امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
(3) بناى بغداد

(3)

 بناى بغداد

   بغداد از آن پيش كه پايتخت شود دهكده‏ اى بود كه يكى از شاهان قديم ايران بر كناره غربى دجله آنجا كه نهرك صراة به دجله مى ‏ريزد بنياد كرده بود. ساختمان‏هاى ‏بغداد قديم تا دوران طبرى متوفّى به سال 310 وجود داشت و به ساليان دراز بازارى ‏بود كه بازرگانان پارسى و چينى بدانجا مى‏ شدند و هم به سال 13 هجرى مسلمانان به‏ سالارى مثنى بن حارثه شيبانى بر آنجا هجوم بردند و غنائم بسيار گرفتند.  تحقيقات ‏باستان ‏شناسان نيز وجود بغداد قديم  را ثابت مى‏ كند.

   به گفته لسترينك سرهانرى رولينسون باستانشناس انگليسى به سال 1848 به ‏دورانى كه آب دجله فرو رفته بود در بستر آن نزديك كناره غربى ديوارى از آجر يافته‏ بود كه نشان مى ‏داد به روزگاران قديم در اينجا شهرى بوده است و نام بختنصر و تفصيل جنگ‏هاى وى بر آجرها منقوش بود و هم در يك سند جغرافيائى  كه از دوران ‏آشور بجاى مانده كلمه ‏اى هست كه با بغداد شباهت بسيار نزديك دارد.

   درباره اشتقاق بغداد مورّخان سخن گوناگون كرده ‏اند: به گفته ياقوت و بعضى ‏ديگر، بغداد مركّب از «باغ» است و «داد» يعنى نام كسى كه اين باغ از او بوده است و نيزگفته ‏اند: «بغ» نام بتى بود و خسرو پادشاه قديم ايران اين ناحيه را به تيول به يكى از بغ ‏پرستان داد و او گفت كه مرا اين سرزمين بغ داد.

   نسائى محدّث معروف گويد: مردى به نزد عبدالعزيز بن ابى داود آمد و گفت: از بغداد آمده ‏ام. به او گفت: مگو بغداد كه بغداد نام بتى بود، بگو: «مدينة اسلام».

   و نيز گويند: بغداد قديم بازارى بود كه مردم فلسطين به تجارت آنجا مى ‏شدند وكالاى چين بدان مى‏ رسيد. نام پادشاه چين «بغ» بود و بازرگانان كه از داد و ستد بغداد سود فراوان مى ‏بردند مى‏ گفتند: اين سود بغ داد.

   به گفته لسترينك اشتقاق صحيح بغداد چنين است كه بغ يعنى خدا و داذ با ذال به‏ معنى پى افكند و بنا كرد. و بغداد يعنى خدا بنا كرده و چون منصور اين شهر را بساخت نام آن را مدينة السلام كرد و نيز آن را زورا گفتند. شايد از آن رو كه قبله آن ‏انحراف دارد و زورا را از مايه زور گرفته ‏اند.

   وقتى منصور به كار بناى بغداد يكدل شد، معماران و بنّايان و كارگران و نجّاران وآهنگران و حفّاران از شام و موصل و بصره و كوفه و واسط و بلاد ديلم بخواست و به ‏گفته مورّخان يكصد هزار كس فراهم شد و نيز تنى چند از معتبران قوم را كه حساب وهندسه را نيك مى‏ دانستند و به امانتشان اعتماد داشت چون حجّاج بن ارطاة و عمران‏ بن وضاح برگزيد و مقرّرى تعيين كرد و آنگاه دستور داد تا خشت زدن و آجر پختن‏ آغاز كنند.

   گويند: منصور مى‏ خواست قضا را به ابوحنيفه دهد و او نپذيرفت، منصور قسم‏ خورد كه كارى به عهده او نهد شايد به سبب قسم و شايد از آن ‏رو كه شهرت داشت‏ ابوحنيفه به دعوت علويان متمايل است مراقبت كار خشت ‏زنان و بنّايان را به عهده ‏وى نهاد. ابوحنيفه طريقه ‏اى براى شماره خشت انديشيد كه رديف خشت‏ها را با يك ‏نى بلند اندازه گرفت و با محاسبه طول و عرض و تعيين اندازه خشت شمار آن را تعيين كرد.

   منصور نخستين خشت بنا را به دست خود نهاد و كار را به نام خدا آغاز كرد و اين ‏آيه را خواند: «والْأَرْضَ لِلّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ» (2259).

   به گفته ياقوت بنياد بغداد در وقت معيّن‏ شده از طرف منجّمان آغاز شد. ابوسهل ‏بن نوبخت گويد: چون منصور قصد بناى بغداد كرد مرا گفت كه طالع ببينم و چون ‏بديدم شمس بود در قوس، حكم نجوم را به او گفتم كه شهر آبادى بزرگ يابد و دير بپايد و مردم از هر سو بدان رو كنند و نيز به او گفتم كه به حكم نجوم هيچ خليفه‏ اى دربغداد به مرگ طبيعى نميرد.

   منصور بخنديد و گفت: «ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَن يَشاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ ‏الْعَظيمِ» (2260).

   و اين از عجايب بود كه منصور به يراه حج بمرد و مهدى از بغداد به كوهپايه رفت ودر ماسيذان مرد و هادى به عيسى ‏آباد كه دهكده ‏اى در شرق بغداد است جان داد ورشيد به طوس مرد و امين بيرون بغداد كشته شد و مأمون در شام بمرد و معتصم و واثق و متوكّل و منتصر و خليفگان ديگر به سامره مردند آنگاه مقر خليفگان از بغداد به ناحيه تاج در شرق بغداد انتقال يافت.

   طبرى گويد: چون منصور بناى بغداد را آغاز مى‏ كرد خواست تا نقشه آن را ببيند و دستور داد تا همه كوچه‏ ها و راه‏ ها را با خاكستر نمايان كنند و از هر دروازه بيامد و به ‏راههاى شهر گذر كرد آنگاه دستور داد تا بر خطوط خاكسترى پنبه ‏دانه نهادند و نفت‏ ريختند و آتش افروختند و او نقشه شهر جديد را عيان ديد. طرح شهر مدوّر بود و قصر خويش و جامع را در ميان آن بنيان كرد و حصار شهر را به اندازه قامتى برآورد آنگاه شورش علويان رخ داد و كار متوقّف ماند.

   و چون شورش حجاز و عراق خاموش شد كار را از سر گرفت. براى شهر دو ديوار كرد يكى از درون كه پهناى آن از پايين پنجاه ذراع بود و در بالا بيست ذراع و ديوار برونى كه به پهنا چون ديوار درونى بود و سى ذراع ارتفاع داشت. اطراف ديوار برونى خندقى عميق كَند كه آب در آن انداخت و دو طرف خندق را با گچ و آجر محكم كرد و بر آن 163 برج برآورد كه هر يك پنج ذراع ضخامت داشت. قطر شهر از دروازه به دروازه 2200 ذراع بود و ميان ديوار برونى و درونى شصت ذراع فاصله ‏بود. براى بنا خشت‏ها را به قالب خاص كردند كه خشت جعفرى نام داشت كه كنيه‏ منصور ابوجعفر بود.

   يعقوبى گويد كه طول و عرض هر خشت يك ذراع تمام بود و وزن آن دويست‏ رطل.

   طبرى گويد: منصور قسمتى از درهاى بغداد را از واسط آورد. گويند: اين درها را به زمان حجّاج بن يوسف از شهرى كه سليمان بن داود ساخته بود و زندورد نام ‏داشت آورده بودند و هم براى دروازه خراسان درى از شام آورد كه مى ‏گفتند از ايّام ‏فرعونان مصر است. بر دروازه كوفه درى بود كه خالد بن عبداللَّه قسرى ساخته بود. براى دروازه شام درى در بغداد ساختند كه از همه درهاى ديگر كم ‏استحكام ‏تر بود.

   منصور قصر خويش را به مركز شهر كرد و آن را قصر الذهب نام كرد. مساحت ‏قصر 160000 ذراع مربع بود و مساحت جامع بغداد 40000 ذراع، از مركز شهر چهار خيابان بزرگ تا خندق مى ‏رفت كه بر دو طرف آن ساختمان‏هاى بديع و يك شكل‏ ساخته بودند و خيابان‏ها چنان مستقيم و وسيع بود كه هر كه بر دروازه شهر ايستادى ‏قصر خليفه را بديدى.

   آبادى بغداد به سرعت پيش رفت و دانشوران و بازرگانان و صنعتگران از هر سوروى بدان آوردند كه منصور به ناچار از شهر برون رفت و قصر خلد را براى اقامت‏ خويش بساخت. گوئى بناى بغداد براى خليفه عبّاسى گران بود و شايد از آن تنگ ‏چشمى كه داشت از مخارج كار انديشناك شد كه به فكر افتاد ايوان كسرى را ويران‏ كند و مصالح آن را به بغداد برد امّا در اين ‏كار توفيق نيافت كه مخارج ويرانى بنا از قيمت مصالحى كه به دست مى ‏آمد بيشتر بود.

   با بناى بغداد يك قسمت از طرح منصور انجام شد كه از دسترس دشمنان برونى وموطن قبايلى كه به اخلاص ايشان اعتماد نداشت دور افتاد امّا از زحمت سپاه خويش ‏در امان نماند كه گروهى از سپاهيان در شهر بشوريدند و بر دروازه بغداد با او بجنگيدند. يكى از رجال دولت گفت: رصافه را در مشرق بغداد بسازد.

   گفت: فرزند خود را با گروهى از سپاه در آنجا بدار كه اين شهرى باشد و آن شهر ديگر كه اگر كار اين ‏طرف به تباهى كشيد دفع ايشان به مردم آن‏سو توان كرد و اگر مضريان تباهى كردند يمنيان و خراسانيان را به دفع ايشان فرست.

   در حقيقت رصافه براى اقامت سپاه پديد آمد و آن را رصافه بغداد نيز مى ‏گفتند. شهرى بود استوار و حصار و خندق و ميدانى بزرگ و مسجدى وسيع داشت.

   شهر بغداد همچنان اقامتگاه طبقات مختلف بود و گروهى از بازرگانان در بازارهاى آن به داد و ستد مشغول بودند تا يكى از سرداران روم به دربار منصور آمد. خليفه دستور داد تا وى را در شهر ببردند و دروازه‏ ها و قبّه ‏ها را بنمودند تا ابهّت مركزخلافت را ببيند و چون به نزد خليفه شد از او پرسيد: شهر را چگونه ديدى؟

   رومى گفت: شهرى ساخته ‏اى كه كس نظير آن نساخته، امّا سه عيب دارد كه از آب ‏دور است و مردم براى لب تر كردن به آن نياز است، ديگر آنكه چشم رنگ سبز دارد و به سبزه راغب است و در شهر تو باغ نيست، ديگر آنكه رعيّت با تو به شهر اندر است ‏و هر جا رعيّت و شاه به يك جا باشد اسرار فاش شود.

   منصور از سخن وى عيوب شهر خويش را بدانست امّا نخواست اعتراف كند و گفت: درباره آب همانقدر آب كه لب ما را تر كند بس است. درباره سبزه و باغ ما فرصت تفريح نداريم و درباره مجاورت رعيّت ما سرّى نيست كه از رعيّت نهان كنم.

   امّا چون سردار رومى برفت منصور دستور داد تا دو كانال از دجله به شهر كشيدند و عبّاسيّه را درخت كشتند و بازارهاى بغداد را به كرخ بردند.

   كرح كه شهرى بود در مجاورت بغداد از مال خاصّ منصور ساخته شد. نقشه شهر را بر قطعه پارچه‏ اى كشيدند و به منصور بنمودند كه بازارها بر نقشه هويدا بود و هم‏ مسجدى بزرگ خاص كرخ بنياد كردند كه بازاريان به بغداد نيايند.

   منصور به نظافت شهر خويش اهميّت بسيار مى‏داد و رفتگران هر روز خيابان‏ها رامى ‏رفتند و خاشاك را برون مى ‏بردند. يك روز كه ديد بر اشتران آب به قصر خلافت ‏مى ‏بردند آن را خلاف ابهّت ديد و دستور داد تا كانالى به داخل قصر حفر كنند.

   بنا و استحكامات بغداد خرج بسيار داشت، منصور مى ‏خواست پايتخت خويش‏ را به ابهّت قسطنطنيّه پايتخت روم شرقى كند.

   به گفته طبرى مخارج بنا چهار ميليون و هشتصد هزار درم شد. و هم او روايت ‏ديگر دارد كه مخارج بنا هيجده ميليون دينار طلا شد. لسترنيك روايت دوّم را مرجّح ‏مى‏ شمارد كه پنج ميليون درم چيزى معادل چهارصد هزار دينار مى‏ شد و اين براى‏ ساختمان شهرى به وسعت بغداد با تكلّفى كه منصور در كار آن كرد ناچيز مى ‏نمايد.

   بدينسان بغداد پديد آمد و تا سال 656 هجرى كه مغولان به ويرانى آن پرداختند همچنان رونق و شكوه داشت. پيش از فتنه مغول دو بار ويرانى به بغداد راه يافته بود: يك بار به دوران امين و جنگ خانگى كه سپاه خراسان بغداد را محاصره كرد ويرانى ‏بسيار در آن شد و بار ديگر به سال 334 كه بويهيان به عراق هجوم بردند و بغداد را گرفتند.(2261)


2259) سوره اعراف، آيه 128: «إِنَّ الْأَرْضَ لِلّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ».

2260) سوره حديد، آيه 21.

2261) تاريخ سياسى اسلام (دكتر حسن ابراهيم ‏حسن): 310/2.

 

منبع: معاویه ج ... ص ...

 

بازدید : 1999
بازديد امروز : 0
بازديد ديروز : 22860
بازديد کل : 128863008
بازديد کل : 89521482