امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
(1) توطئه معتضد عباسى

(1)

توطئه معتضد عباسى

چـهـارم ـ شيخ طوسى از رشيق روايت كرده است كه (معتضد خليفه) فرستاد مرا با دو نفر ديگر طلب نمود و امر كرد كه هر يك دو اسب با خود برداريم يكى را سوار شويم و ديـگـرى را بـه جـنـبـيـت بـكـشـيـم يـعـنـى يـدك كـنـيـم و سـبـكـبـار بـه تعجيل برويم به سامره و خانه حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام را به ما نشان داد و گـفـت بـه در خـانـه مـى رسـيـد كـه غـلام سـيـاهـى بـر آن در نـشـسـتـه اسـت پـس داخـل خـانـه شـويـد و هركه در آن خانه بابيد سرش را براى من بياوريد. چون به خانه حضرت رسيديم در دهليز خانه غلام سياهى نشسته بود و بند زير جامه در دست داشت و مى بافت پرسيديم كه كى در اين خانه هست ؟ گفت صاحبش و هيچگونه ملتفت نشد به جانب ما و از مـا پـروا نـكـرد، چـون داخـل خـانـه شـديـم خـانـه بـسـيـار پـاكـيـزه اى ديـديـم و در مـقـابـل پـرده اى مـشـاهـده كـرديـم كـه هـرگـز از آن بـهـتـر نـديـده بـوديـم كـه گـويـا الحـال از دسـت كـارگـر در آمـده است و در خانه هيچ كس نبود، چون پرده را برداشتم حجره بـزرگـى بـه نـظـر آمـد كه گويا درياى آبى در ميان آن حجره ايستاده و در منتهاى حجره حصيرى بر روى آب گسترده است و بر بالاى آن حصير مردى ايستاده است نيكوترين مردم بـه حسب هيئت و مشغول نماز است و هيچگونه به جانب ما التفات ننمود. احمد بن عبداللّه پا در حـجـره گذاشت كه داخل شود در ميان آن غرق شد و اضطراب بسيار كرد تا من دست دراز كردم و او را بيرون مى آوردم و بى هوش شد، بعد از ساعتى به هوش آمد پس رفيق ديگر اراده كـرد كـه داخـل شـد و حـال او بـديـن مـنـوال گذشت پس من متحير ماندم و زبان به عذر خواهى گشودم و گفتم معذرت مى طلبم از خدا و از تو اى مقرب درگاه خدا، و اللّه ندانستم كـه نـزد كـى مـى آيم و از حقيقت حال مطلع نبودم و اكنون توبه مى نمايم به سوى خدا از ايـن كـردار، پـس بـه هـيـچ وجـه مـتـوجـه گـفـتـار مـن نـشـد و مـشـغـول نـمـاز بـود، مـا را هـيبتى عظيم در دل به هم رسيد و برگشتيم و ( معتضد ) انـتـظـار مـا را مـى كشيد و به دربانان سفارش كرده بود كه هر وقت برگرديم ما را به نـزد او بـرنـد، پـس در مـيـان شـب رسـيـديـم و داخـل شـديـم و تـمـام قـصـه را نقل كرديم ، پرسيد كه پيش از من با ديگرى ملاقات كرديد و با كسى حرفى گفتيد؟
گـفـتـيم : نه . پس سوگندهاى عظيم ياد كرد كه اگر بشنوم كه يك كلمه از اين واقعه را بـه ديـگـرى نـقـل كـرده ايـد هـر آيـنـه ، هـمـه را گـردن بـزنـم . و مـا ايـن حـكـايـت را نقل نتوانستيم بكنيم مگر بعد از مردن او.)1)


(1) منتهی الآمال: 1120

 

منبع: یادداشت های چاپ نشده شخصی ص 1788

 

 

بازدید : 1945
بازديد امروز : 0
بازديد ديروز : 19215
بازديد کل : 128816678
بازديد کل : 89498306