4) شرابخوارى وليد و...
وليد بن يزيد شرابخواره و عيّاش بود و به طرب و سماع دلبسته بود و اوّل كس بودكه آوازه خوانها را از شهرها پيش وى فرستادند و با مطربان نشست و شرابخوارگى وعيّاشى و موسيقى را رواج داد. ابن سريج نغمه گر و معبد و غريض و ابن عايشه و ابن محرز و طويس و دحمان به روزگار وى بودند. علاقه به آواز و ساز بر او و همه مردم دوران او غلبه يافته بود. وى كنيزكان بسيار داشت و بى پروا و دريده و بى آزرم بود. دو شب قبل از خلافت خود به طرب آمد و بى خواب شد و شعرى بدين مضمون مى خواند: «شبم دراز شد و همى شراب خوردم و مژده رسان من از رصافه آمد و برد وعصا با خاتم خلافت براى من آورد».
از سخنان بى شرمانه وى اشعارى بود كه هنگام مرگ هشام وقتى مژده رسان آمد وبه عنوان خلافت بر او سلام كرد به زبان آورد، كه مضمون آن اين است: «دوست من؛از طرف رصافه ناله اى شنيدم، بيامدم و دنباله خود را مىكشيدم و مىگفتم احوال زنها چطور است؟ ديدم كه دختران هشام بر پدرشان گريه و ناله و ضجّه مىكنند وبدبختى آنها را گرفته است حقّاً كه مخنّثم اگر همه آنها را ...».
به وليد گفتند: ديگر از چه لذّت مىبرى؟
گفت: با دوستان در شب هاى مهتابى بر تپّه هاى خاكى.
وليد خبر يافت كه شراعة بن زيد مردى خوش محضر و مجلس آراست و او رااحضار كرد و چون پيش وليد آمد به او گفت: تو را براى پرسش از كتاب يا سنّت احضار نكردم كه من اهل اين چيزها نيستم از تو درباره شراب مىپرسم؟
گفت: اى اميرمؤمنان! از هرچه خواهى بپرس.
گفت: درباره نوشيدنى چه گوئى؟
گفت: از كدام نوشيدنى مىپرسى؟
گفت: درباره آب چه گوئى؟
گفت: استر و خر نيز مى خورد.
گفت: نبيد كشمش؟
گفت: مايه خمار و آزار است.
گفت: نبيد خرما؟
گفت: باد شكم است.
گفت: شراب؟
گفت: قوّت جان و مونس دل است.
گفت: درباره سماع چه گوئى؟
گفت: غمها را بياد آرد و دوست را مأنوس كند و عاشق را خرسند كند و آتش دل را فرونشاند، و خاطرات را چنان تهييج كند كه هيچيك از سرگرمىهاى ديگر نكند،در اجزاى تن نفوذ كند و جان را بسوزاند و حواسّ را نيرومند كند.
گفت: كدام مجلس را بيشتر دوست دارى؟
گفت: مجلسى كه در آنجا آسمان را ببينم و آزارى نبينم.
گفت: درباره غذا چه گوئى؟
گفت: غذاخور اختيارى ندارد هر چه بيايد بخرد. و وليد او را نديم خويش كرد.
از جمله سخنان دل پذير وليد شعرى است بدين مضمون: «اين زردچهره كه در جام چون زعفران است و بازرگانانش از عسقلان به اسارت آورده اند قدح را نمودار مى كند، امّا لبه جام مانع از آنست كه آن را لمس كند. حباب ها دارد كه چون بجنبد مانند برق يمانى جلوه كند».
و هم از سخنان بى پرواى او در مورد شراب شعرى است كه خطاب به ساقى خويش گفته و مضمون آن چنين است: «اى يزيد؛ مرا با جام گلودار شراب بده كه به طرب آمدم و ناى به ناله درآمد، شراب بده، شراب بده كه گناهان من آنقدر زياد شدكه ديگر كفّاره ندارد».
ابوخليفه فضل بن حباب جمحى به نقل از محمّد بن سلام جمحى گويد: يكى ازشيوخ اهل شام از پدرش نقل مىكرد كه من هم صحبت وليد بن يزيد بودم، ابن عايشه قرشى را نزد او ديدم وليد به ابن عايشه گفت: براى من آواز بخوان. و او اشعارىخواند بدين مضمون: «صبحگاه روز قربان سياه چشمانى ديدم كه صبر را ببردند.مانند ستارگان كه شبانگاه به دور ماه طواف مىبرند. به اميد پاداش خدا بيرون شده بودم امّا سنگين بار از گناه بازگشتم».
وليد به او گفت: به خدا امير من؛ نكو خواندى تو را به حق عبدشمس تكرار كن. واو تكرار كرد. گفت: به خدا نكو خواندى تو را به حقّ اميّه تكرار كن. وى تكرار كرد وهمچنان به نام هر يك از پدران خود او را به تكرار وادار مىكرد تا به خودش رسيد وگفت: به جان من تكرار كن. و او تكرار كرد. آنگاه وليد برخاست و روى ابن عايشه افتاد و اعضاى او را يكايك ببوسيد و گفت: چه طربناكم. آنگاه لباس خويش را برون كرده روى ابن عايشه انداخت و همچنان برهنه بود تا لباس ديگر براى وى آوردند وبگفت تا هزار دينار به او دادند و او را بر استرى سوار كرد و گفت: از روى فرش من سوار شود و برو كه مرا آتش زدى.
مسعودى گويد: ابن عايشه همين شعر را براى يزيد بن عبدالملك پدر وليد خوانده و او را به طرب آورده بود.
گويند: وليد در اين حال طرب الحاد گفته و كافر شده و از جمله به ساقى خود گفته بود: تو را به آسمان چهارم شراب بده، از اين قرار وليد طربناك شدن از اين شعر را ازپدرش به ارث برده بود. شعر يكى از قرشيان و آهنگ از ابن سريج و به قولى از مال كاست كه گفتار اسحاق بن ابراهيم موصلى كه در كتاب اغانى خويش آورده و گفته ابراهيم بن مهدى معروف به ابن شكله كه او نيز در كتاب اغانى خويش ياد كرده وديگران كه در اين باب تأليف كرده اند در اين مورد اختلاف دارند.
وليد را بىپرواى بنى مروان ناميده اند، روزى آيه اى را كه معنى آن چنين است بخواند: «و فيصل كار خواستند و هر گردنكش ستيزه جو نوميد گشت، جهنّم درانتظار اوست و آب و چرك و خون به او بنوشانيد»، آنگاه قرآن را بگرفت و هدف تيركرد و تير بدان مىزد و مىگفت: گردنكش ستيزه جو را تهديد مىكنى؟ اينك من گردنكش ستيزه جويم؛ وقتى روز محشر پيش پروردگار خويش رفتى، بگو اى پروردگار؛ وليد مرا پاره كرد!
محمّد بن يزيد مبرّد نحوى گويد: وليد - كه خدايش خوار دار - ضمن شعرى كه ازپيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم سخن داشت، كفر گفته بود كه از پروردگار وحى به او نيامده بود از آن جمله اين شعر است: «يك هاشمى بدون وحى و كتاب خلافت را بازيچه كرد، خدا را بگو غذا به من ندهد. خدا را بگو نوشيدنى به من ندهد». و از پس اين سخن چند روزبيشتر نزيست و كشته شد. مادر وليد بن يزيد مادر حجّاج و دختر محمّد بن يوسف ثقفى بود و كنيه او ابوالعبّاس بود.
براى وليدجامى از بلور و به قولى از سنگ يشب آورده بودند، جمعى از فلاسفه بر اين رفته اند كه هر كس در جام يشب شراب بنوشد مست نشود، و ما خاصيّت آن رادر كتاب «القضايا والتجارب» آورده ايم و گفته ايم كه هر كه پارهاى از آن را زير سر نهديا نگين انگشتر از آن كند همه خوابهاى خوب ببيند.
وليد بگفت: تا جام را از شراب پر كردند، ماهتاب برآمده بود و او شراب مىخورد و نديمانش حاضر بودند، گفت: امشب ماه كجاست؟
يكى از آنها گفت: در فلان برج است.
ديگرى گفت: در جام است كه پرتو ماه در شراب جان نمودار بود.
وليد گفت: من نيز همين را به خاطر داشتم، و سخت به طرب آمد و گفت: هفت هفته صبوحى خواهم كرد و كلمه هفت هفته را به فارسى گفت. يكى از خاصّان نزد وى آمد و گفت: اى امير مؤمنان! جمعى از واردان عرب و قريش بر درند و شأن خلافت اين نيست.
گفت: شرابش بدهيد. و او نخواست امّا قيفى به دهانش گذاشتند و آن قدر شرابش دادند كه از فرط مستى از پا درآمد.(1)
-----------------------------------------
1) مروج الذهب: 217/2.
منبع : معاويه : ج ... ص ...
بازديد امروز : 3300
بازديد ديروز : 45443
بازديد کل : 89327740
|