طرفدارى حكومت بنى اميّه از مسيحيّت
رفتار و كردار غير اسلامى حاكمان اموى و ارتباط آن ها با مسيحيان، مخصوص به وليد نبوده است؛ بلكه پيشينيان و پسينيان او نيز همانند او بوده اند و به كمك آن ها، توانستند طوق حكومت غصب شده را بر گردن خود بيفكنند.
قبل از وليد نيز هشام آن گونه به مسيحيان ارج نهاد و مقام آنان را بالا برد كه خالد بن عبداللَّه قسرى را والى عراق ساخت. او كه مسيحى زاده بود ولى نه تنها از مسيحيّت، بلكه از يهوديان و حتّى زرتشتيان حمايت و پشتيبانى مى كرد.
در كتاب امويان مى نويسد: مدّت كوتاهى پس از خلافت هشام، خالد بن عبداللَّه قسرى از سال 724 تا 738 م والى عراق شد. در برخى مواقع، وى بر ولايتهاى شرقى نظارت كلّى داشت؛ امّا گويى در برخى مواقع ديگر، خراسان از حوزه حكومت او خارج مى شده و خليفه شخصاً و به طور مستقيم والى آنجا را تعيين مى كرده است.
خانواده خالد در شام، تقريباً از آغاز دوره اموى، خانواده وجهه دارى بود و خالد در زمان خلافت وليد، مدّتى والى مكّه بود. وى همانند هشام، به خاطر تصاحب املاك در عراق و به چنگ آوردن ثروت، انگشت نما بود. در سنّت خبرى و روايى، نگاه هاى خصومت ورزانه اى به او احساس مى شود كه گاهى او را محارب اسلام و هوادار شديد مسيحيان، يهوديان وحتّى زرتشتيان قلمداد كرده اند.
نقل است او يك بار، مسيحيّت را بر اسلام برتر دانست و براى مادر مسيحى اش در پشت مسجد در كوفه كليسايى بنا كرد. در برخى متون، او را زنديق دانسته اند، عنوانى كه با گرايش هاى مانوى و حتّى ملحدانه پيوند خورده، ولى اغلب مورد ترديد و مجادله بوده است.
گويند: دلبستگى او به خاندانش آنقدر زياد بود كه حتّى حاضر مى شد اگر خليفه امر نمايد كعبه را تخريب كند. وقتى كه والى مكّه بود، نوشته اند كه او براى زائران، جداگانه منبع آبى فراهم كرده بود تا با اين وسيله چاه مقدّس زمزم را خوار وآب آن را تلخ شمارد و اعلام كرد اين آب كه او تهيّه كرده، به دستور نماينده خدا (خليفه) بوده است!(247)
در «نهاية الإرب» مى نويسد: مادر خالد كنيزى مسيحى - رومى بود كه پدرش او را به اسيرى گرفته و خالد از او متولّد شده بود. اسد برادر خالد هم از همين زن بود و او مسلمان نشد و چون مُرد، خالد براى او و بر گور او كليسايى ساخت كه مردم در اين مورد او را سرزنش كردند و فرزدق اين ابيات را سرود:
«خداى رحمان پشت مركوبى كه از دمشق خالد را براى ما آورد درهم شكند، چگونه كسى كه مادرش دينى دارد كه معتقد است خداوند يكتا نيست مى خواهد براى مردم امامت كند؟ براى مادرش كليسايى برپا مى سازد كه مسيحيان در آن هستند و از كفر مناره مسجدها را ويران مى سازد».
خالد دستور داده بود مناره هاى مساجد را ويران كنند و سبب آن بود كه شاعرى شعرى به اين مضمون سروده بود:
«اى كاش؛ زندگى من همراه مؤذّنان بود كه آن ها مى توانند هر كس را بر پشت بام هاست ببينند، يا ايشان اشاره مى كنند يا عشوه گران نمكين به آنان اشاره مى اندازند».
و چون اين شعر به اطّلاع خالد رسيد به اين بهانه دستور داد مناره هاى مساجد را ويران كنند. و چون به خالد خبر رسيد كه مردم او را براى اينكه كليسا و صومعه اى براى مادرش ساخته است سرزنش مى كنند، گفت: خداوند دين و آيين ايشان را - اگر از دين و آيين شما بدتر است - لعنت كند و اين سخن را به عنوان پوزش خواهى مى گفت.
و حكايت شده است كه او مى گفته است: جانشين و خليفه شخص در خانواده اش محترم تر از فرستاده اوست، و منظورش اين بود كه هشام از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم برتر است! از اين ترّهات به خدا پناه مى بريم.(248)
از حجّاج بن يوسف نيز همين كلام در رابطه با عبدالملك و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده است.
«خالد بن عبداللَّه قَسرى - كه بر عراق و منطقه شرقى حكومت مى كرد - سياست حجّاج بن يوسف را پيش گرفت.
خالد مردى عامى بود و - به طورى كه نوشته اند - حتّى قرآن را هم درست نمى دانست! روزى به هنگام خواندن خطبه، آيه اى را غلط خواند و درماند. مردى از دوستان او از تيره تغلب برخاست و گفت: امير؛ كار را بر خود آسان گير، هيچ مرد عاقلى را نديدم كه قرآن را از بَر بخواند. ازبر كردن قرآن كار احمقان است!
خالد گفت: راست گفتى(249).(250)
ستمكارى خالد در عراق بدانجا رسيد كه هشام ناچار او را از كار بركنار كرد.»(251)
247) امويان؛ نخستين دودمان حكومت گر در اسلام: 99.
248) نهاية الأرب: 370/6.
249) ابوالفرج اصفهانى: 60/19 به نقل از تاريخ تمدّن اسلامى: 80/4 .
250) نه تنها خالد بلكه بعضى از خلفاء بنى اميّه حرف زدن را نيز درست ياد نداشتند از عجائبى كه در اين مورد نقل شده اين است كه وليد بن عبدالملك مروان در مكالمات و محاورات خود بسيار غلط و اشتباه حرف مىزد، وى روزى در هنگام خلافت خود نسبت به اميرالمؤمنين على عليه السلام جسارت كرد وگفت: «إنّه كان لصّ ابن لصّ» و لصّ را با جرّ خواند، مردم از وى بسيار تعجّب كردند و گفتند: نمى دانيم به كداميك از اين دو موضوع خنده كنيم؛ از نسبتى كه او به علىّ بن ابى طالب عليه السلام داد، و يا از اينكه وى كلمه «لصّ» را مجرور تلفّظ كرد. (معاويه و تاريخ: 147)
251) تاريخ تحليلى اسلام: 218.
بازديد امروز : 42143
بازديد ديروز : 103604
بازديد کل : 143760876
|