امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
(2) شهادت جناب زيد به نقل ديگر

 (2)

شهادت جناب زيد به نقل ديگر

   زيد و يارانش در جنگ با شاميان بر آنها تاختند و آنان را تا شوره زار واپس راندند. سپس در شوره زار بر ايشان تاختند و به سوى ماندگاه بنى سليم واپس شان راندند. سواران او در برابر سوارانِ زيد پايدارى نيارستند. عبّاس كس به نزد يوسف گسيل‏ كرد و گزارش بداد و به او گفت: زوبين اندازان را به نزد من فرست.

او ايشان را به يارى عبّاس گسيل كرد كه آغاز به تيرباران ياران زيد كردند.

   معاوية بن اسحاق انصارى به سختى پيشاپيش زيد جنگيد تا ساغر جانبازى ‏سركشيد. زيد بن على و همراهانش تا شب ايستادگى كردند. زيد را تيرى بر سوى‏چپ رخساره‏اش (فراپيشانى) فرود آمد و در مغزش فرونشست. ياران زيد برگشتند و شاميان پنداشتند كه ايشان براى همان شام و شب واپس نشسته اند. زيد در يكى ازخانه هاى ارحب فرود آمد و يارانش پزشكى بر بالين او آوردند. پزشك پيكان را بيرون كشيد و زيد از درد بر خود پيچيد و چون دردِ خدنگ چشيد، جان به جان‏ آفرين بخشيد.

   يارانش به همديگر گفتند: با او چه كنيم و در كجا پيكرش به خاك سپاريم؟

   يكى گفت: به روداندرش بيفكنيم. ديگرى گفت: سرش ببرّيم و تنش در ميان‏ كشتگان اندازيم. پسرش يحيى گفت: به خدا روا ندارم كه سگان گوشت پدرم را بخورند. يكى گفت: در گودالى به خاكش مى ‏سپاريم كه گل از آن بر مى دارند؛ سپس ‏آب بر آنجا روان مى سازيم.

   چنان كردند و چون او را به خاك سپردند، آب بر او روان ساختند. برخى گويند: او را در رود يعقوب به خاك سپردند و سپس يارانش آب بر زبر پيكرش روان‏ ساختند. زيد را برده اى سندى بود كه آن بديد و گزارش بداد و مردم از او پراكنده‏ شدند و پسرش به سوى كربلا روان شد و در نينوا فرود آمد و بر سابق - برده بشر بن‏ عبدالملك بن بشر - ميهمان گشت.

   سپس يوسف بن عمر به جست و جوى زخميان برخاست و خانه ها را يكايك‏ بازكاويد. سندى برده زيد، به روز آدينه ايشان را بر گور او رهنمون گشت كه او را بيرون آورند و سرش بريدند و به نزد يوسف بن عمر به حيره فرستادند. حكم بن ‏صلت سرش را به نزد او فرستاد.

   يوسف بن عمر فرمان داد كه او را در كناسه بر دار كنند؛ وى و نصر بن خزيمه و معاوية بن اسحاق و زياد نهرى را؛ گفت كه بر پيكرهاى ايشان پاسداران بگمارند. سر او را به شام به نزد هشام فرستاد كه آن را بر دروازه شهر دمشق آويخت و سپس آن را به ‏مدينه فرستاد.

   پيكر آويخته ماند تا هشام بن عبدالملك مرد و وليد بر سر كار آمد و گفت كه آن را پايين آوردند و آتش زدند.

   برخى گويند: خراش بن حوشب بن يزيد شيبانى فرمانده پاسبانان زيد بود و همو گور او را كاويد و پيكرش بيرون آورد و بر دار كرد.(2)

........................................

2) تاريخ كامل ابن اثير: 3093/7.

 

 

منبع: معاويه ج ... ص ...

 

بازدید : 996
بازديد امروز : 9336
بازديد ديروز : 32446
بازديد کل : 128552540
بازديد کل : 89366222