امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
(6) اطرافيان سليمان بن عبدالملك

 (6)

اطرافيان سليمان بن عبدالملك

   اسحاق بن ابراهيم موصلى گويد: اصمعى از پيرى از بنى ‏مهلب براى من نقل كرد كه اعرابى پيش سليمان آمد و گفت: اى امير مؤمنان! دوست دارم با تو سخنى گويم، دقّت كن و بفهم.

   سليمان گفت: ما با كسى كه به خيرخواهى وى اميد نداريم و از دغلى او در امان ‏نيستيم تحمّل بسيار داريم، اميدوارم تو خيرخواه و امين باشى، چه مى‏ خواهى ‏بگوئى؟

   گفت: اى امير مؤمنان! اكنون كه از خشم تو ايمن شدم حق خدا و حقّ امانت تو راادا خواهم كرد و سخنانى كه كسى با تو نگفته خواهم گفت. اى امير مؤمنان! اطراف تو مردانى هستند كه درباره خويش بد كردند و دين خويش به دنيا فروختند و رضاى توبه خشم خدا خريدند، از تو در كار خدا بيم دارند امّا از خدا در كار تو بيم ندارند، ازآخرت دور و به دنيا نزديكند. آن‏ها را به امانتى كه خدا به تو سپرده امين مكن كه هرچه مى‏ كنند مايه تباهى و ستم امّت است و تو مسئول گناهان آن‏هائى. امّا آن‏ها مسئول‏ گناهان تو نيستند، پس دنياى آن‏ها را به تباهى آخرت خويش سامان بده كه مغبون‏تراز همه مردم كسى است كه آخرت خويش به دنياى ديگر فروشد.

   سليمان به او گفت: اى اعرابى؛ زبانت را كه از شمشيرت برّانتر است به ما گشودى.

   گفت: آرى اى امير مؤمنان! امّا به نفع تو است نه به ضرر تو.

   سليمان گفت: اى اعرابى؛ به جان پدرت كه عرب در حكومت ما قرين عزّت ‏است؛ از ايّام دولت ما پيوسته نيكى خيزد. اگر حكّامى غير از ما شما را راه برند اعمال ‏ما را كه اكنون مذمّت مى ‏كنيد ستايش خواهيد كرد.

   اعرابى گفت: اگر كار به دست فرزندان عبّاس عموى پيغمبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم و قرين پدرو وارث وى بيفتد چنين نخواهد بود.

   سليمان تغافل كرد، گوئى چيزى نشنيده بود. اعرابى بيرون رفت و ديگر كسى اورا نديد.

   يكى از مشايخ اولاد عبّاس در مدينه السلام شهر ابوجعفر منصور اين حكايت را از پدرش از علىّ بن جعفر نوفلى از پدرش براى من نقل كرد.(1951)


1951) مروج الذهب: 181/2.

 

منبع: معاویه ج ... ص ...

 

 

بازدید : 2090
بازديد امروز : 0
بازديد ديروز : 19714
بازديد کل : 128320450
بازديد کل : 89250165