امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
(4) روایت بسیار مهمی از امام باقر علیه السلام در باب معرفت

(4)

روایت بسیار مهمی از

امام باقر علیه السلام در باب معرفت

در بعضى از كتاب هاى شيعه حديثى طولانى از جابر بن يزيد جعفى نقل گرديده كه ما مختصرى از آن را كه مناسب اين باب است ذكر مى كنيم :

    جابر به امام باقر عليه السلام عرض كرد : سپاس و ستايش سزاوار خداوندى است كه به معرفت شما بر من منّت گذاشته و فضيلت شما را به من الهام فرمود ، و به فرمان ‏بردارى از دستورات شما توفيقم داد ، و دوستى دوستان شما و دشمنى با دشمنان شما را نصيبم ساخت.

    امام عليه السلام فرمود : يا جابر؛ أتدري ما المعرفة؟ المعرفة إثبات التوحيد أوّلاً ، ثمّ معرفة المعاني ثانياً ، ثمّ معرفة الأبواب ثالثاً ، ثمّ معرفة الأنام رابعاً ، ثمّ معرفة الأركان خامساً ، ثمّ معرفة النقباء سادساً ، ثمّ معرفة النجباء سابعاً .

 اى جابر ! آيا مى‏ دانى معرفت چيست ؟ معرفت هفت مرحله دارد :

 1 - اثبات توحيد ، 2 - شناخت معانى ، 3 - شناخت ابواب (آنها كه باب امام عليه السلام هستند ، حكم درِ ورودى را دارند و از طريق آنها مى‏شود به امام عليه السلام راه پيدا كرد) ، 4 - شناخت مردمان ، 5 - شناخت اركان (آنها كه نقش عمده ‏اى در آفرينش دارند و در حكم پايه و ستون خيمه ‏اند) ، 6 - شناخت نقباء كه سروران و مهتران و رؤساء قوم هستند ، 7 - شناخت نجباء كه مردمان پاك طينت و با اصل و نسب مى‏ باشند .

 و خداوند تبارك و تعالى فرموده است :

 «قُلْ لَوْ كانَ البَحْرُ مِداداً لِكَلماتِ رَبّي لَنَفِدَ البَحْر قَبْل أنْ تَنْفَد كَلماتِ رَبّي وَلَوْ جِئْنا بِمِثْلِه مَدداً » .(1)

 «بگو اگر دريا مركب شود براى نوشتن كلمات پروردگارم ، هر آينه قبل از آنكه كلمات پروردگارم تمام شود دريا به پايان مى‏رسد ، گرچه درياى ديگرى او را يارى كند» .

 و در جاى ديگر فرموده است :

« وَلَوْ أنَّ ما فِي الأرْض مِنْ شَجَرَةٍ أقْلامٌ وَالبَحْرُ يَمُدُّه مِن بَعْدِه سَبْعَةُ أبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّه إنَّ اللهَ عَزيزٌ حَكيمٌ » .(2)

 «اگر درختان روى زمين همگى قلم شوند و آب دريا مركّب گردد و هفت درياى ديگر هم آن را كمك كند تا كلمات خداوندى نوشته شود ، باز كلمات پروردگار ناتمام مى‏ ماند ، همانا خدا مقتدر و باحكمت است» .

 بعد فرمود : اى جابر ! اثبات توحيد ؛ شناختن خداوند ازلى و بى‏ ابتداى پنهانى است كه ديدگان او را نمى‏ بيند و او ديدگان را مى ‏بيند ، و او خالق اشياء لطيف و بر همه چيز آگاه است . و او ناپيداى پنهان است همانطور كه او خود را اينگونه وصف كرده است .

 امّا معانى : بدان كه ما معانى و مظاهر توحيد در ميان شما هستيم ، خداوند ما را از نور ذاتش آفريد ، و امور بندگانش را به ما واگذار كرد ، ما با اجازه و فرمان او آنچه مى‏ خواهيم انجام مى‏ دهيم ، و آنچه مى‏ خواهيم همان است كه او مى‏ خواهد ، و اراده ما همان اراده پروردگار است ، و او چنين مقام و مرتبه و موقعيّتى به ما مرحمت فرموده و ما را از ميان بندگانش برگزيده و حجّت خود در مملكتش قرار داده است .

 فمن أنكر شيئاً وردّه فقد ردّ على الله جلّ اسمه وكفر بآياته وأنبيائه ورسله.

 اگر كسى فضايل ما و يا گفتار ما را انكار كند و نپذيرد ، در حقيقت خدا را ردّ كرده و به آيات پروردگار و پيغمبران و رسولان الهى كافر گشته است .

 اى جابر ! هر كس خداوند را با اين اوصاف شناخت ؛ توحيد را اثبات كرده است ، زيرا اين اوصاف مطابق و موافق آنچه در قرآن ذكر شده مى‏ باشد ، و آن فرمايش خداوند تبارك و تعالى است كه مى‏ فرمايد :

 «لاتُدْرِكُه الأبْصارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الأبْصار » (3) .

 «از ديدن او ديدگان عاجز (بلكه تفكّر و انديشه و وهم از درك و فهم او عاجز است) و او ديدگان را مى‏ بيند» .

 و فرموده است : «لَيْسَ كَمِثْلِه شَيْ‏ءٌ وَهُوَ السميعُ البَصير »(4) .

 «هيچ چيز همانند او نيست و او شنوا و بينا است» .

 و فرموده است : «لايُسْئلُ عَمّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْئَلُون »(5) .

 «از آنچه او انجام مى ‏دهد سئوال نمى‏ شود و مردم هستند كه از افعال آن ها سئوال مى ‏شود و مورد بازخواست قرار مى‏ گيرند» .

 جابر گفت : اى سرور من ! چقدر اصحاب من و آنها كه با من هم فكر و هم عقيده‏ اند اندك هستند .

 فرمود : هيهات ، هيهات ، آيا مى ‏دانى چقدر بر روى اين زمين پهناور ياور دارى ؟

 عرض كرد : اى فرزند رسول خدا ! گمان مى‏ كنم در هر شهرى بين صد تا دويست نفر ، و در هر ناحيه‏ اى بين هزار تا دو هزار نفر باشند و در تمام اطراف و نواحى گمان مى‏ كنم بيش از صد هزار نفر باشند .

 امام عليه السلام فرمودند : اى جابر ! با گمانى كه دارى مخالفت كن و نظرت را نارسا بدان ، آن طور كه تو گمان كرده‏ اى نيست بلكه آنهائى را كه فكر مى‏ كنى همگى مقصّرند و از نظر فكر و عقيده خود را به كمال نرسانده و ناقص مانده‏ اند و آنها اصحاب و همراهان تو نيستند .

 جابر گويد : عرض كردم : اى فرزند رسول خدا ! چه كسى مقصّر است ؟ فرمود : الّذين قصّروا في معرفة الأئمّة، وعن معرفة ما فرض اللَّه عليهم من أمره وروحه .

 كسانى كه در معرفت و شناخت امامان ، و شناخت امر و روح كه خدا بر آن ها واجب كرده است كوتاهى كرده ‏اند .

 عرض كردم : اى سرور من ! شناخت روح چيست ؟

 امام عليه السلام فرمود : درك كند و بشناسد كه هر كه خداوند روح را مخصوص او گردانيده در حقيقت امر خود را به او واگذار نموده است ، به اذن او خلق مى‏ كند و زنده مى‏ كند ، و آنچه در نيّت‏ ها و انديشه ‏ها است مى‏داند و به آنچه انجام شده و تا روز قيامت انجام مى‏ شود دانا است ، و اين بدان جهت است كه روح از امر خداوند تبارك و تعالى است ، پس هر كه را خداوند به اين روح مخصوص گرداند او كامل است و هيچگونه نقص و كمبودى ندارد ، آنچه بخواهد به اذن پروردگار انجام مى ‏دهد ، مشرق تا مغرب را در يك لحظه مى‏ پيمايد ، به آسمان بالا مى‏ رود و از آسمان فرود مى‏ آيد ، و آنچه بخواهد و اراده كند انجام مى‏ دهد .

 عرض كردم : اى سرور من ! دوست دارم بيان اين روح را از كتاب پروردگار و اينكه اين از امورى است كه خداوند پيغمبرش محمّد صلّى الله عليه وآله وسلم را به آن اختصاص داده دريابم و بفهمم .

 فرمود : اين آيه را بخوان :

 «وَكَذلكَ أوْحَيْنا إلَيْك رُوحاً مِنْ أمْرِنا ما كُنْتَ تَدْري مَا الكتابُ ولا الإيمانُ ولكنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدي بِه مَن نَشاءُ مِنْ عِبادِنا »(6) .

 «و همچنين ما روح را كه از امر ما است به سوى تو وحى فرستاديم ، قبل از آن نمى ‏دانستى كتاب چيست و ايمان كدام است ، ولى ما آن را نور قرار داديم و به سبب آن هر كدام از بندگان خود را كه بخواهيم هدايت مى ‏كنيم».

 و فرموده است : «اُولئكَ كَتَبَ في قُلُوبِهِمُ الإيمانَ وأيَّدَهُمْ برُوح مِنْه »(7) .

 «در دل هاى ايشان ايمان را ثبت نموده و آن ها را به روح كه از ناحيه او است تأييد كرده است .»

 عرض كردم: خدا در كار شما گشايش دهد همانطور كه در كار من گشايش داديد و مشكلم را برطرف كرديد و مرا بر شناختن روح و امر موفّق نموديد .

 سپس عرض كردم : اى سرور من ! درود خداوند بر شما باد، بنابراين بيشتر شيعيان مقصّر هستند و من يكى از رفقاى خود را به اين صفت نمى‏ شناسم .

 فرمود : اى جابر ! اگر تو از ميان آن ها كسى را اينگونه نمى‏ شناسى ، ولى من عدّه كمى را مى‏ شناسم كه نزد من مى‏ آيند سلام مى ‏كنند و از من اسرار و علوم نهانى كه ديگران از آن مطّلع نيستند مى‏ آموزند.

 عرض كردم : فلانى و رفقاى او ان شاء الله اهل اين صفتند ، يعنى آشنا به اسرار شما مى‏ باشند، زيرا از آن ها اسرار شما و علوم پنهانى شما را شنيده ‏ام و گمان مى‏ كنم كه آن ها كامل گشته ‏اند و به حدّ كمال رسيده ‏اند .

 فرمود : اى جابر ! فردا آن ها را دعوت كن و همراه خود بياور .

 جابر گويد : فردا ايشان را به محضر آن حضرت حاضر كردم ، چون خدمت امام عليه السلام رسيدند بر او سلام كردند و احترام نمودند و آن بزرگوار را بزرگ و گرامى داشتند .

 فرمود : اى جابر ! اينها برادران تو هستند ، ولى هنوز مقدارى مانده است تا كامل شوند .

 بعد رو به آن ها كرد و فرمود : آيا شما اعتراف مى ‏كنيد كه خداوند تبارك و تعالى آنچه را بخواهد انجام مى‏ دهد ، و آنچه را اراده فرمايد حكم مى ‏كند ، و هيچكس قادر نيست حكم او را نقض كند و رأى او را ردّ كند ، و از آنچه انجام مى‏ دهد سئوال نمى‏ شود ، و مردمان هستند كه مورد سئوال و بازجوئى قرار مى‏ گيرند .

 عرض كردند : بله ، همان طور است كه فرموديد ، خداوند آنچه را بخواهد انجام مى ‏دهد ، و آنچه را اراده كند فرمان مى‏ دهد .

 من گفتم : خدا را سپاس ، اينها همگى آگاهند و معرفت دارند و كاملند .

 فرمود : اى جابر ! آنچه را نمى‏ دانى شتابزده درباره ‏اش قضاوت مكن . من متحيّر و سرگردان شدم .

 فرمود : از آن ها بپرس آيا علىّ بن الحسين عليهما السلام مى ‏تواند به صورت فرزندش محمّد عليه السلام تغيير كند ؟

 جابر گويد : از آن ها پرسش نمودم و ايشان از جواب دادن خوددارى كردند و ساكت ماندند .

 فرمود : اى جابر ! از آن ها سئوال كن آيا محمّد مى‏ تواند به صورت علىّ بن الحسين درآيد و تغيير كند ؟

 جابر گويد : از ايشان سئوال كردم ، و آن ها باز هم از جواب دادن خوددارى كردند و ساكت ماندند .

 آنگاه امام عليه السلام به من نگاهى كرد و فرمود : اين است آنچه به تو خبر دادم كه اينها هنوز كامل نشده ‏اند .

 من به آن ها گفتم : چه شده است ، چرا به امام خود جواب نمى‏ دهيد ؟ باز هم ساكت ماندند و در شك فرو رفتند .

 امام عليه السلام دوباره به جابر فرمود : اين همان است كه گفتم اينها بايد مراحل ديگرى را طىّ كنند تا كامل شوند .

 و آنگاه امام عليه السلام فرمود : چه شده چرا صحبت نمى‏ كنيد ؟ آن ها به هم نگاه كردند و گفتگو نمودند سپس عرض كردند : اى فرزند رسول خدا ! ما نمى‏ دانيم به ما بياموز .

 سرور عبادت پيشه‏ گاه حضرت علىّ بن الحسين عليهما السلام به فرزندش امام باقر عليه السلام نگاه كرد و به آن ها فرمود : اين شخص كيست ؟ عرض كردند : فرزند شما است .

 فرمود : من كيستم ؟ عرض كردند : علىّ بن الحسين عليهما السلام پدر او هستيد .

 جابر گويد : بعد از اين پرسشها امام عليه السلام كلماتى فرمود كه ما نفهميديم ناگهان ديديم محمّد به صورت پدرش علىّ بن الحسين عليهما السلام و امام سجّاد عليه السلام به صورت فرزندش محمّد عليه السلام گرديد ، آنها با مشاهده اين دگرگونى از روى تعجّب گفتند : «لا إله الّا اللَّه» .

 امام عليه السلام فرمود : لاتعجبوا من قدرة اللَّه، أنا محمّد و محمّد أنا، وقال محمّد عليه السلام : يا قوم لاتعجبوا من أمر اللَّه، أنا عليّ و عليّ أنا، وكلّنا واحد من نور واحد وروحنا من أمر اللَّه، أوّلنا محمّد وأوسطنا محمّد و آخرنا محمّد وكلّنا محمّد .

 از قدرت پروردگار تعجّب نكنيد ، من محمّد هستم و محمّد من است ، و محمّد بن على عليهما السلام فرمود : اى گروه ! از كار خدا تعجّب نكنيد ، من على هستم ، و على من است و همه ما يكى هستيم و از يك نور آفريده شده ‏ايم ، و روح ما از امر خدا و از عالم امر است ، اوّل ما محمّد است وسط ما محمّد است و آخر ما محمّد است و همه ما محمّد هستيم .

 جابر گويد : وقتى اين كلمات را از امام عليه السلام شنيدند همگى با صورت به روى زمين افتاده و سجده كردند و گفتند : ما به ولايت شما و مقامات پنهان شما ايمان آورديم و به ويژگی هاى شما اقرار كرديم .

 امام سجّاد عليه السلام فرمود : يا قوم، ارفعوا رؤوسكم فأنتم الآن العارفون الفائزون المستبصرون، وأنتم الكاملون البالغون، اللَّه اللَّه لاتطّلعوا أحداً من المقصّرين المستضعفين على ما رأيتم منّي ومن محمّد فيشنعوا عليكم ويكذّبوكم .

 اى گروه ! سر از سجده برداريد ، اكنون شما عارف ، رستگار و آگاه شديد ، و الآن كامل گرديد و به حدّ كمال رسيديد ، شما را به خدا آنچه از من و فرزندم محمّد عليه السلام ديديد به هيچ يك از آشنايان خود كه به اين مرتبه نرسيده ‏اند بلكه كوتاهى كرده ‏اند و آن ها را به ضعف كشيده ‏اند خبر ندهيد كه شما را سرزنش و تكذيب مى‏ كنند .

 عرض كردند : گفتارتان را شنيديم و اطاعت مى‏ كنيم .

 فرمود : شما كه به حدّ رشد و كمال رسيده ‏ايد اكنون برگرديد ، و آن ها برگشتند .

 جابر گويد : عرض كردم : اى سرور من ! هر كس اين امر را به وجهى كه بيان كرديد نشناسد ولى شما را دوست داشته باشد و از دشمنان شما بيزار باشد و به برترى شما قائل باشد حالش چگونه است ؟

 فرمود : او در مسير سعادت و خير و خوبى است تا آنكه به آن پايه از معرفت برسد ... .(8)


1) سوره كهف ، آيه 109 .

2) سوره لقمان ، آيه 27 .

3) سوره انعام ، آيه 103 .

4) سوره شورى ، آيه 11 .

5) سوره انبياء ، آيه 23 .

6) سوره شورى ، آيه 52 .

7) سوره مجادله ، آيه 22 .

8) بحار الأنوار : 13/26 ضمن ح2.

 

 

 

منبع: کتاب قطره ای از دریای فضائل اهل بیت علیهم السلام جلد اول صفحه 513

 

 

 

بازدید : 1878
بازديد امروز : 9716
بازديد ديروز : 24593
بازديد کل : 128797681
بازديد کل : 89488806