امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
1) كيفيت ولادت باسعادت امام عصر ارواحنا فداه به روايت جناب حكيمه خاتون عليها السلام

1) كيفيت ولادت باسعادت امام عصر ارواحنا فداه

به روايت جناب حكيمه خاتون عليها السلام

در كتاب قطره اي از فضائل اهل بيت عليهم السلام (ترجمه كتاب شريف القطرة) درباره كيفيت ولادت امام عصر ارواحنا فداه مي نويسد: 

طبرى رحمه الله در كتاب «دلائل الإمامه» از حكيمه خاتون دختر حضرت جواد عليه السلام نقل كرده است كه گفت:

    امام عسكرى عليه السلام روزى به من فرمود:

عمّه جان دوست دارم امشب نزد ما افطار كنى، زيرا امر مهمّى در آن به وقوع مى ‏پيوندد.(1)

 عرض كردم: آن امر مهم چيست؟  فرمود:

إنّ القائم من آل محمّد يولد في هذه الليلة.

 همانا آن قيام‏ كننده از آل محمّد امشب بدنيا مي ‏آيد.

 عرض كردم: از چه كسى متولّد مى‏ شود و مادرش كيست؟

 فرمود: نرجس.

    حكيمه خاتون گويد: وارد خانه شدم، اوّل كسى كه با من برخورد كرد حضرت نرجس خاتون‏ عليها السلام بود.

    به من گفت: عمّه جان ؛ فداى شما شوم حالتان چطور است؟

    به او گفتم: بلكه من فداى شما شوم اى سرور زنان اين عالم، چون كفشهايم را بيرون آوردم نرجس خاتون آمد كه آب روى پاهاى من بريزد، او را قسم دادم كه چنين نكند و گفتم: بدان خداوند تبارك و تعالى تو را به نوزادى گرامى داشته است كه امشب به دنيا خواهد آمد، با شنيدن آن جامه‏ اى از وقار و هيبت نرجس را پوشانيد، و من به او باردارى و اثرى از آن نديدم.

    سؤال كرد : چه وقت آن نوزاد به دنيا خواهد آمد؟ دوست نداشتم وقت مشخّصى را ذكر كنم مبادا دروغ گفته باشم لذا به او گفتم: امام عسكرى عليه السلام فرموده است: در سپيده اول صبح.

    وقتى كه افطار كردم و از نماز فارغ شدم خوابيدم و نرجس ‏عليها السلام با من خوابيد، سپس براى نماز شب از خواب بيدار شدم و نرجس ‏عليها السلام نيز بيدار شد، نماز را خواندم و به انتظار فرا رسيدن صبح نشستم، نرجس به استراحت پرداخت، چون گمان كردم صبح نزديك شده براى جستجو از طلوع فجر بيرون آمدم و به آسمان نگاه كردم، ستارگان را ديدم كه ناپديد گشته ‏اند و فجر اوّل خيلى نزديك شده است، سپس برگشتم و گويا شيطان مرا به وسوسه انداخت.

    امام عسكرى عليه السلام از اطاق مجاور مرا صدا زد و فرمود: عمّه جان شتاب مكن، پس گويا آن امر انجام شد .

    و او سجده كرد ، و شنيدم در دعايش چيزى مى‏ گفت كه نفهميدم و ندانستم چيست ؟ در اين هنگام پايدارى و آرامش يافتم. چيزى نگذشت كه احساس كردم نرگس به خود حركتى داد، به او گفتم: نترس ، خدا نگهدار تو باشد. روى سينه من قرار گرفت، و كودك را به طرف من رها كرد و خود سجده‏ كنان بر زمين افتاد و كودك را ديدم كه به حال سجده روى زمين قرار گرفته است .

    او در سجده ‏اش به توحيد و نبوت و امامت اقرار كرد و فرمود:

 لا إله إلاّ اللَّه، محمّد رسول اللَّه ، وعليّ حجّة اللَّه .

 معبودى جز خداوند نيست ، محمّد صلى الله عليه وآله وسلم فرستاده خدا ، و على عليه السلام حجّت پروردگار است .

    آنگاه يكايك امامان را تا پدر بزرگوارش بر شمرد . امام عسكرى عليه السلام مرا صدا زد و فرمود: عمّه جان پسرم را نزد من بياور، خواستم او را اصلاح كنم و پاكيزه گردانم، ديدم به هيچگونه اصلاح نيازى ندارد و كاملاً تميز و پاكيزه است.

    كودك را نزد امام عليه السلام بردم، امام عليه السلام نور ديده ‏اش را بغل گرفت صورت و دست و پاى مبارك او را بوسيد و زبان خويش را در دهان آن طفل نهاد و همانند مرغى كه به جوجه ‏اش با نوك خويش غذا دهد اسرار و معارف الهى را به او چشانيد و سپس به او فرمود: فرزندم بخوان .

 آن مولود مبارك لب‏ها را گشود و خواندن قرآن را از «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» آغاز كرد .

    سپس امام‏ عليه السلام بعضى از كنيزان را كه مى‏ دانست راز نگه دار هستند و اين خبر را فاش نمى‏ كنند فرا خواند و نوزاد را به آنها نشان داد و فرمود :

 بر اين طفل سلام كنيد و او را ببوسيد و بگوئيد: ترا به خدا سپرديم، و باز گرديد. بعد از آن فرمود: عمّه جان، نرجس را بخوان تا نزد من آيد.

    او را صدا زدم و گفتم : امام عليه السلام ترا مى‏ خواند كه نوزادت را ببينى و با او وداع كنى، و من پس از مشاهده آن امر مهم و گذراندن آن شب تاريخى به خانه برگشتم .

    فردا وقتى به محضر امام عليه السلام رسيدم نوزاد را نزد آنها نيافتم، ولادت مسعود او را به آن حضرت تبريك گفتم و از ايشان سراغ نوزادش را گرفتم، به من فرمود:

 يا عمّة؛ هو في ودايع اللَّه إلى أن يأذن اللَّه في خروجه.

 او در امان خدا و تحت حمايت او است تا اينكه خداوند به او اجازه خروج دهد.(2)

 

    طبرى‏ رحمه الله در همان كتاب روايت ديگرى نظير اين روايت ذكر كرده و مختصرى اضافه دارد كه در اينجا نقل مى‏ كنيم:

 فوضعت صبيّاً كأنّه فلقة قمر ، على ذراعه الأيمن مكتوب : «جاءَ الحَقُّ وَزَهَقَ الباطِلُ إنَّ الباطِلَ كانَ زَهُوقاً»(3).

 نرجس عليها السلام نوزادى كه گويا ماه‏ پاره ‏اى بود به دنيا آورد، بر بازوى راست او نوشته شده بود: «حق پديدار شد و باطل نابود گرديد، و به راستى كه باطل از بين رفتنى است و بقا ندارد» .

    امام عليه السلام مدتى با او اظهار محبت كرد و گفتگو نمود تا لب به سخن گشود، و آنگاه يكايك امامان را بر شمرد تا به خودش رسيد، و براى دوستانش دعا كرد كه خدا بدست او فرج و گشايشى حاصل فرمايد.

    سپس بين من و امام عليه السلام تاريكى فاصله انداخت و بعد از آن، نوزاد را نديدم، عرض كردم: اى سرور من، آن نوزادى كه نزد خدا گرامى است كجا رفت؟

 فرمود: آنكه از تو به آن كودك سزاوارتر است او را گرفت.

    من از جا برخاستم و به منزل برگشتم، بعد از چهل روز به خانه امام عسكرى عليه السلام شرفياب شدم، پسر بچّه‏ اى را ديدم كه در ميان خانه راه مى ‏رود، چهره ‏اى از چهره او زيباتر، لغتى از لغت او فصيح ‏تر، و كلامى از كلام او دلنشين‏ تر نديده بودم .

    به امام عليه السلام عرض كردم: اين كيست كه با اين اوصاف مى‏ بينم؟

 فرمود :

هذا المولود الكريم على اللَّه؟

 اين همان مولود عزيز و گرامى نزد خدا است.

    عرض كردم: او كه بيشتر از چهل روز نيست كه به دنيا آمده در حالى كه شبيه چهل روزه ‏ها نيست. امام عليه السلام تبسّمى نمود و فرمود:

 أما علمتِ أنّا معاشر الأوصياء ننشأفي اليوم كما ينشأ غيرنا في الجمعة، وننشأ في الجمعة كما ينشأ غيرنا في الشهر، وننشأ في الشهر كما ينشأ غيرنا في السنة.

 عمّه جان آيا نمى ‏دانى كه ما طايفه امامان در هر روز به اندازه يك هفته ديگران ، در هر هفته به اندازه يك ماه و در هر ماه به اندازه يك سال آنها رشد مى‏ كنيم.(4)

-------------------------------

1) امام عسكرى عليه السلام اين بانوى باعظمت را كه دختر امام جواد عليه السلام و خواهر امام هادى عليه السلام و عمّه آن حضرت و سرآمد بانوان شيعه در آن زمان بود دعوت كرد تا آنجا بماند و شاهد عينى ولادت آن آخرين ذخيره الهى باشد ، و پس از چند روز كه به محضر شريف آن حضرت شرفياب شد .

    امام عليه السلام به او فرمود: عمّه جان ، هنگامى كه من از دنيا رفتم و شيعيانم دچار اختلاف شدند به افراد مورد اعتماد قصّه ولادت او را بگو، ولى بايد اين داستان پيش تو و آنها پنهان باشد ... .

2) دلائل الإمامة: 497 ح 93، تبصرة الولى: 15 ح3.

3) سوره إسراء ، آيه 81 .

4) دلائل الإمامة: 500 ضمن ح 94، تبصرة الولى: 19 ضمن ح 4.

 

منبع : قطره اي از درياي فضائل اهل بيت عليهم السلام :  1/ 721 حديث 514

 

بازدید : 1524
بازديد امروز : 14973
بازديد ديروز : 45443
بازديد کل : 128498926
بازديد کل : 89339413