(6)
ماجراى باز شدن دربهاى حرم حضرت على عليه السلام به روى
عزاداران فرزندش حضرت امام حسين عليه السلام
سى سال قبل كه از سفر بيت اللَّه الحرام مراجعت می كرديم براى زيارت عتبات عاليات به نجف اشرف مشرّف شديم. عاشوراى سال 1375ه ق دسته هاى تيغ زن از شب چهارم محرّم حركت مى كردند و با شكوه خاصّى شمشيرهاى بزرگ صيقلى در دست داشته و طبلهاى زياد وسط دسته با شعار و آهنگ مخصوص «حَيْدَرْ» مى گفتند و خيلى جانگداز و جالب بود.
روز بعد كه در منزل يكى از بزرگان نجف اشرف كه از مجتهدين و اصحاب مجلس فتواى مرحوم آقا سيّد ابوالحسن اصفهانى رحمه الله بودند ميهمان بوديم و به مناسبتى ذكرى از دسته هاى تيغ زن شد فرمودند: اگر سال اوّل شما نمى بود كه بايد شب عاشورا كربلا باشيد شما را در نجف اشرف نگاه مى داشتيم كه ببينيد عاشوراى نجف و تيغ زدن شيعيان اينجا از كربلا مهمّتر است.
بعد فرمودند: يكسالى حكومت عراق مانع تيغ زدن شد و حتّى درهاى صحن مطهّر حضرت على عليه السلام را بست و قفلهاى محكم بر در زدكه دسته هاى تيغزن وارد نشوند، اتّفاقاً آن سال تيغ عجيبى زدند و هلهله كنان پشت درهاى بسته مى آمدند و فرياد مىزدند: يا حسين، يا حسين و برسر مى زدند، ناگاه درهاى بسته به سرعت به دو طرف خود باز شد. مشاهده كرديم قفلها از وسط بريده شده بودند مثل اينكه خمير را پاره كنند قفلهاى محكم قيچى شده بود.
پس از ديدن اين كرامت عظيم، ديده ها روشن و گريه ها زياد شد، حكومت هم ديگر نتوانست مانع شود. به همين مناسبت اين قطعه شعر در وصف تيغ زدن روز عاشورا سرودم:
اگر ديوانه باشم روز عاشورا
زماتمها و غمهاى درون است
چو باران، اشك ريزانم شب و روز
پياپى دمبدم ماتم فزون است
بجاى اشك خونبار است ديده
در اين ماتم عيون يكسر عيون است
عوالم سر بسر در انقلاب است
زمين كربلا درياى خون است
قيامت آشكارا گشت آنگاه
كه سبط مصطفى صلى الله عليه وآله وسلم از زين نگون است
شفق رنگين شد از خون شه آن روز
كه باقى رنگ سرخش تاكنون است
نگفتا كس به زينب اى بلاكش
زبعد قتل شه حال تو چون است
زكعب نى بدنها شد سيه فام
رخ طفلان زسيلى نيلگون است
بزن اى شيعه بر سر تيغ خونبار
مگو بر سر زدن رسم جنون است
زده زينب سرش بر چوب مَحمل
كه را زين سانحه صبر و سكون است
منبع: نوشته های چاپ نشدۀ شخصی ص 928
بازديد امروز : 0
بازديد ديروز : 24265
بازديد کل : 89478763
|