امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
4) عقيده عمر درباره ابوبكر

4) عقيده عمر درباره ابوبكر

   هيثم بن عدى(10) از عبداللَّه بن عيّاش همدانى(11) از سعيد بن جبير نقل مى‏كند كه مى‏ گفته است: در حضور عبداللَّه بن ‏عمر سخن از ابوبكر و عمر به ميان آمد. مردى گفت: به خدا سوگند؛ آنان دو خورشيد و دو پرتو اين امّت بودند!
   ابن عمر گفت: تو چه مى‏دانى؟
   آن مرد گفت: مگر آن دو با يكديگر ائتلاف نكردند؟
   ابن عمر گفت: نه، كه اگر مى‏دانستيد با يكديگر اختلاف داشتند. گواهى مى‏دهم كه روزى پيش پدرم بودم و به من ‏دستور داده بود هيچ‏كس را پيش او راه ندهم؛ در اين هنگام عبدالرحمان پسر ابوبكر اجازه خواست كه پيش او آيد.
   عمر گفت: حيوانك بدى است، در عين حال همو از پدرش بهتر است. اين سخن مرا به وحشت انداخت و گفتم:پدرجان؛ عبدالرحمان از پدرش بهتر است؟!
   گفت: اى بى‏ مادر؛ چه كسى از پدر او بهتر نيست! به هر حال اجازه بده عبدالرحمان بيايد.
   او آمد و درباره حطيئه شاعر(12) با عمر سخن گفت كه از او خشنود شود. عمر او را به سبب شعرى كه سروده بودزندانى كرده بود.
   عمر گفت: در حطيئه كژى و بدزبانى است، مرا آزاد بگذار تا او را با طول مدّت زندان راست و درست گردانم.
   عبدالرحمان اصرار كرد و عمر نپذيرفت و عبدالرحمان رفت، آنگاه پدرم روى به من كرد و گفت: تو تا امروز در غفلتى كه چگونه اين مردك نادان خاندان تيم (ابوبكر) بر من پيشى گرفت و خود را مقدّم داشت و بر من ستم كرد!
   گفتم: من به آنچه در اين مورد اتّفاق افتاده است علم ندارم.
   گفت: پسركم اميدوار هم نيستم كه بدانى.
   گفتم: به خدا سوگند؛ ابوبكر در نظر مردم از نور و روشنى چشمشان محبوب‏تر است.
   گفت: آرى؛ برخلاف ميل پدرت و با وجود خشم او، ابوبكر همين‏ گونه است.
   گفتم: پدرجان؛ آيا در حضور مردم از كار او پرده برنمى‏ دارى و اين موضوع را براى آنان روشن نمى‏ كنى؟
   گفت: با اينكه خودت مى‏گويى كه او در نظر مردم از روشنى چشمشان محبوب‏تر است در آن صورت سر پدرت باسنگ كوبيده خواهد شد.
   ابن عمر مى‏ گويد: پس از اين گفتگو پدرم دليرى كرد و جسارت ورزيد و هنوز هفته تمام نشده بود كه ميان مردم براى‏ خطبه خواندن برخاست و گفت: اى مردم؛ همانا بيعت ابوبكر لغزش و شتابزدگى بود و خداوند شرّ آن را نگه داشت و هركس شما را به چنان بيعتى دعوت كند او را بكشيد.(13)


10) و11)  هيثم، از مورّخان و محدّثانى است كه از هشام بن عروة و عبداللَّه بن عيّاش و مجالد، اخبارى نقل كرده است.ابن عدى مى‏ گويد: او مورّخ است. و ابن مدينى مى‏گويد: او از واقدى بيشتر مورد وثوق است. نسايى مى‏ گويد:احاديث او متروك است. و ابونعيم مى‏گويد: در حديث او چيزهاى ناشناخته ديده مى‏شود. او به سال 206 درگذشته‏ است.    
   عبداللَّه بن عيّاش بن عبيداللَّه همدانى از ناقلان اخبار تاريخى و آداب است كه در اخبار او هم چيزهاى ناشناخته ‏ديده مى‏شود وى به سال 185 درگذشته است. براى هر دو مورد به لسان الميزان: 210/4 و 322/3 مراجعه شود.
12) جرول بن اوس كه بيشتر به همين لقب معروف است كه به سبب كوته‏ قامتى او به او داده شده است از شاعران‏ مخضرم است كه در دوره جاهلى و اسلام زيسته و ظاهراً پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم مسلمان شده است. براى اطّلاع‏ بيشتر به ص 238 الشعر والشعراء ابن قتيبه، چاپ بيروت، 1969 ميلادى مراجعه فرماييد.
13) جلوه تاريخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 201/1.

 

منبع: معاويه ج ... ص ...

 

بازدید : 1176
بازديد امروز : 18346
بازديد ديروز : 32446
بازديد کل : 128570560
بازديد کل : 89375232