امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
(5) پيشگوئى ديگر حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام درباره بنى‏ اميّه و بنى ‏العبّاس‏

(5)

پيشگوئى ديگر حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام

درباره بنى‏ اميّه و بنى ‏العبّاس‏

ابن ابى الحديد مى ‏نويسد: در خطبه ‏اى ديگر نيز حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام درباره بنى ‏اميّه و بنى العبّاس مطالبى را بيان فرموده ‏اند.

[در آن خطبه كه با عبارت‏ «حتّى بعث اللَّه محمّداً صلّى اللَّه عليه شهيداً وبشيراً ونذيراً» ؛ «تا آنكه خداوند، محمّد صلى الله عليه و آله و سلم را مبعوث فرمايد تا گواه و مژده ‏دهنده و بيم ‏دهنده باشد» شروع مى ‏شود، پس از توضيح پاره ‏اى از لغات و تعبيرات در مورد عبارت گله‏ آميز اميرالمؤمنين على عليه السلام و سوگند خوردن آن حضرت كه بنى‏اميّه به زودى حكومت را در دست ديگران خواهند ديد، بحث مفصّل تاريخى ايراد كرده است كه چنين است:]

اميرالمؤمنين على عليه السلام شِكوه و گله‏گزارى خود را تكرار كرده و فرموده است:

آرى؛ دست ‏هاى شما در دنيا گشاده است و حال آنكه دست ‏هاى كسانى كه سزاوار رياست و شايسته حكومت ‏اند بسته است. شمشيرهاى شما بر افراد اهل بيت - كه رهبران و سالارهاى واقعى هستند- چيره و شمشيرهاى ايشان از شما بازداشته شده است.

گويى اميرالمؤمنين على عليه السلام اشاره به چگونگى كشته‏ شدن امام حسين عليه السلام و افراد خاندانش مى ‏فرمايد؛ آن ‏چنان كه آن را مشاهده مى‏ فرمايد و در آن مورد سخنرانى مى ‏كند و مبناى سخن او بر آن انديشه است كه بر خاطرش خطور كرده است. سپس فرموده است:

همانا هر خون را خونخواهى است كه آن را مطالبه كند و خون‏خواه خون‏هاى ما كسى جز خداى يگانه نيست كه از انجام هيچ خواسته ناتوان نباشد و هيچ گريزنده ‏اى از او امكان گريز ندارد.

و اين‏كه مى ‏گويد: «گويى خداوند در مورد حقّ خويش حكم مى‏كند»؛ يعنى خداوند در طلب خون ما كوتاهى نخواهد فرمود. همچون حاكمى كه در مورد خود حكم كند و خودش قاضى باشد كه در اين صورت در مورد استيفاى حقوق خود مبالغه و كوشش خواهد كرد.

سپس اميرالمؤمنين على عليه السلام سوگند خورده و بنى ‏اميّه را با تصريح به نام ايشان مورد خطاب قرار داده و متذكّر شده است كه آنان در اندك زمانى دنيا را در دست و خانه ديگران خواهند ديد و دشمنان آنان به زودى پادشاهى را از دست ايشان بيرون خواهند كشيد و همان‏گونه كه اميرالمؤمنين على عليه السلام خبر داده بود صورت گرفت. حكومت، نزديك نود سال در دست بنى ‏اميّه بود و سپس به خاندان هاشم برگشت و خداوند به دست دشمن ‏ترين افراد نسبت به آنان از ايشان انتقام گرفت.

شكست و گريز مروان بن محمّد در جنگ زاب و كشته ‏شدنش پس از آن به نقل ابن ابى الحديد:

عبداللَّه بن على بن عبداللَّه بن عبّاس با لشكرى گران براى رويارويى و جنگ با مروان بن محمّد - كه آخرين خليفگان اموى است- حركت كرد و كنار رود «زاب»[1] در سرزمين موصل روياروى شدند.

با آنكه مروان همراه لشكرهاى بسيار و شمار فراوان بود شكست خورد و گريخت و عبداللَّه بن على بر لشكرگاه او چيره شد و گروه بسيارى از ياران او را كشت. مروان گريزان راه شام را پيش گرفت و عبداللَّه بن على او را تعقيب مى‏ كرد.

مروان به مصر رفت، عبداللَّه هم با لشكريان او را تعقيب كرد و در «بوصير اشمونين»- كه از ناحيه صعيد مصر است - او و همه خواصّ و نزديكان او را كشت.

عبداللَّه بن على كنار رود «ابى فطرس»[2]- كه در نواحى فلسطين است - حدود هشتاد مرد از بنى ‏اميّه را نخست مثله كرد و سپس پاره ‏پاره ساخت و كشت و برادرش داود بن على هم در حجاز مانند او رفتار كرد و حدود همين شمار از ايشان را كشت و به انواع مختلف مثله كرد.

هنگامى كه مروان كشته شد، دو پسرش عبداللَّه و عبيداللَّه - كه هر دو ولىّ عهد او بودند - همراهش بودند و هر دو با ويژگان خويش به ناحيه اسوان مصر گريختند و از آنجا به سرزمين ‏هاى نوبه (سودان) رفتند و در راه گرفتار سختى و زحمت بسيار شدند و عبداللَّه بن مروان همراه جماعتى كه با او بودند كشته‏ شدند و برخى از زحمت راه و تشنگى مردند.

عبيداللَّه همراه تنى چند كه جان به در برده بودند به سرزمين «بجة» رسيدند و از درياى سرخ گذشتند و خود را به ساحل جدّه رساندند. عبيداللَّه با افراد خاندان و وابستگان خود - كه نجات يافته بودند - پوشيده از شهرى به شهرى مى ‏رفتند و خوشحال بودند كه پس از پادشاهى بتوانند به صورت رعيّت زندگى كنند. سرانجام عبيداللَّه به روزگار سفاح دستگير و زندانى شد. او بقيّه مدّت خلافت سفاح و روزگار حكومت منصور و مهدى و هادى و بخشى از حكومت رشيد را در زندان گذراند.

رشيد او را كه پيرمردى كور شده بود از زندان بيرون آورد و از خودش درباره او پرسيد.

گفت: اى اميرالمؤمنين! در حالى‏ كه نوجوانى بينا بودم زندانى شدم و اينك به صورت پيرمردى كور از زندان بيرون آورده شدم.

گفته شده است: او به روزگار رشيد درگذشته است و گفته شده است: تا هنگام امين زنده بوده است.

* * *

به روايتى در جنگ زاب، ابراهيم بن وليد بن عبدالملك - كه از خلافت خلع شده بود و پس از مرگ برادرش يزيد بن وليد بن عبدالملك به نام او خطبه خلافت خوانده شده بود - همراه مروان بود و كشته شد و به روايتى ديگر، مروان حمار، ابراهيم را پيش از آن كشته است.

مروان همين ‏كه در جنگ زاب شكست خورد به طرف موصل رفت؛ ولى مردم موصل از ورود او به شهر جلوگيرى كردند. او ناچار به «حران» رفت كه خانه و جايگاهش آنجا بود. مردم حرّان در آن هنگام كه لعن بر حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام از منابر و نمازها برداشته شده بود اين كار را نپذيرفتند و گفتند: نماز بدون لعن ابوتراب نماز نيست!

عبداللَّه بن على با لشكريان خود مروان را تعقيب كرد و همين‏ كه مشرف بر حرّان شد مروان از مقابل او گريخت و از رود فرات گذشت. عبداللَّه بن على در حران فرود آمد قصر مروان را- كه براى ساختن آن ده ميليون درهم هزينه كرده بود و گنجينه ‏ها و اموالش در آن قرار داشت - ويران كرد.

مروان همراه افراد خاندان خود و بنى‏ اميّه و ويژگان خويش كنار رود ابى فطرس فرود آمد و عبداللَّه بن على هم حركت كرد و كنار دمشق فرود آمد و آن را محاصره كرد. از سوى مروان، وليد بن معاوية بن عبدالملك بن مروان همراه پنجاه هزار جنگجو به حكومت دمشق گماشته شده بود، و خداوند متعال ميان آنان در مورد اينكه نزارى‏ها بر يمانى‏ ها يا يمانى‏ ها بر نزارى ها برترى دارند تعصّبى پديد آورد و به جان هم افتادند و وليد بن معاويه كشته شد.

گفته‏اند: او ضمن جنگ با عبداللَّه بن على كشته شده است.

عبداللَّه دمشق را تصرّف كرد و يزيد بن معاوية بن مروان و عبدالجبّار بن يزيد بن عبدالملك را گرفت و آن ‏دو را به صورت اسير پيش ابوالعبّاس سفاح فرستاد و او آن ‏دو را كشت و پيكرشان را در حيره بر دار كشيد.

عبداللَّه بن على هم در دمشق گروهى بسيار از ياران مروان و وابستگان و پيروان بنى ‏اميّه را كشت، و سپس كنار رود ابى فطرس آمد و هشتاد و چند مرد از بنى ‏اميّه را آنجا كشت و اين موضوع در ذى‏قعده سال يكصد و سى و دو هجرى بود.[3]


[1] ( 1). منظور رودخانه زاب بالاست كه ميان موصل و اربل است.

[2] ( 2). صاحب« مراصد الإطّلاع» آن را با ضمّ« ف» و سكون« ط» و ضمّ« ر» آورده و گفته است: نزديك رمله و ازفلسطين است.

[3] ( 1). جلوه تاريخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 3/ 376.

 

منبع: معاويه، ج 1 ص: 223

 

 

بازدید : 1716
بازديد امروز : 2780
بازديد ديروز : 19532
بازديد کل : 128822857
بازديد کل : 89501402