امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
تشرّف مرحوم رشتي به محضر امام عصر ارواحنا فداه و سفارش آن حضرت دربارهٔ خواندن نماز شب ، زيارت عاشورا و جامعهٔ کبيره

تشرّف مرحوم رشتي به محضر امام عصر ارواحنا فداه

و سفارش آن حضرت دربارهٔ خواندن نماز شب ، زيارت عاشورا و

جامعهٔ کبيره

    در پايان كتاب ، به بيان برخى از مطالبى مى ‏پردازيم كه حضرتش صلوات اللَّه عليه به گونه ‏اى دستور به انجام آن‏ها فرموده ‏اند ؛ آن‏ها عبارتند از بعضى از دعاها و زيارت‏ها ، و برخى از دستورات و مطالبى كه با موضوع كتاب مناسبت دارد . در ابتدا ، جريان سيّد رشتى رضوان اللَّه عليه را بيان مى‏ كنيم ؛ زيرا جريان ديدار او ، مطالبى را در بر دارد كه مولاى ما امام زمان ارواحنا فداه به انجام آن امر فرموده‏ اند .

    محدّث نورى رحمه الله مى‏ فرمايد : سيّد رشتى گفت : در سال 1280 )قمرى) به قصد انجام حجّ حركت كردم ، و از طرف رشت به تبريز رفتم . در تبريز به خانه حاج صفر على تاجر معروف تبريزى رفته و به دليل اين كه كاروانى براى عزيمت به حج نيافتم، سرگردان شده بودم؛ تا آن‏كه حاج جبّار جلودار سده ‏اى اصفهانى، كاروانى براى رفتن به «طربوزن» تدارك ديد .

    من ، يك مركب براى خودم از او كرايه كردم و به راه افتادم، و وقتى به اوّلين منزلگاه بين راه رسيدم ، بنا بر تشويق حاج صفر على تاجر ، سه نفر ديگر نيز به من پيوستند و با يكديگر هم‏سفر شديم ؛ آن سه نفر : 1 - حاج ملاّ باقر تبريزى (كه به نيابت از شخص ديگرى عازم حجّ شده بود ، و نزد علما شناخته شده بود)؛ 2 - حاج سيّد حسين تاجر تبريزى ؛ 3 - مردى كه خدمتكار بود ، و او را حاج على مى‏ گفتند .

    در بين راه به شهر «ارضروم» رسيديم و از آن جا نيز عازم شهر «طربوزن» بوديم . در يكى از استراحتگاه‏ هاى بين اين دو شهر ، حاج جبّار جلودار (رئيس كاروان) نزد من آمد ، و گفت : منزلگاه بعدى كه در پيش داريم ، ترسناك است ؛ بدين جهت ، لازم است عجله كنيد و از قافله عقب نمانيد .

    زيرا ما در بين راه كمى از كاروان فاصله مى‏ گرفتيم ، حدود دو و نيم يا سه ساعت به صبح مانده بود ، كه همگى با هم حركت كرديم، هنوز به طور تقريبى نيم فرسخ يا سه‏ چهارم فرسخ از منزلگاه قبلى دور نشده بوديم كه ناگهان هوا دگرگون و تاريك شد، و شروع به بارش برف كرد .

    در اين حال، هر يك از دوستانم سرش را پوشانيد و به سرعت، حركت كرد. من نيز چنين كردم ، ليكن نمى‏ توانستم به سرعت آنان بروم؛ آنان دور شدند و من تنها ماندم .

    لذا ، از اسب پياده شدم و در كنار جاده نشستم و به شدّت دچار اضطراب و نگرانى شدم؛ چون، حدود ششصد تومان براى خرجى سفرم همراه داشتم . پس از انديشه در مورد وضعيّتم، بدين نتيجه رسيدم كه همان جا بمانم تا صبح شود، و به همان منزلگاه قبلى برگردم و از آن جا چند نفر را براى نگهبانى از خود استخدام كنم، تا دوباره به كاروان برسم.

    در همين انديشه بودم كه ناگهان باغى زيبا را در پيش رويم ديدم، و مشاهده كردم باغبانى در آن جاست و بيلى در دست دارد و برف‏ها را از شاخ و برگ درختان مى ‏ريزد . باغبان نزدم آمد و به قدرى پيش آمد كه فاصله  كمى بين من و ايشان بود . فرمود : تو كيستى ؟

    گفتم : دوستانم رفتند و من تنها ماندم ، و راه را نيز بلد نيستم ؛ سرگردان شده ‏ام .

    وى با زبان فارسى گفت : نافله بخوان تا راه را پيدا كنى؛ و مقصودش نماز شب بود .

    من مشغول نماز شب شدم ، تا از تهجّد فارغ گرديدم پس از آن دوباره نزدم آمد و فرمود : آيا هنوز نرفته‏ اى؟

    گفتم: به خدا ، راه را بلد نيستم .

    فرمود: جامعه بخوان . من زيارت جامعه را حفظ نكرده بودم ، و هيچگاه نمى ‏توانستم آن را حفظ و بدون نگاه كردن به كتاب بخوانم ؛ با اين كه بارها به حرم مطهّر امامان‏ عليهم السلام شرفياب شده بودم ، با اين حال ، در همان جا ايستادم و از حفظ شروع به خواندن زيارت جامعه كردم و آن را به طور كامل خواندم .

    بار ديگر آن شخص آمد و فرمود : هنوز نرفته‏ اى ؟ بى‏اراده ، اشكم سرازير شد و گريستم ؛ گفتم : اين همه وقت است كه اين جا هستم ، و راه را بلد نشده ‏ام !

    فرمود : عاشورا بخوان .

    در مورد زيارت عاشورا نيز همان وضع را داشتم ، يعنى مانند زيارت جامعه نمى‏ توانستم آن را از حفظ بخوانم ، ولى برخاستم و بى‏ اختيار آن را تا آخر خواندم و لعن و سلام و دعاى علقمه را نيز قرائت كردم . ديدم دوباره آمد و فرمود : هنوز هم كه نرفته ‏اى؟!

    گفتم: نه ، تا صبح هم اين جا مى‏ مانم.

    فرمود : حالا من ، تو را به كاروان مى‏ رسانم . رفت ، و بر الاغى سوار شد و بيل خود را بر دوش گذاشت و آمد و گفت : پشت سر من سوار الاغ شو .

    من سوار شدم و افسار اسبم را نيز به دست گرفتم ولى اسبم حركت نكرد .

    فرمود : افسار اسب را به من بده . افسارش را به دست آن شخص سپردم و او بيل خود را بر شانه چپ گذاشت و افسار اسب مرا با دست راست گرفت و به راه افتاد . اسبم ، به گونه‏ اى شگفت‏ انگيز ، گوش به فرمان او بود و به دنبال او به راه افتاد .

    آن گاه دستش را بر زانويم نهاد و فرمود :

شما چرا نافله نمى‏ خوانيد؟ نافله ، نافله ، نافله . شما چرا عاشورا نمى‏ خوانيد؟ عاشورا ، عاشورا ، عاشورا . شما چرا جامعه نمى‏ خوانيد؟ جامعه ، جامعه ، جامعه .

    ايشان به گونه ‏اى مسير را مى‏ پيمود كه گويى زمين در زير پايش درمى‏ نوردد؛ ناگهان برگشت و به من فرمود : دوستانت ، آن‏ها هستند . ديدم كه دوستانم در كنار نهر آبى فرود آمده ‏اند، و از آب آن براى نماز صبح وضو مى‏ گيرند .

    من ، از الاغ پياده شدم كه سوار اسبم شوم ولى نتوانستم . ايشان ، از الاغ پياده شدند و بيل خود را در ميان برف‏ها زدند و مرا سوار بر اسبم نمودند . سپس ، سر اسب را رو به محلى كه دوستانم بودند ، گردانيدند .

    در اين اثناء بود كه در خاطرم گذشت : اين شخص كيست كه به راحتى ، فارسى سخن مى‏ گويد ؟ با اين كه مى‏ دانم ، مردم اين منطقه ، فقط به زبان تركى تركيه آشنا هستند ! بيشترشان نيز مسيحى‏ اند . از طرفى ، چگونه با اين سرعت ، مرا به دوستانم رسانيد ؟ همين كه برگشتم و به پشت سرم نگاه كردم هيچ كس را نيافتم و اثرى از او نديدم ؛ لذا نزد دوستانم رفتم .

    نماز شب : آگاه باش ؛ فايده و ارزش نماز شب ، خارج از حدّى است كه بتوان بيان كرد ؛ چون نكات دقيق و اسرارى دارد كه در قرآن و احاديث، به طور مختصر بدان‏ها اشاره شده است . بدين جهت ، در برخى از روايات هنگام ياد از نماز شب ، سه مرتبه نام آن تكرار شده است .

    شيخ كلينى و شيخ صدوق، و شيخ برقى از امام صادق عليه السلام روايت كرده‏ اند كه رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم به حضرت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام وصيّت و سفارشاتى فرمود و دستور داد كه آن‏ها را حفظ كرده و به آن عمل نمايد؛ آن گاه از خداى تعالى خواست تا آن حضرت را براى عمل به اين سفارشات، يارى دهد . از جمله سفارشات ياد شده اين است كه فرمود :

 تو را به نماز شب سفارش مى‏ كنم؛ بر تو باد به نماز شب؛ بر تو باد به نماز شب.

    در كتاب «فقه الرضا عليه السلام» نيز روايتى نزديك به همين معنا ، آمده است .

    زيارت جامعه : گروهى از علما تصريح فرموده‏ اند كه اين زيارت ؛ بهترين و كامل‏ترين زيارت‏ها است .

    علّامه مجلسى‏ رحمه الله پس از توضيح كوتاهى در مورد عبارت‏هاى زيارت جامعه كه در ديگر زيارت‏ها چنين شرح و توضيحى نداده است مى‏ فرمايد :

    اندكى در شرح اين زيارت كلام را طولانى كردم - گرچه حقّش را ادا نكرده‏ ام - چون نخواستم سخن به درازا كشد ؛ چون اين زيارت ، داراى صحيح‏ترين سند و مشهورترين راويان ، (فراگيرترين زيارت در مورد ائمه‏ عليهم السلام) ، فصيح‏ترين الفاظ، رساترين معانى و بلندمرتبه‏ ترين زيارات است .

    زيارت عاشورا : در فضيلت و جايگاه آن، همين بس كه سنخيّت با ديگر زيارات ندارد؛ چون - گرچه سخنان و دستورهاى معصومان‏ عليهم السلام، از عالم بالا گرفته شده است، و اين زيارت (به حسب ظاهر) و نيز ديگر زيارات، از دستورات معصومان‏ عليهم السلام است؛ ولى - زيارت عاشورا، يك حديث قدسى است و اين عبارات، از جمله لعن، سلام و دعاهاى آن، به همين شكل از خداى سبحان به جبرئيل امين و از او به حضرت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم رسيده است .

    تجربه نشان داده است كه اگر چهل روز يا كمتر ، به طور دائم (هر روز) به خواندن اين زيارت پرداخته شود ؛ هيچ دعايى همانند آن براى برآوردن حاجات ، رسيدن به مقصود و دفع دشمنان وجود ندارد .

    بهترين فايده ‏اى كه مى‏ توان از طريق مواظبت بر خواندن اين زيارت به دست آورد، آن چيزى است كه يكى از اشخاص مورد اعتماد، نيكو رفتار و پرهيزگار، يعنى جناب حاج ملاّ حسن يزدى رحمه الله كه از بهترين ساكنان شهر نجف بود، و پيوسته به عبادت و زيارت مى‏ پرداخت ؛ از حاج محمّد على يزدى كه او نيز مورد وثوق و اطمينان، نيكو رفتار، و از افراد فاضل و برجسته شهر يزد بود، مى‏ گويد :

    مردى در يزد بود كه از افراد نيك و برجسته بود. وى، شب‏ها به قبرستانى خارج از شهر يزد (كه به زيارتگاه معروف بود) مى‏رفت در آن زيارتگاه، چند تن از افراد صالح دفن شده بودند. سيّد احمد، همسايه‏ اى داشت كه از كودكى باهم بزرگ شده بودند، و معلم‏شان نيز يكى بود و باهم درس خوانده بودند تا آن كه جزو صنف ماليات گيران دولت درآمد . البتّه اين شخص از دنيا رفت، و محلّ دفنش نيز نزديك همان مكانى بود كه حاج محمّد على به عبادت مى‏ پرداخت .

    وى، پس از مرگ آن شخص، او را با وضعى بسيار خوب و در نعمت‏هاى بهشتى مشاهده كرد. او در عالم خواب به طرف دوست مرده‏ اش رفته و گفت: من از ابتدا تا پايان، و از ظاهر و باطن تو با خبر هستم؛ به خوبى نيز مى‏ دانم كسى نبوده‏ اى كه از نظر باطنى خوب باشى و كارهاى زشت را بتوان حمل بر تقيه و پنهان‏كارى شرعى كرد ، يا بتوان گفت به ناچار و براى كمك به مظلومان و ... وارد كارهاى دولتى شده‏ اى . كارهاى تو، تنها سزاوار عذاب و بدبختى بود؛ بگو بدانم از كجا به اين مقام و منزلت پس از مرگ دست يافته‏ اى؟!

    گفت: درست است؛ همين طور است كه گفتى . من در عذاب سختى بودم و از روزى كه مردم تا ديروز به شدت عذاب مى‏ شدم؛ تا آن كه ديروز، همسر استاد اشرف آهنگر از دنيا رفت و در نزديكى من حدود پنجاه مترى بين قبر من تا جايگاه تو، دفن شد، ديشب كه آن زن را در اين جا به خاك سپردند، حضرت اباعبداللَّه الحسين‏ عليه السلام، سه مرتبه به ديدارش تشريف فرما شدند، و در مرتبه سوم دستور فرمودند تا عذاب را از تمام قبرستان بردارند. بدين جهت، من نيز راحت شدم و نعمت‏ها و شادى‏ها، مرا فرا گرفت.

    وى، ناگهان از خواب پريده و چون استاد اشرف آهنگر و جاى او را نمى‏ شناخت، در بازار آهنگران به جستجو پرداخت و او را يافت؛ به آهنگر گفت: آيا شما همسر داريد؟

 گفت: آرى . او ديروز از دنيا رفته و در فلان مكان - همان مكان رانام برد - دفنش كردم ؟

    گفت: آيا زنت به زيارت امام حسين‏ عليه السلام شرف ياب شده بود؟ گفت : خير .

    پرسيد: آيا براى آن حضرت عزادارى مى‏ كرد؟ گفت : نه .

    گفت: آيا در خانه مجالس روضه تشكيل مى‏ داد؟ گفت : خير .

    آهنگر پرسيد : مقصودت از اين پرسش‏ها چيست؟ او نيز خوابش را تعريف كرد . و گفت: مى‏ خواهم ببينم همسرت چه رابطه‏ اى با امام حسين‏ عليه السلام داشته است!؟

    استاد اشرف آهنگر گفت : زنم ، پيوسته زيارت عاشورا مى‏ خواند .

    پوشيده نماند، سيد احمد (كه اين جريان در مورد او نقل شده است) از صالحان و پرهيزگاران بود، و در امور عبادى و زيارات، و اداى حقوق الهى و حقوق مردم، و پاكيزگى و پاكى لباس و بدن از نجاسات و كثيفى‏ ها؛ معروف بود.

    نيز، همگى او را به ورع و تقوا و نيكوكارى مى‏ شناختند و نزد مردم يزد و ديگر شهرها مشهور بود . البتّه ، هر بار كه زيارت مى‏ كرد نيز الطاف ويژه‏ اى به او مى‏ رسيد كه نقلش در اين جا مناسب نيست .(1)


1) نجم الثاقب : 601 .

 

 

 

    بازدید : 13648
    بازديد امروز : 9843
    بازديد ديروز : 23196
    بازديد کل : 127614820
    بازديد کل : 88879429