين ترتيب تشويق به شعر از زبان عمر شروع شد و در زمان معاويه رواج يافت و پس از او ساير امويان در ترويج شعر مبالغه مى كردند.
سعید ایوب در کتاب خود می نویسد : «نويسنده «الإستيعاب» درباره وليد مى نويسد: ميان اهل عمل شكّى نيست كه آيه شريفه «اگر فاسقى برايتان خبرى آورد، درباره آن تحقيق كنيد» (206) در حقّ وليد نازل شده است.(207)
همچنين از ابن عبّاس منقول است كه آيه شريفه «آيا آن كس كه مؤمن است، چون كسى است كه فاسق است؟ برابر نيستند» (208) در شأن ايمان حضرت علىّ بن ابى طالب عليه السلام و درباره فسق وليد نازل شده است و در اين باب داستانى نقل مى كند.(209)
نويسنده «الإصابه» درباره ابوزبيد مى نويسد كه در زمان جاهليّت نزد دايى هاى خود در ميان بنى تغلب مى زيست و دردوران اسلام آنگاه كه وليد ولايت جزيره و سپس كوفه را داشت، همراه او بود.(210)
ابن قتيبه درباره اش مى نويسد كه ابوزبيد هرگز مسلمان نگشت و همچنان بر مسيحيّت ماند تا از دنيا رفت. مرزبانى مى گويد كه او عمرى دراز يافت و يك صد و پنجاه سال زندگى كرد و اسلام را درك نمود، امّا مسلمان نگشت و تا زمان حكومت معاويه زنده بود.(211)
هرچند طبق گفته صريح قرآن و به نصّ حديث، وليد فاسق و به گفته بيشتر مورّخان ابوزبيد مسيحى بود، عمرمصلحت عمومى (!) را در آن ديد كه وليد را امير جزيره كند و - به گفته ابن حجر - «ابوزبيد را براى گردآورى زكات قبيله اش منصوب نمود و جز او هيچ مسيحى را به كار نگرفت.»(212) در اين هنگام عمر فرمانى صادر كرد و - به روايت ابن شهاب - نامه اى به ابوموسى اشعرى نوشت كه «به اطرافيان خود فرمان بده تا قواعد عربى بياموزند كه راهنماى سخن درست است و به آنان فرمان بده تا شعر روايت كنند كه راهنماى اخلاق والاست.».(213)
روايت شعر، سنّتى عربى بود كه اسلام بدان چندان توجّهى نكرد و نه كتاب خدا شعر و شاعران را ستود و نه سنّت به آن تعلّق خاطر چندانى نشان داد.
منقول است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: سوگند به آنكه مرا به حقّ برانگيخت، پس از من بر امّتم برهه اى خواهد آمد كه در آن اموال به ناروا گرفته و خونها ريخته مى شود و شعر جاى قرآن را مى گيرد.(214)
اينك در برابر دعوت به روايت شعر و خبردادن از غيب و اقامه حجّت هستيم و اشاره به برهه اى كه شعر جاى قرآن را مى گيرد. در سايه سار دعوت به روايت شعر و نقل آن، قبيله بنى تغلب كه نكوهيده رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم بودند، مسيحيان حيره كه تا دوران خلافت عبّاسيان همچنان بر مسيحيّت باقى ماندند، كاروان هاى اسيران قيساريّه كه معاويه آن ها را به پايتخت خلافت فرستاده بود و ديگر دايره هاى بستن راه خدا قرار گرفتند.
در دوران عثمان با از بين رفتن برخى موانع و با امارت وليد بر كوفه، دايره نفوذ مسيحيّت گسترش يافت و در اين دوران بود كه با مسيحيان حيره ارتباط برقرار گشت و كاروان هاى آنان منطقه را زيرپا نهادند و شعر دَيْر كه در تأثير پنهان بر فرهنگ عقلى دستى داشت رواج يافت. پس از آن نوبت به شعر شراب رسيد كه به صراحت خواستار دل كندن از اسلام و رها كردن آن بود.
بعضى از اين موارد را در كتاب ديگرمان با عنوان «الإنحرافات الكبرى» آورده ايم كه خواستاران دريافت ريشه هاى اين برهه را به آن ارجاع مى دهيم.
در فضاى شعر دير و شعر شراب، وليد بن عقبه امير كوفه و ابوزبيد نديم او، ارزش هاى اخلاقى را زير پا له مى كردند.
نويسنده «الإستيعاب» در اين باره مى نويسد كه اخبار شرابخورى وليد و هم پيالگى او با ابوزبيد بسيار مشهور است.(215)
بسيارى از مورّخان و محدّثان نقل كرده اند كه وليد در حالى كه مست بود، نماز صبح را با جماعت در مسجد خواند و پس از بجا آوردن چهار ركعت، از مأمومين پرسيد كه آيا مى خواهند باز برايشان بخواند؟(216)
همين مسأله عامل نخستين قيام بر ضدّ عثمان بن عفان گشت كه خليفه با عزل وليد و قربانى كردن او خود را نجات داد، ليكن شعر همچنان پايدار ماند و گسترش يافت و شعر شراب به شعر عاشقانه و سپس شعر هرزگى تبديل شد و دردوران معاويه، ادبيّات عرب به اوج خود رسيد و شعر هرزگى كه در دامن سياست حزب حاكم پرورده شده و در پى ترويج نزاع هاى قبيلگى و تقويت جلوه هاى تعصّب عربى بود، پديدار شد.
امويان در ترويج شعر مبالغه مى كردند و گاه براى يك بيت شعر و يا نكته اى ادبى صدها و هزاران دينار مى بخشيدند. مردم نيز به شعر و نقل آن و گزارش جنگ هاى عرب پرداختند و بدين ترتيب اموال بسيارى به دست آوردند.
نفوذ شعر و ادبيّات به جايى رسيد كه حتّى بسيارى از عالمان در مجامع علمى به هنگام بحث در مسائل عقلى و براى اثبات نظر خود، به شعرى يا ضرب المثلى، استشهاد مى كردند.
در اين دوران شعر منفى و بازدارنده راه خدا، در شب فتنه ها راه خود را مى گشود و شاعران، شتابان به مركز رهبرى نزديك مى شدند. از اين شاعران مى توان اخطل را نام برد كه در حيره زاده شد و از بنى تغلب و مانند بيشتر اعضاى قبيله اش مسيحى بود. هنگامى كه يزيد بن معاويه خليفه گشت، او را نزد خود خواند و ارجمندش داشت. ديگر خلفاى پس از يزيد نيز او را گرامى مى داشتند و از نعمت هاى دنيوى فراوان برخوردارش مى كردند؛ به ويژه عبدالملك مروان او را بر ديگر شاعران ترجيح مى داد و صله هاى فراوان به او مى بخشيد.(217)
از شاعران اين جريان مى توان اعشى را نيز نام برد كه مسيحى بود و هر جا مى رفت شعرش مورد استقبال قرار مى گرفت.(218)
فرهنگ فتنه چندان گسترش يافت و مسيحيان در دوران امويان به چنان جايگاهى دست يافتند كه بى آنان تدبير سياست دشوار مى نمود. گروهى از اينان متولّى گردآورى خراج شدند و بسيارى از آنان نزد خلفا جايگاه بلندى يافتند.(219)
از زير پوستين فتنه كه با كمك شعر، شراب و هرزگى به سوى فضاى بى حديث پيش مى رفت، آراى زنديقان و مسيحيان كه ريشه همه اين آرا بود، بيرون آمد(220) و آراى مرجئه بر زبان يحياى دمشقى كه پدرش يار و ياور عبدالملكبن مروان بود، جارى شد. اين يحيى خود كتابى در فضائل مسيحيّت نوشته بود. اتّفاقى نبود كه آراى يحياى دمشقى نزد مرجئه و قدريّه شام منتشر شد. در اين طوفان بود كه اوضاع كهن و جهان قديم به تدريج آشكار گشت و ثروتْ قدرت بى مانندى يافت و آسياى آن هر ارزشى را له كرد و همه چيز قربانى مال گشت و در پى تحصيل آن دولتمردان هر حربه نادرستى را به كار گرفتند و بر يكديگر پيشى جستند.
در پايان اين حركت، شاعرانى پديدار شدند كه هر آنچه را دينى بود تحقير مى كردند و آشكارا و جسورانه و به گونه اى كه در هيچ دورانى سابقه نداشت نظرات خويش را عرضه مى كردند. ابوالعلاى معرى شاعر (449 - 363) در شام با استناد به ديدگاهى عقلى گرايانه، به هر آنچه دينى بود حمله مى برد و چنين مى سرود: «اى گمراهان؛ به خود آييد، به خود آييد كه ديانت شما جز نيرنگ گذشتگان نيست كه مى خواستند بدان وسيله حطام دنيا را گرد آورند. آنان از بين رفتند و سنّت لئيمان مُرد.» (!)
همو مى گويد: «مردمان پى در پى به فساد نزديك شدند و همه اديان در گمراهى يكسان هستند».(221) آنگاه نوبت به ابن راوندى (متوفّاى 293) رسيد تا بگويد كه ما در سخنان اكثم به صيفى آنچه را كه زيباتر از قرآن است، مى يابيم.(222)
همچنين درباره ابوالعلاى معرى گفته اند كه به معارضه با قرآن برخاست و كتابى به نام «الفصول والغايات فى محاذاة السور والآيات» پرداخت و هنگامى كه به او گفتند كه اين نوشته ها خوب است امّا شيرينى آيات قرآن را ندارد، پاسخ دادكه: «بگذاريد چهارصد سال در محرابها بر زبان ها جارى شود و صيقل يابد، آنگاه بنگريد كه چگونه است».(223)
بدين ترتيب پيشگويى غيبى رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم با قوّت يافتن شعر آنگاه كه وليد دژها را گشود و مسيحيان حيره به جزيره پا نهادند تا مسيحيان تغلب را در آغوش كشند، تحقّق يافت. سپس شعر دير و به دنبال آن شعر شراب و شعر هرزگى رواج يافت و با ياد كردن جنگ هاى قديم عرب و فضايل امويان و ترويج ارزش هاى جاهلى، راه خود را به سوى كرسى خلافت گشود و در ميدانى كه حديث در آن حضور نداشت، در نتيجه فشارهاى سياسى، تصوّف پا گرفت و در مقابل اين جريان زندقه و تعاليم مرجئه و ديگران پديدار شد و در ميان اين كشاكش مسيحيان بر گردآورى خراج نظارت مى كردند و هركسى خواستار وزارت بود، مى بايست بدانان نزديك شود(224) و زير اين خاربن همگان براى بدست آوردن اموال به جان يكديگر افتادند و شاعران اباحى و بستن راه خدا، به صورت بى سابقه اى جنگ بر ضد دين و قرآن را اعلام كردند.»(225)
205) كنز العمّال: 300/10.
206) سوره حجرات، آيه 6.
207) الإستيعاب: 632/3.
208) سوره سجده، آيه 18.
209) الإستيعاب: 633/3.
210) الإصابه: 80/4 .
211) همان.
212) همان.
213) كنز العمّال: 300/10 به روايت از ابن الأنبارى.
214) همان: 187/11 به روايت از ديلمى.
215) الإستيعاب: 633/3.
216) همان.
217) تاريخ الأدب العربى: 205/1.
218) همان: 238.
219) همان: 256.
220) الحضارة الإسلاميّة: 65/2.
221) همان: 137.
222) همان: 139.
223) همان: 140.
224) همان: 127/1.
225) از ژرفاى فتنه ها: 418/1.
بازديد امروز : 48714
بازديد ديروز : 103604
بازديد کل : 143767446
|