7 - دعاهايى كه حضرت بقيّةاللَّه ارواحنا فداه
براى برطرفشدن مشكلات شديد به مردى آموختند
محدّث نورى رحمه الله در «دار السلام» مى گويد : عالم عامل ملّا فتحعلى سلطان آبادى رحمه الله به من گفت كه : فاضل مقدّس پرهيزگار ملّا محمّد صادق عراقى رحمه الله در نهايت فقر و تنگدستى و در سختى و بلا بود و گرفتارى و بدبختى از هر سو به او رو آورده بود .
روزگارى به همين ترتيب گذشت و گشايش در كارش حاصل نشد و تنگدستى او برطرف نشد تا اين كه شبى در خواب ديد كه گويا در بيابانى است و در آن بيابان خيمه بزرگى برپا مى باشد و قبّه اى بر بالاى آن است .
شيخ از صاحب آن خيمه پرسش نمود . به او گفته شد : در اين خيمه ، پناهگاه محكم و استوار ، فريادرس گرفتار بيچاره ، حجّت قائم ، حضرت مهدى و امام منتظر مرضى - كه خداوند تعالى در راحتى و فرجش شتاب كند و خروجش را آسان فرمايد - حضور دارند . شيخ به سرعت به سمت خيمه رفت؛ زيرا برطرف شدن گرفتاريش را در آن يافته بود .
وقتى به حضور حضرت رسيد ، از پريشانى و فشار زمان و سختى حال خانواده اش شكايت كرد و از حضرت دعايى خواست كه با آن غم و اندوه از او برداشته شده و گرفتاريش برطرف شود .
حضرت او را به سيّدى از فرزندانش حواله كرد و به خيمه اش اشاره كرد . شيخ از حضور حضرت مرخّص شده و به آن خيمه رفت . در آنجا سيّد سند دانشمند مورد اعتماد ، عالم والا مقام و مورد تأييد جناب سيّد محمّد سلطان آبادى را ديد كه بر سجّاده اش نشسته و در حال نيايش است .
بعد از سلام ، آنچه حجّت پروردگار حواله كرده بود عرض كرد و سيّد دعايى كه رفع تنگدستى و سختى كند و موجب افزايش روزى باشد به او آموخت .
در اين هنگام شيخ از خواب بيدار شد، در حالى كه دعا در ذهنش مانده بود . سپس به سوى خانه سيّد محمّد روانه شد با آن كه قبل از آن خواب به دليلى كه ذكر نمى كرد از سيّد كناره مىگرفت و نمى خواست او را ببيند .
وقتى به خانه سيّد رسيد و داخل شد سيّد را ديد كه بر روى سجّاده نمازش - همان گونه كه در خواب ديده بود - نشسته و ذكر خدا مىگويد و استغفار مىكند .
به سيّد سلام كرد و او جواب داد در حالى كه خندهاى بر لب داشت ، گويا قضيّه را مىداند و از اسرار پنهانى آگاه است . شيخ آنچه در خواب پرسيده بود از سيّد پرسيد و سيّد همان دعا را به او آموخت .
شيخ مدّت كمى آن دعا را خواند و دنيا از هر طرف به او روى آورد . هميشه استاد ما دام ظلّه آن سيّد را با احترام تعريف مىنمود ، در حالى كه او را در اواخر عمرش درك كرده و زمان كوتاهى شاگردى ايشان نموده بود .
آنچه سيّد رحمه الله در خواب و بيدارى به شيخ آموخت ، سه چيز است :
1 - بعد از نماز صبح در حالى كه دستش را بر روى سينه گذاشته ، هفتاد مرتبه «يا فَتَّاحُ » بگويد .
كفعمى رحمه الله نيز در كتاب «مصباح» مىگويد : هر كس به اين شكل اين ذكر را بگويد خداوند تعالى حجاب را از قلبش برطرف كند .
2 - آنچه كلينى در كتاب «كافى» آن را روايت كرده است كه :
يكى از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم چند روزى به خدمت ايشان نرسيد و هنگامى كه حضور حضرت رسيد ، رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم به او فرمودند :
چه چيزى تو را از ديدار ما در اين چند روز باز داشت ؟
مرد گفت : بيمارى و فقر .
حضرت فرمود : آيا نمى خواهى به تو دعايى بياموزم كه خدا فقر و بيمارى را به وسيله آن از تو دور كند ؟
مرد گفت : البتّه ، اى رسول خدا .
حضرت فرمودند : بگو :
لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلّا بِاللَّهِ ] الْعَلِيِّ الْعَظيمِ [ ، تَوَكَّلْتُ عَلَى الْحَيِّ الَّذي لايَمُوتُ ، وَالْحَمْدُ للَّهِِ الَّذي لَمْ يَتَّخِذْ ] صاحِبَةً وَلا [ وَلَداً ، وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَريكٌ فِي الْمُلْكِ ، وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ ، وَكَبِّرْهُ تَكْبيراً .
هيچ جنبش و توانايى نيست مگر به سبب خداوند [بلندمرتبه بزرگ]؛ توكّل كردم بر (خداى) زندهاى كه هرگز نمى ميرد ، و حمد و ستايش مخصوص خدايى است كه ]همسر و [ فرزندى ندارد ، و در فرمانروايى شريكى برايش نيست ، و براى او از روى خوارى و ذلّت ولىّ و سرپرستى نيست ؛ و به بزرگى از او ياد كن .
راوى گويد: زمان اندكى گذشت كه آن مرد صحابى نزد رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم بازگشت و گفت : اى رسول خدا ؛ خداوند بيمارى و فقر را از من برطرف كرد .
3 - آنچه ابن فهد حلّى در كتاب «عدّة الداعى» از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم روايت كرده است :
هر كس اين دعا را هر روز بعد از نماز صبح بخواند ، هيچ حاجتى از خداى تعالى نخواهد مگر آن كه به آسانى برآورده شود و خداوند كارهاى مهمّ او را كفايت نمايد :
بِسْمِ اللَّهِ وَصَلَّى اللَّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ ، وَاُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ ، إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ ، فَوَقيهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا ، لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ ، سُبْحانَكَ إِنّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ ، فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذلِكَ نُنْجِى الْمُؤْمِنينَ ، وَحَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكيلُ ، فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ ، وَفَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ ، ما شاءَ اللَّهُ لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلّا بِاللَّهِ ، ما شاءَ اللَّهُ لا ما شاءَ النَّاسُ ، ما شاءَ اللَّهُ وَ إِنْ كَرِهَ النَّاسُ .
حَسبِيَ الرَّبُّ مِنَ الْمَرْبُوبينَ ، حَسْبِيَ الْخالِقُ مِنَ الْمَخْلُوقينَ ، حَسْبِيَ الرَّازِقُ مِنَ الْمَرْزُوقينَ ، حَسْبِيَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمينَ ، حَسْبي مَنْ هُوَ حَسْبي ، حَسْبي مَنْ لَمْ يَزَلْ حَسْبي ، حَسْبي مَنْ كانَ مُذْ كُنْتُ ] لَمْ يَزَلْ[ حَسْبي ، حَسْبِيَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلّا هُوَ ، عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ .
به نام خدا و خداوند بر محمّد و آل محمّد درود فرستد ، و كارم را به خدا واگذار مىكنم؛ همانا خدا نسبت به بندگان بيناست . پس خدا او را از بدىهاى آنچه مكر و حيله كردهاند محفوظ داشت ؛ هيچ خدايى جز تو نيست ؛ پاك و منزّهى تو ، همانا من از گروه ستمگران بودم ؛ پس دعاى او را اجابت كرديم و او را از غم و اندوه رهانيديم و اين گونه مؤمنان را نيز نجات مىبخشيم و خدا ما را كفايت مىكند و او خوب وكيلى است . پس با نعمتى از سوى خدا و فضل و احسان در حالى كه هيچ بدى به آنان نرسيد دگرگون شدند. آنچه خدا بخواهد همان شود و هيچ جنبش و توانايى نيست مگر به سبب خدا ؛ هر چه خدا بخواهد همان شود نه آنچه مردم بخواهند ؛ هر چه خدا بخواهد همان شود ؛ هر چند مردم خوش نداشته باشند .
پرورش دهنده ، مرا از پرورش يافتگان كفايت مى كند ؛ آفريننده ، مرا از آفريدگان كفايت مىكند ؛ روزىدهنده مرا از روزىخواران كفايت مى كند ؛ خدايى كه پروردگار جهانيان است مرا كفايت مىكند. كفايت مى كند مرا آن كسى كه برايم كافى است؛ كفايت مىكند مرا آن كه هميشه كفايت مى كند؛ كفايت مىكند مرا آنكه از ابتدايى كه بودم پيوسته مرا كفايت مىكند ؛ خدايى مرا كفايت مى كند كه جز او خدايى نيست؛ تنها بر او توكّل كردم و او پروردگار عرش بزرگ است.
مواظبت در مداومت اين اوراد شايسته است ، زيرا كه فهم و درايت و خبر ، اين اذكار و دعاها را تصديق كرده است.(1)
1) دار السلام : 266/2 .
بازديد امروز : 154973
بازديد ديروز : 185967
بازديد کل : 153630588
|