(1)
شهادت جناب زيد در زمان هشام
جناب زيد بسوى كوفه رفت و از آنجا خروج كرد و قاريان و اشراف شهر با وى بودند. يوسف بن عمر ثقفى با او جنگ كرد و چون جنگ گرم شد ياران زيد بگريختند و او با جماعتى اندك بجا ماند و سخت بجنگيد و به تمثيل شعرى مى خواند كه مضمون آن چنين است: «آيا ذلّت حيات را برگزينم يا عزّت مرگ را كه هر دو را خوراكى ناپسند مى بينم. اگر ناچار بايد يكى را برگزيد به نيكى سوى مرگ راهسپر باش».
آنگاه شب ميان دو گروه حايل شد و زيد زخم هاى بسيار داشت و تيرى به پيشانى او رفته بود، يكى را مى جستند كه تير را درآرد؛ حجامتگرى را از يكى از دهكده ها آوردند و گفتند قضيّه را نهان دارد. وى تير را درآورد و زيد در دم بمرد و او را درجوى آبى دفن كردند و خاك و علف خشك بر آن ريختند و آب بر آن گذر دادند. حجامتگر به هنگام دفن وى حضور داشت و محلّ را بدانست و صبحگاهان پيش يوسف رفت و محلّ قبر را به او خبر داد. يوسف نيز زيد را از قبر برآورد و سرش را پيش هشام فرستاد. هشام به او نوشت: وى را برهنه بياويز.
يوسف نيز وى را به همان ترتيب بياويخت و زير دار وى ستونى بساخت. يكى از شاعران بنى اميّه در اين زمينه خطاب به خاندان ابوطالب و شيعه آن ها اشعارى گفته كه مضمون آن چنين است: «زيد شما را بر تنه نخلى آويختيم و من نديده ام كه مهدى را به تنه نخل بياويزند».
پس از آن هشام به يوسف نوشت كه جثّه زيد را بسوزاند و خاكسترش را به باد دهد.(1)
........................................
1) مروج الذهب: 208/2.
منبع: معاويه ج ... ص ...
بازديد امروز : 11020
بازديد ديروز : 23196
بازديد کل : 88880606
|