امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
(4) هشام بن عبدالملك و جوان سخندان

 (4)

هشام بن عبدالملك و جوان سخندان

در ايّام خلافت هشام بن عبدالملك، جمعى از باديه ‏نشينان گرفتار قحطى شدند. عدّه ‏اى از آنان به دربار روى آوردند تا از كمك خليفه برخوردار گردند. ابهت وعظمت تشكيلات، آنان را مرعوب نمود. جرأت نكردند سخن بگويند. بين ‏جمعيّت، جوان شانزده ساله‏اى بود. چشم هشام به او افتاد. به حاجب گفت: هر كه‏ خواسته، به مجلس ما آمده، حتّى اطفال.

همان موقع جوان به پا خاست و در مقابل خليفه لب به سخن گشود و گفت: اى ‏امير؛ إنّ للكلام نشراً وطيّاوانه لايعرف ما في طيّه إلاّ بنشره فإن أذن لي أميرالمؤمنين ‏أن أنشره نشرته. كلام، گاهى باز و روشن است و گاهى پيچيده و مبهم. مقصود گوينده در پيچيدگى كلام واضح نيست، مگر آن‏كه سخن باز شود و گوينده بى ‏پرده و آشكار بگويد. اگر خليفه ‏مسلمين اجازه مى ‏دهد، آن را روشن بيان نمايم.

هشام، از گفته جوان به شگفت آمد و گفت: سخن را باز كن و بى ‏پرده بگو.

جوان گفت: اى خليفه مسلمين! سه سال گرفتار قحطى شده‏ ايم. سال اوّل پيه ‏ها را آب كرد. سال دوّم گوشت‏ها را خورد و سال سوّم استخوان‏ها را لاغر نمود. در دست‏شما اموال زايد بسيار است. اگر مالِ خداوند است بين بندگانش تقسيم كنيد. اگر مال‏ مردم است، چرا نگاه داشته‏ ايد و به آنان نمى ‏دهيد و اگر مال خود شماست، صدقه ‏دهيد كه خداوند به صدقه‏ دهندگان پاداش نيكو مى‏ دهد.

فقال هشام: ما ترك الغلام لنا في واحدة من الثلاث عذراً فأمر للبوادى بمائة ألف ‏دينار وله بمائة ألف درهم، ثمّ قال له: ألك حاجة؟ قال: ما لي حاجة في خاصّه نفسي ‏دون عامّة المسلمين فخرج.(451)

هشام گفت: اين جوان، در هيچ يك از اين سه صورت، براى ما جاى عذر باقى نگذارده است. دستور داد به باديه‏ نشينان صد هزار دينار و به آن جوان صد هزار درهم دادند. سپس به آن جوان‏ گفت: آيا حاجتى دارى؟ جواب داد: من براى خود حاجت خاصّى ندارم و حاجت من چيزى جزحاجت عموم مسلمانان نيست و از مجلس خارج شد.(452)


451) المستطرف: 46/1.

452) سخن و سخنورى: 136.

 

منبع: معاویه ج ... ص ...

 

 

بازدید : 1976
بازديد امروز : 0
بازديد ديروز : 19151
بازديد کل : 128816549
بازديد کل : 89498241