قصّه خوانى تميم دارى
و ترويج مسيحيّت
دانشمندان يهودى و مسيحى به قصّه گويى در مساجد مى پرداختند و علماى مسيحى در ضمن داستان سرايى به تبليغ مسيحيّت مى پرداختند.
در کتاب «اسرائیلیات وتأثیر آن ...» می نویسد : «عالمان اهل كتاب اين نقش خود را در سايه بخشنامه رسمى حكومت انجام دادند و مساجد مسلمانان را و مهمترين آن ها - يعنى مسجد رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم - در مدينه را به اشغال خود درآوردند تا مردم را با بيان قصّه هايى از سرگذشت بنى اسرائيل و هر چه باب طبع مردم و با اهداف خودشان نيز سازگار بود، مشغول كنند.(226)
تميم دارى - مسيحى تازه مسلمان شده - كه در نظر خليفه دوّم بهترين مردم مدينه به شمار مى آمد(227)! از عمر خواست تا به قصّه گويى بپردازد. عمر به او اجازه داد و او روزهاى جمعه در مسجد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم براى مردم قصّه مى گفت.(228) عمر خود نيز در مجلس تميم مى نشست و به قصّه هاى او گوش مى داد!(229)
در واقع، مهمترين دليل پيوند قصّه سرايى با اسرائيليّات همان است كه تميم دارى - مسيحى مسلمان شده - اوّلين بار قصّه خوانى مى كند و كعب الأحبار - يهودى تازه مسلمان - نيز در شامات همين شغل را دارد؛ حتّى فرزند همسر وى از شوهرى ديگر - يعنى تبيع بن عامر كه نزد كعب الأحبار پرورش يافته و كتب آسمانى را خوانده بود - براى اصحاب قصّه خوانى مى كرد!
محقّقان به اين امر تصريح كرده اند كه جريان قصّه خوانى در صدر اسلام، حركتى متأثّر از فرهنگ اهل كتاب بود و براى قرن ها، مايه هاى اصلى آن قصصى بود كه اهل كتاب از انبياء و مانند آن ها روايت مى كردند.
حركت قصّه خوانى، فرهنگى را در كنار فرهنگ اسلامى قرار داد و با وجود مخالفت برخى از عالمان دين و متأسّفانه با حمايت برخى از خلفا و محدّثان، توانست در عمق جامعه نفوذ كند و اثرهاى مصيبت بارى را بر فرهنگ اسلامى بگذارد.(230)
دكتر مصطفى حسين مى نويسد: «فضاى حاكم بر شام بعد از فتوحات اسلامى، نقش مهمّى در اشاعه اسرائيليّات به فرهنگ اسلامى ايفا مى كرد و فردى چون تميم دارى - كه از مسيحيان تازه مسلمان بود - نقش بسزايى در اين حركت (ترويج اسرائيليّات) داشت؛ چرا كه او با وجود آنكه در اصل مسيحى بود، امّا تأثير فرهنگ اسرائيلى برشخصيّت و روايات وى امرى است كه بر هيچ محقّقى پوشيده نيست؛ بخصوص داستان «جسّاسه» او كه راويان به دروغ و ناروا آن را به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم نسبت داده اند»(231)
دكتر احمد امين نيز درباره وضعيّت شام بعد از ظهور اسلام مى گويد:
«در شام عدّه بسيارى مسيحى بودند كه دين خود را رها نكرده، تن به جزيه مى دادند. گروهى هم اسلام را پذيرفتند و مايه علمى خود را كه از كيش عيسوى اندوخته بودند، داخل اسلام كردند. مساجد برابر و در كنار كليسا داير شده بود. اختلاط مسلمانان با مسيحيان بسرعت انجام گرفت»(232).
به اين ترتيب شام را مى توان بحق «سرزمين سبز اسرائيليّات» ناميد.
معاويه پس از تكيه بر اريكه قدرت، تعدادى از مسيحيان را به عنوان مقرّبان و مشاوران خود برگزيد، كه از آن ميان مى توان به «سرجون» دبير و نويسنده مخصوص دربار، «ابن آثال» پزشك مخصوص دربار و «اخطل» شاعر دربار اموى اشاره كرد.
معلوم است كه اينان كسانى نبودند كه دست از اعتقادات و افكار مسيحى خود شسته باشند؛ بلكه آن ها به دربار اموى نفوذ كرده و آن را مطابق نظر خود شكل مى دادند.(233)
مورّخان در بيان سوابق و مراوده هاى اين مسيحيان با معاويه، نكته هاى فراوانى را به ثبت رسانده اند كه به گوشه هايى از آن ها اشاره مى كنيم:
1. سرجون بن منصور رومى: درباره وى گفته اند كه او نويسنده و حافظ اسرار معاويه بود كه پس از مرگ معاويه نيزدر خدمت يزيد بود.
در كتاب «الأغانى» آمده است كه يزيد با سرجون مسيحى به باده گسارى مى نشست و همو بود كه هنگام رسيدن خبر مسلمبن عقيل، فرمانروايى ابن زياد بر كوفه را به يزيد توصيه كرد.(234) فرزند او نيز امر كتابت را براى عبدالملك بن مروان عهده دار بود.(235)
2. ابن آثال: به گفته مورّخان وى طبيب مسيحى دربار معاويه و پزشك مخصوص او در دمشق بود.
احمد امين مى گويد: معاويه از او بسيار تفقّد مى كرد و به او عقيده داشت و هميشه با وى گفت و گو مى كرد.(236)
يعقوبى نيز در تاريخ خود مى نويسد: «معاويه براى اوّلين بار «ابن آثال» مسيحى را مأمور دريافت خراج سرزمين حمص كرد؛ در صورتى كه قبل از او هيچ خليفه اى مسيحيان را به چنين مأموريّتى نمى گماشت«.(237)
3. اخطل: وى شاعر مسيحى دربار معاويه بود.
جاحظ درباره علّت تقرّب او به دستگاه اموى مى نويسد: «معاويه مى خواست انصار را خوار كند؛ چرا كه اكثرشان اصحاب علىّ بن ابى طالب عليه السلام بودند و در خلافت مخالف نظر معاويه بودند. فرزندش يزيد از كعب بن جعيل خواست كه انصار را هجو كند و او خوددارى كرد و گفت: يك غلام نصرانى را معرّفى مى كنم كه زبان گاو دارد و از هجاى آنان ابايى ندارد، پس اخطل را معرفى كرد».(238)
در «الأغانى» نيز درباره او آمده است: او كافرى مسيحى بود كه مسلمانان را هجو مى كرد و وقتى مى آمد پوششى از خزداشت و زنجيرى از طلا - كه در آن صليبى طلايى بود - در گردنش بود و در حالى كه از محاسنش شراب مى چكيد، در اين حال بدون اجازه بر عبدالملك بن مروان وارد مى شد. او نديم يزيد بود و با وى به باده گسارى مى نشست. همچنين شعرى سروده بود كه بر در مسجد كوفه آويخته بودند.(239)
محقّق ديگرى درباره او مى نويسد: «در اشعار او شواهدى ديده مى شود كه نشان مى دهد بعضى از عادات بت پرستى قديمى عرب در دوره اموى باقى بود. نيز از آن اشعار معلوم مى شود كه افراد اين سلسله چه اندازه تسامح دينى داشتند ...
اخطل كسانى را كه دينِ پدران خود را از مسيحيّت و بت پرستى ترك كرده و به خاطر نزديكى به صاحبان قدرت تغيير دين داده بودند، سخت سرزنش كرده است. عالي ترين شعرهاى وى آنهاست كه در مدح امويان گفته است. با وجود استهزايى كه به مسلمانان مى كرد، عبدالملك از او حمايت مى كرد».(240)
اين شواهد گواه روشنى است بر اينكه شام و دربار معاويه به محلّ تجمع مناسبى براى تمام طيف ها و قطب هايى تبديل شده بود كه در يك هدف، مشترك بودند و آن هدف، چيزى نبود جز خشكاندن ريشه هاى درخت تنومند اسلام و تلاش درجهت مبارزه با ارزش هاى اسلامى.
معاويه كه براى رسيدن به اهداف سياسى خود، به كارگيرى هر وسيله اى را مجاز مى شمرد، از روايات جعلى و ساختگى علماى يهود و مسيحى تازه مسلمان شده (يا به ظاهر مسلمان شده) و ساير جاعلان حديث و هواپرستانى كه در ظلّ عنايت و مواهب وى به سر مى بردند، نهايت بهره را برد.(241)
226) الصحيح من سيرة النّبى الأعظم: 124 - 122/1 (با تلخيص).
227) الإصابة فى تمييز الصحابة: 215/1.
228) همان: 183/1 و 184 و 186. نيز بنگريد به ساير منابع در پاورقى «الصحيح من سيرة النّبى الأعظم:124/1».
229) القصّاص والمذكرين: 29.
230) اسرائيليّات و تأثير آن بر داستان هاى انبياء در تفاسير قرآن: 63.
231) الإسرائيليّات فى التراث الإسلامى: 79 و 80.
232) فجر الإسلام: 189.
233) معالم المدرستين: 50/1 و 51.
234) الأغانى: 68/16 به نقل از معالم المدرستين: 50/2، نيز بنگريد به «تاريخ طبرى: 228/3 و 239، و الكاملفى التاريخ: 17/4».
235) التنبيه والاشراف: 261 به نقل از: معالم المدرستين: 50/2.
236) فجر الإسلام: 162.
237) تاريخ يعقوبى: 223/2.
238) البيان والتبيين: 86/1 به نقل از معالم المدرستين: 50/2.
239) الأغانى: 229/8 و 321 و ج: 68/16 به نقل از معالم المدرستين: 50/2 و51.
240) انتقال علوم يونانى به عالم اسلام، دُليس اوليرى: 216.
241) اسرائيليّات و تأثير آن بر داستان هاى انبياء در تفاسير قرآن: 74.
بازديد امروز : 50567
بازديد ديروز : 103604
بازديد کل : 143769300
|