امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
(5) گريستن حضرت امام رضا عليه السلام براى امام زمان ارواحنا فداه

(5)

گريستن حضرت امام رضا عليه السلام

براى امام زمان ارواحنا فداه

دعبل اشعار خود را درباره غصب خلافت ادامه داده و سپس به بيان ظهور امام‏ عصر عجّل اللَّه تعالى فرجه مى ‏پردازد.

هروى گويد: از دعبل خزاعى شنيدم كه فرمود: براى حضرت امام رضا عليه السلام‏ قصيده ‏ام را خواندم ... و چون به اين شعر رسيدم:

خروج إمام لا محالة خارج

يقوم على اسم اللَّه والبركات

يميّز فينا كلّ حقّ وباطل

ويجزي على النّعماء والنقمات

خروج امامى كه حتماً و بدون ترديد خروج خواهد كرد، و با نام مبارك خدا و بركات الهى قيام مى‏ كند.

هر حقّ و باطلى را در ميان ما جدا مى‏ كند، و مردمان را به پاداش عملشان (يا) نعمت ‏مى ‏دهد و (يا) كيفر مى ‏كند.

حضرت امام رضا عليه السلام به شدّت گريست(69)، سپس سر مبارك را بلند كرد و فرمود:

اى خزاعى؛ اين دو بيت را روح القدس بر زبان تو جارى ساخت، آيا مى ‏دانى آن‏ امام قيام كننده كيست؟ و چه زمانى قيام خواهد كرد؟

عرض كردم: نه مولاى من؛ تنها شنيده ‏ام كه امامى از شما خروج مى‏ كند و او زمين ‏را از هر گونه فساد و آلودگى پاك مى‏ كند و پر از عدل و داد مى ‏گرداند همان‏ گونه كه پر از ستم شده باشد. فرمود:

اى دعبل؛ پيشواى بعد از من فرزندم محمّد است، بعد از او فرزندش على، و پس از على فرزندش حسن، و پس از حسن فرزندش حجّت خدا آن قيام كننده ‏است؛ او كه در دوران غيبتش بايد انتظارش را كشيد و در دوران ظهورش ‏بايد اطاعتش كرد، اگر از عمر دنيا جز يك روز باقى نماند، خداوند آن را طولانى‏ گرداند تا آن حضرت خروج كند و جهان را پر از عدل و داد نمايد؛ همان ‏طور كه پر از ستم شده باشد.

و امّا چه زمانى خواهد بود؟ خبر دادن از وقت است، و پدرم از پدرش، از پدرانش، از حضرت على ‏عليه السلام خبر داده اند كه فرمود:

شخصى از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم سؤال كرد كه آن امام قيام‏ كننده از فرزندان شما، چه زمانى خروج خواهد كرد؟

رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: مَثل خروج او مَثَل قيامت است، كسى جز او از وقت ‏آن خبر ندارد و برايش روشن و آشكار نيست، او جز ناگهانى نمى ‏آيد و خروج‏ نمى‏ كند(70) .(71)

 


69) دعبل گويد: زمانى كه از خليفه فرار كرده بودم، شبى در نيشابور تنها بيتوته كردم و تصميم گرفتم در آن شب قصيده ‏اى ‏براى عبداللَّه بن طاهر بگويم. همين‏ كه در فكر آن بودم - در حالى‏ كه در را بر روى خود بسته بودم - شنيدم صدائى بلند شد: «السّلام عليك، يرحمك اللَّه»، بدنم به لرزه درآمد و حالت عظيمى بر من دست داد، صاحب آن صدا به من گفت: نترس ‏خداوند تو را عافيت دهد، من مردى از برادران تو از جنّ از ساكنين يمن هستم، بر ما شخصى از اهل عراق وارد شد و قصيده تو را - «مدارس آيات» -  براى ما خواند، من دوست داشتم كه قصيده تو را از خودت بشنوم.

   دعبل گويد: من قصيده را براى او خواندم و او چنان گريست كه بر زمين افتاد. سپس گفت: خدا تو را رحمت كند، آيا حديثى برايت بگويم كه بر نيّت تو بيفزايد و در تمسّك به مذهبت تو را كمك نمايد؟ گفتم: بلى، حديث كن.

   گفت: مدّتى نام جعفر بن محمّد عليهما السلام را مى ‏شنيدم، در مدينه به خدمتش رفتم شنيدم كه فرمود: حديث كرد مرا پدرم ازپدرش از جدّش اين‏كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: «عليّ وشيعته هم الفائزون»؛ «على و شيعه او فيروز و رستگارند».

   پس با من وداع كرد و خواست برود. گفتم: خدا تو را رحمت كند نام خود را به من بگو. گفت: منم ظبيان عامر.

   نظير اين داستان از دعبل در «دار السلام عراقى» نقل شده است. (كشكول امامت: 95/1)

   جريان بسيار جالب ديگرى براى دعبل درباره قصيده تائيّه واقع شده است كه آن را نيز نقل مى‏ كنيم:

   شيخ طريحى در كتاب «منتخب» از ثقات، از ابى محمّد كوفى نقل كرده كه دعبل خزاعى گفت: چون از شهر مرو از خدمت حضرت امام رضا عليه السلام برگشتم، وارد شهر رى شدم. در شبى از شب‏ها در منزل خود تنها نشسته بودم و قصيده‏ تائيّه خود را اصلاح مى ‏كردم تا آنكه بعض شب گذشت، ناگاه آواز دقّ الباب بلند شد. پرسيدم: كوبنده در كيست؟ گفت: شخصى از برادران تو. پس به نزديك در دويدم و گشودم، شخصى داخل گرديد كه از مشاهده او بدنم لرزيد و نفسم مقطوع‏ گرديد. پس در گوشه ‏اى نشست و به سوى من نگريست و گفت: نترس، من برادر تو از طائفه جنّ هستم و در روز ولادت ‏تو متولّد شده‏ ام و با تو بزرگ گرديده ‏ام و آمده‏ ام براى تو حديثى نقل كنم كه باعث خوشحالى تو گردد و اعتقاد تو را قوى‏ گرداند و بصيرت تو را زياد نمايد.

   چون اين را شنيدم دلم ساكن گرديد و نفسم برگشت. پس گفت: اى دعبل؛ بدان‏كه بغض و عداوت من به علىّ بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام از ساير آفريدگان خدا شديدتر بود تا آنكه با جماعتى از طايفه جنّ - كه سركش و بدكار بودند - بيرون رفتيم، پس عبور ما بر جمعى افتاد كه به زيارت قبر امام حسين‏ عليه السلام مى ‏رفتند، تاريكى شب ايشان را فرو گرفته بود و ما اراده ‏نموديم كه ايشان را اذيّت كنيم.

   چون نگاه كرديم ملائكه را ديديم كه در طرف آسمان ايستاده و ما را از اذيّت كردن آنها منع مى ‏نمايند و ديديم ملائكه ديگر را كه بر زمين ايستاده ‏اند و ايشان را از هوام زمين منع مى ‏نمايند. چون اين كرامت را مشاهده كردم گويا خواب بودم و بيدار شدم، و غافل بودم هشيار گرديدم، و دانستم كه اين كرامات نيست مگر از بركات آن كسى كه به زيارت قبر او مى‏ روند و قصد او را كرده ‏اند، پس از اعمال بد خود و آن اراده قبيحه پشيمان شدم و توبه نمودم و با ايشان به زيارت قبر امام حسين‏ عليه السلام مشرّف شدم و با آن‏ها در همان سال به حجّ رفتم و قبر پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم را زيارت نمودم.

   در مسجد پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم مردى را ديدم كه جماعتى بر اطراف او بودند و چون از نام او پرسيدم، گفتند: اين پسر رسول ‏خدا صلى الله عليه وآله وسلم جعفر بن محمّد الصادق ‏عليه السلام است. چون اين سخن شنيدم به نزد آن حضرت و خدمت آن سرور رسيدم و بر او سلام كردم و جواب شنيدم.

   حضرت فرمود: «مرحباً بك يا أخا أهل العراق»؛ آيا بخاطر دارى آن شب خود را در بطن كربلا و آن كرامت را كه از خدا در خصوص اولياء او مشاهده كردى؟ به درستى كه خدا توبه تو را قبول نمود و گناه و خطاى تو را آمرزيد.

   عرض كردم: حمد خداوند را كه به معرفت شما بر من منّت گذاشت و دل مرا به نور هدايت شما نورانى گردانيد و مرا از متمسّكين به ريسمان ولايت شما قرار داد، يابن رسول اللَّه؛ از براى من حديثى ذكر كن كه آن را هنگام بازگشت، هديه وتحفه قوم خود نمايم.

   آن حضرت فرمود: روايت فرمود پدرم از پدر خود علىّ بن الحسين‏ عليهما السلام، از پدرش علىّ بن ابى طالب ‏عليه السلام، از رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله وسلم كه فرمود: «يا على؛ الجنّة محرّمة على الأنبياء حتّى أدخلها، وعلى الأوصياء حتّى تدخلها، وعلى ‏الاُمم حتّى تدخل اُمّتي، وعلى اُمّتي حتّى تقرّوا بولايتك وتدينوا بإمامتك، يا علىّ؛ والّذي بعثني بالحقّ‏ نبيّاً؛ لايدخل الجنّة إلاّ من أخذ منك بنسب أو سبب.

   يا على؛ بهشت بر پيغمبران حرام است تا آنكه من داخل شوم، و بر اوصياء پيغمبران حرام است تا آنكه تو داخل‏ شوى، و بر امّت‏ها حرام است تا آنكه امّت تو داخل شوند، و بر امّت تو حرام است تا آنكه اقرار به ولايت تو نمايند واعتقاد به امامت تو داشته باشند. يا على؛ قسم به آن كسى كه مرا به حقيقت به پيامبرى برگزيده؛ داخل بهشت ‏نمى ‏شود مگر كسى كه نسب يا سبب از تو اخذ نمايد.

   دعبل گويد: بعد از آن گفت: اى دعبل؛ اين را بگير كه ديگر مثل آن را از مثل من نخواهى شنيد.

   اين بگفت و در زمين فرو رفت و ديگر او را نديدم. (كشكول امامت: 96/1)

70) بحار الأنوار: 154/51 و 237/49، عيون اخبار الرضا عليه السلام: 269/2، بهجة النظر: 121.

71) برادر دعبل از حضرت امام رضا عليه السلام روايت كرده است كه در ضمن حديثى فرمود: آن حضرت پيراهنى از خز (پشم نرم ‏و نازك) به عنوان خلعت به دعبل بخشيد و به او فرمود: «احتفظ بهذا القميص فقد صلّيت فيه ألف ليلة كلّ ليلة ألف ‏ركعة، وختمت فيه القرآن ألف ختمة»؛ «اين پيراهن را نگهدارى كن كه من هزار شب، هر شب هزار ركعت در آن‏ نماز خوانده ‏ام و در آن هزار ختم قرآن نموده ‏ام».

   نجاشى به سند خود اين حديث را از حضرت امام رضا عليه السلام روايت كرده است با اين تفاوت كه گفت: حضرت امام ‏رضا عليه السلام پيراهنى سبزرنگ از جنس خزّ خلعت داد و انگشترى با نگين عقيق بخشيد. (وسائل الشيعة: 73/3)

   لباسى را كه حضرت امام رضا عليه السلام به دعبل هديه كرده بودند، مردم قم به زور گرفتند و به او سى هزار درهم با يك آستين ‏از آن لباس دادند. (دعبل شاعر امام رضا عليه السلام: 58)

   علاّمه مجلسى‏ رحمه الله در كتاب «شرح تائيّه دعبل خزاعى» چنين مى گويد: دعبل كنيزى داشت كه او را بسيار دوست ‏مى‏ داشت، و رمد عظيمى در هر دو چشم او به هم رسيد، چون أطبّا وكحّالان، چشم‏ هاى او را ملاحظه كردند گفتند كه‏ چشم راستش از بين رفته است، آن را نمى‏ توانيم علاج كنيم، ولى چشم چپش را معالجه مى ‏كنيم و اميد هست كه خوب ‏شود.

   دعبل از اين واقعه بسيار غمگين شد و جزع بسيار كرد تا به خاطرش رسيد كه بقيّه لباس مبارك حضرت امام رضا عليه السلام با او هست، پناه به آن قطعه لباس برد، و آن را بر ديده ‏هاى جاريه ماليد، و قدرى از آن جامه شريف را در اوّل شب به عنوان ‏عصابه بر ديده ‏هاى او بست. چون صبح شد به بركت جامه آن حضرت، ديده هاى جاريه خوب شد و بيناتر از اوّل گرديد. (دعبل شاعر امام رضا عليه السلام: 53)

 

منبع: صحيفه رضويه ص 101

 

 

بازدید : 2132
بازديد امروز : 14495
بازديد ديروز : 24593
بازديد کل : 128807238
بازديد کل : 89493586