امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
(2) انكار معاويه اصل رسالت و اسلام را

(2)

انكار معاويه اصل رسالت و اسلام را

   عمّار ياسر مى ‏گويد: در مجلسى كه ابن عبّاس براى مردم صحبت مى‏ كرد، من‏ نزد ابوذر غفّارى نشسته بودم كه ناگاه به‏ پا خاست و اظهار كرد: هر كس مرا مى شناسد، بشناسد و هر كس مرا نمى‏ شناسد، بداند كه من اباذر غفارى و جندب بن‏ جنادة هستم. اى مردم؛ بدانيد كه در روز غدير و پس از آن‏ كه مردم در يك جا جمع ‏شدند، رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم پس از نصب على‏ عليه السلام فرمودند:

أللّهمّ من كنت مولاه فعليّ مولاه. أللّهمّ وال من والاه وعاد من عاداه‏ وانصر من نصره واخذل من خذله.

فقام رجل (عمر) فقال: بخّ بخّ يابن ابى طالب أصبحت مولاي ومولى كلّ‏ مؤمن ومؤمنة.

فلمّا سمع ذلك معاوية بن ابى سفيان اتّكأ على المغيرة بن شعبة وقام‏ وهو يقول: لانقرّ لعليّ بولاية ولانصدّق محمّداً في مقالة، فأنزل اللَّه‏ تعالى على نبيّه محمّد صلى الله عليه وآله وسلم: «فَلا صَدَّقَ وَلا صَلَّى × وَلكِنْ كَذَّبَ وَتَوَلَّى× ثُمَّ ذَهَبَ إِلى أَهْلِهِ يَتَمَطَّى × أَوْلى لَكَ فَأَوْلى»(545).(544)

خداوندا؛ هر كس كه من مولاى اويم، پس اين على مولاى اوست. خداوندا؛ دوست بدار هر كس او را دوست مى ‏دارد، و دشمن بدار هر كس او را دشمن‏ مى ‏دارد. يارى كن هر كس او را يارى مى ‏كند، و خوار فرما هر كس او را يارى ‏نمى ‏كند.

پس مردى (عُمر) برخاست و گفت: آفرين؛ آفرين؛ اى پسر ابوطالب كه مولاى من‏و مولاى هر مرد و زن مؤمن شدى.

وقتى معاويه پسر ابوسفيان اين سخن را شنيد، بر مُغيرة بن شعبة تكيه داد وبرخاست در حالى‏ كه مى ‏گفت: «اقرار به ولايت على نمى ‏كنيم و محمّد را درگفتارش تصديق نمى‏ نماييم». آن‏گاه خداوند بر پيامبرش اين آيه را نازل فرمود: «پس تصديق نكرد و نماز نگزارد، ولى تكذيب كرد و رويگردان شد و سپس در حالى‏ كه متكبّرانه راه مى ‏رفت، به سوى يارانش بازگشت... .»

آرى؛ معاويه ‏اى كه اين ‏گونه، نه اقرار به ولايت على ‏عليه السلام آورْد و نه تصديق رسالت ‏رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم را نمود، مى‏ بايد خليفه مسلمين شود. امّا نكته‏ اى كه در آيه «ثُمَّ ذَهَبَ‏ إِلى أَهْلِهِ يَتَمَطَّى» ديده مى‏ شود اين است كه منظور از كلمه «اهل» در اين آيه، معطوف‏به خانواده معاويه نيست، بلكه اهلِ معاويه و زوجِ او در اين آيه، عمروعاص واصحاب و اطرافيانش مى ‏باشند.

   بنابراين مى ‏بينيم كه از همان ابتدا، معاويه آشكارا از حقّ و از تصديق مقاله انبياء اِعراض مى‏ كند و اين اعراض، در همه تقاطع تاريخ بعد از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم به گونه‏ اى‏ خود را نشان مى ‏دهد.

   پس او نيز از چهره ‏هاى شاخص و بارز «فوج مقتحم» و بلكه از رؤساى آنان ‏مى ‏باشد تا آنجا كه على‏ عليه السلام در نامه‏ اى كه به زياد بن اَبيه مى ‏نويسد، معاويه را «شيطان» مى ‏نامد:

فإنّما هو الشيطان؛ يأتي المرء من بين يديه، ومن خلفه، وعن يمينه ‏وعن شماله؛ ليقتحم غفلته ويستلب غرّته.(546)

به راستى او (معاويه) شيطان است كه از پيش و پس، و از راست و چپ به سوى‏ انسان مى‏ آيد؛ تا هنگام غفلتش در او نفوذ كند (اقتحام) و بى ‏توجّهى ‏اش را غنيمت ‏شمارَد.

   البتّه اين فراز از نامه اميرالمؤمنين على ‏عليه السلام به معاويه، اشاره به سوگندِ شيطان در اين آيه دارد:

«ثُمَّ لَاتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمانِهِمْ وَعَنْ شَمائِلِهِمْ ‏وَلاتَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرينَ».(547)

سپس از پيشِ رو، و از پشت سر، از طرف راست و از طرف چپِ آن‏ها به سويشان ‏مى‏ روم، و بيشترشان را شكرگزار نخواهى يافت.(548)


544) سوره القيامة، آيه 31 - 34.

545) تفسير فرات: 515.

546) نهج البلاغة: 962 نامه 44.

547) سوره اعراف، آيه 17.

548) على‏ عليه السلام و فوج مقتحم: 1/379.

 

منبع: معاویه ج ... ص ...

 

بازدید : 1432
بازديد امروز : 8055
بازديد ديروز : 24593
بازديد کل : 128794360
بازديد کل : 89487145