امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
(21) باب الحوائج

(21)

باب الحوائج

از القاب آن جناب در السنه و افواه دوستان و شيعيان باب الحوائج است و معلوم است اين لقب از براى آن بزرگوار بى اساس نيست. چرا كه آن حضرت از ارواح مطهره زكيه و زوات مقدسه و مقربين درگاه حق جلّ شأنه مى باشد و مسلماً براى حوائج مسلمانان و اهل ايمان بابى است از رحمت واسعه الهيه براى نجات از مهالك دنيا و آخرت و براى قضاء حوائج و انجاح مطالب ايشان، بلكه حقير را گمان آن است كه چنانچه در اول كتاب اشارهشد به مضمون روايت أنا مدينة العلم وعليٌّ بابها أميرالمؤمنين عليه السلام باب نبوّت است كه هر كه بخواهد به شهرنبوّت و قلعه محكم نبوت محمّدى وارد شود بايد از باب قبول ولايت على بن أبيطالب عليه السلام وارد شود و بدون قبول ولايت او را به قلعه نبوّت راهى نيست، همچنين حضرت ابوالفضل عليه السلام باب ولايت است كه هر كسبخواهد به شهر ولايت علىعليه السلام و آل على عليه السلام وارد شود بايد از در دوستى ابوالفضل عليه السلام وارد شود و بدوندوستى آن جناب او را به دوستى آل محمّدعليهم السلام راه نيست. چرا كه شدّت علاقه آنها به آن جناب از مطاوى اخبار مشحون و مكشوف است كسى را كه سيّدالشهداء عليه السلام بفرمايد بنفسي أنت(113) يعنى اباالفضل عليه السلام، جان من فداى تو باد و كلام صديقه طاهره چنانچه صديقه طاهر عليها السلام چنانچه روايت دارد فرداى قيامت پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله مى فرمايد: فاطمه عليها السلام براى شفاعت امت امروز چه آوردهاى؟ عرض مى كند: يا أبتا بس استبراى شفاعت امّت، دو دست بريده فرزندم ابوالفضل عليه السلام و همچنين اميرالمؤمنين عليه السلام دستها را مى بوسيد وگريه مى كرد چنانچه گذشت و فرمايش زين العابدين عليه السلام درباره آن جناب. پس كسى را كه ائمّه معصومين عليهم السلام آنقدر به او علاقه مند مى باشند آيا نمىتوان گفت دوستى او باب ولايت آنها است و دوستى آن جناب باب قبول ولايت آنهاست. لازمه دوستى ابوالفضل عليه السلام تأسى به آن جناب است در اطاعت آل محمّد عليهم السلام و حمايت از ايشان تا آنجا كه فرمود: وَاللَّه ان قطعتموا يميني إنّي اُحامي أبداً عَن ديني وعن رسولٍ و إمام صادقِ اليقين(114) يعنى به خدا قسم اگر دست راستم را قطع نمائيد من ابد الاباد حمايت از دين خود مى كنم وحمايت از رسول حق دارم و اختيار نمود حيات برادر و امام و اهل بيتعليهم السلام او را بر خود و به مقام فنا رسيد ودر راه حق به درجه رفيعه شهادت فايز شد و البته چنين شخص شريف و روح مقدّسى كه در مقام رضا و تسليم قدم گذارد مقرّب و موجّه است به اين درگاه و مىتواند از زير دستان دستگيرى كند و شفيع طبقه رعيت باشد وبراى قضاء حوائج آنها وكفايت مهمّات به آنها باب حوائج باشد و مظهر اسم قاضى الحاجات گردد و مورد جلوه ى اين صفت شود.(115)


(113) تاریخ طبری : 4 / 315.

(114) مقتل ابومخنف : ص 179.

(115) خصائص العبّاسیّة: ص 105.

 

منبع: یادداشت های چاپ نشدۀ شخصی ص 1492 

 

 

بازدید : 1870
بازديد امروز : 23557
بازديد ديروز : 32446
بازديد کل : 128580982
بازديد کل : 89380443