امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
(5) آغاز جنگ جمل

(5)

آغاز جنگ جمل

   آغاز جنگ جمل چنين بود كه عايشه به هنگام محاصره عثمان براى حج گزاردن به ‏مكّه رفت و چون حجّ گزارد و برگشت در محلّ سَرَف(1) خبر قتل عثمان و خلافت ‏اميرالمؤمنين على‏ عليه السلام به او رسيد، به مكّه برگشت و مى‏ گفت: به خدا سوگند؛ مسلّماً عثمان مظلوم كشته شده است و به خدا سوگند كه من از خون او انتقام مى‏ كشم! و در مكّه در حجر اسماعيل مى ‏نشست و براى مردم سخن مى ‏گفت و مردم هم پيش او جمع مى ‏شدند و او چنين مى‏ گفت(2): اى مردم؛ همانا غوغائيان شهرستان‏ها وعرب‏هاى باديه ‏نشين و بردگان مدينه بر اين كسى كه با ظلم كشته شده است جمع ‏شدند و بهانه گرفتند كه جوانان كم سنّ و سال را به كارگزارى منصوب كرده است وحال آنكه كسانى كه پيش از او خليفه بودند نيز امثال آن‏ها را به كارگزارى و فرماندارى‏ منصوب كرده بودند، ديگر بهانه آنان اين بود كه بعضى از مناطق را قرق كرده است واين ‏هم سابقه داشت و جز آن اصلاح نبود، در عين حال عثمان از آن‏ها پيروى كرد وبراى اينكه آنان اصلاح شوند دست از آن كارها برداشت و چون حجّت و عذرى نيافتند به جنبش آمدند و ستم آغاز كردند و خون حرام را در ماه حرام و در حرم مدينه ‏ريختند و اموال حرام را تصرّف كردند، و به خدا سوگند كه يك انگشت عثمان از يك ‏دنيا امثال ايشان بهتر است! و به خدا قسم اگر چيزهايى كه به دستاويز آن عثمان را كشتند گناه بود از آن پاك شد چنانكه طلا از آلودگى پاك مى ‏شود و همچون پارچه وجامه ‏اى كه از چرك پاكى مى ‏شود او را هم پاك كردند و فشردند آنچنان كه جامه را با آب مى‏ شويند و مى ‏فشرند.

   عبداللَّه بن عمرو بن حضرمى كه از طرف عثمان استاندار مكّه بود گفت: من ‏نخستين خونخواه عثمانم و نخستين داوطلب بود و بنى ‏اميّه كه از مدينه به مكّه ‏گريخته بودند از او پيروى كردند، سعيد بن عاص و وليد بن عُقبة هم با آن‏ها هماهنگ ‏شدند.

   عبداللَّه بن عامر هم از بصره با مال زيادى آمد و يعلى بن مُنْية هم از يمن با ششصد شتر و ششصد هزار درهم آمد و در بطحا اردو زد و شتران خود را خواباند.

   در اين هنگام طلحه و زبير هم از مدينه رسيدند و عايشه را ديدند، عايشه به آن دو گفت: چه خبر داريد؟

   گفتند: از دست غوغا و اعراب بدوى از مدينه گريختيم و از قومى جدا شديم كه ‏سرگردان بودند نه حقّى مى ‏شناختند و نه از باطلى روگردان بودند و نه مى ‏توانستند ازخود دفاع كنند.

   عايشه گفت: بپا خيزيد و بر ضدّ اين شورشيان چاره‏ اى بينديشيد.

   گفتند: ما به شام مى‏ رويم.

   ابن عامر گفت: معاويه بر آنجا مسلّط است به بصره برويم كه مرا آنجا دست ‏پروردگانى است و مردم هم دل با طلحه دارند.

   گفتند: خدايت زشت بدارد كه نه صلح ‏جويى و نه جنگ‏آور، اگر چنين است چراخودت در بصره نماندى كه همچون معاويه باشى و بر آن شهر تسلّط داشته باشى كه ‏در آن صورت ما به كوفه مى‏ رفتيم و همه راه ‏ها را بر اين جماعت مى ‏بستيم، و او پاسخ‏ مورد قبولى نداشت.

   سرانجام تصميم گرفتند به بصره بروند و به عايشه گفتند: اى مادر مؤمنان! مدينه رارها كن كه همراهان ما ياراى درگيرى با غوغاى مدينه را ندارند با ما به بصره بيا كه به ‏ولايتى بى صاحب مى ‏رويم و اگر بخواهند در مورد بيعت على (عليه السلام) كه بر گردن‏آن‏ هاست با ما احتجاج كنند همان‏ طور كه اهل مكّه را شوراندى ايشان را هم خواهى‏ شوراند، اگر خداوند كار را براى ما اصلاح فرمود همانى است كه مى ‏خواهيم و در غيرآن صورت هم به اندازه تاب و توان خود دفاع مى‏ كنيم تا خداوند چه خواهد.

   عايشه اين پيشنهاد را پذيرفت.

   طلحه و زبير، عبداللَّه بن عمر را هم دعوت كردند كه همراه آن‏ها برود نپذيرفت وگفت: من مردى از اهل مدينه ‏ام هر كار كه ايشان انجام دهند من ‏هم انجام مى‏ دهم و اورا رها كردند.

   همسران رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم هم همراه عايشه بودند و همگى قصد برگشتن به مدينه ‏داشتند و چون عايشه تصميم گرفت به بصره برود آن‏ها او را رها كردند و حفصه ‏نخست موافقت كرد كه همراه عايشه باشد ولى برادرش عبداللَّه بن عمر او را از اين‏ كار منع كرد.

   يَعْلِى بن مُنيَة ششصد هزار درهم و ششصد شتر در اختيار ايشان گذاشت و عبداللَّه ‏بن عامر هم مال فراوانى در اختيارشان گذاشت.

   منادى عايشه ندا در داد كه مادر مؤمنان! و طلحه و زبير آهنگ رفتن به بصره دارند، هر كس مى ‏خواهد اسلام را عزّت دهد و با منحرفان از دين جنگ كند و انتقام خون ‏عثمان را بگيرد و مركب و لوازم ندارد بيايد، و ششصد نفر را بر ششصد شتر سوار كردند و همه هزار نفر شدند و گفته ‏اند: نهصد نفر بودند و همگى اهل مدينه و مكّه ‏بودند و چون حركت كردند مردم ديگرى هم به ايشان پيوستند و سه هزار نفر شدند.(3)


1) نام جايى در شش ميلى مكّه است.

2) جاى تعجّب است كه چرا نويرى مطالب ابن اثير را در «كامل التواريخ» نياورده است. ابن اثير گويد: (ص 206 ج 3 چاپ ‏بيروت 1385 ق) پس از اينكه عايشه اين شيرين ‏زبانى را كرد به او گفتند: مگر تو خودت نخستين كسى نبودى كه‏ مردم را بر عثمان شوراندى و مگر نمى ‏گفتى اين پير كفتار را بكشيد كه كافر شده است؟

   گفت: مردم او را به توبه واداشتند و بعد كشتند، ابن امّ كلاب در اين باره اشعارى سروده است. و مراجعه كنيد به‏ تاريخ يعقوبى: 175/2 چاپ 1960 بيروت، تا تمونه ‏هاى از تحريك عايشه عليه عثمان را ببينيد.

3) نهاية الأرب: 115/5.

 

منبع: معاويه ج ...  ص ...

 

بازدید : 2140
بازديد امروز : 4907
بازديد ديروز : 45443
بازديد کل : 128478796
بازديد کل : 89329347