(6)
درباره حكميّت
قاضى گويد: اگر عمرو بن عاص و معاويه هر دو بر خلع على عليه السلام متّفق بودند، بازهم او خلع نمى شد، مگر آنكه كتاب و سنّتى كه آن دو مى گفتند حكم به خلع على عليه السلام مى دادند، يا دست كم يكى از دو منبع - كتاب و سنّت - البتّه بر اساس شرطى كه ميان آن دو نفر در باب موافقت با كتاب و سنّت استوار شده بود، يا اينكه بايد روشن مى كردند كه بر اساس چه دليل از كتاب و سنّت حكم به خلع على عليه السلام داده اند.
در نصّ نامه على عليه السلام آمده كه حكمين بايد بر اساس آنچه در كتاب خداوند عزيز وجليل از آغاز تا پايان آن آمده عمل كنند، و از حدّ قرآن تجاوز نكنند و آن را كنار نگذارند و به هوس مايل نشوند و به چرب زبانى روى نياورند. امام على عليه السلام براىانجام اين كارها از آنان عهد و پيمانهاى محكم گرفت كه اگر آن دو از حكم كتاب خداوند بيرون روند، حكميّت ايشان باطل خواهد شد.
قاضى، بيان روشنى از داستان حكميّت دارد كه چگونه كتاب و سنّت امامت على عليه السلام را اثبات كرده اند و او را بزرگ مى شمارند، ثنايش گويند و گواهى به صداقت او مى دهند و عدالتش را مى پذيرند و امامت و سابقه او در دين و رنجهاى بزرگى كه در راه مبارزه با مشركان ديد و خويشاونديش با رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم را تأييد مى كنند، آنچه را پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم به او اختصاص داد مانند علم و معرفت در احكام، حلم فراوان، حقّانيّت او به امامت و صلاحيّت درجه اوّل او را براى بر دوش كشيدن بار خلافت كه مصداق آيه «وَكانُوا أَحَقَّ بِها وَأَهْلَها»(1342) بود را ثابت مى كند.(1343)
1342) سوره فتح، آيه 26.
1343) اعلام نصر مبين، در داورى ميان اهل صفين: 101.
منبع: معاویه ج ... ص ...
بازديد امروز : 7522
بازديد ديروز : 19532
بازديد کل : 89506145
|