हमारा लोगो अपनी वेबसाइट या वेबलॉग में रखने के लिए निम्न लिखित कोड कापी करें और अपनी वेबसाइट या वेबलॉग में रखें
حكايت حرز يمانى

حكايت حرز يمانى

 در «دار السّلام» نقل فرموده است : دستخطّ  علاّمۀ مجلسىِ اوّل رحمه الله را در پشت دعايى كه معروف به حرز يمانى است چنين يافتم :

    به نام خداوند بخشندۀ مهربان 

ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است، و درود بر شرافتمندترين پيامبران مرسل محمّد صلى الله عليه وآله وسلم و عترت پاك او باد .

    و بعد ؛ سيّد نجيب و اديب بزرگوار، برگزيده بزرگواران و نقيبان ارجمند ، جناب امير محمّد هاشم - كه خداوند تأييد و توفيقش را به واسطه مقام ارجمند محمّد و آل پاكش عليهم السلام ادامه دهد - از من خواست تا اجازه حرز يمانى را كه به امير مؤمنان عليه السلام و امام پرهيزگاران و بهترين مخلوقات پس از آقا و سرور پيامبران (كه درودها وسلام ‏هاى الهى تا آن گاه كه بهشت، جايگاه شايستگان خواهد ماند ، بر آن دو بزرگوار نثار باد) نسبت داده مى‏ شود ، به او بدهم .

    به اين خاطر ، اجازۀ روايت اين دعا را به او مى‏ دهم؛ با سندم كه از سيّد عابد و زهد پيشه ارجمند امير اسحاق استرآبادى (كه نزديك قبر آقاى تمام جوانان اهل بهشت در كربلا دفن شده است) و او از امام و مولاى ما و مولاى جنّ و انس ، جانشين خداى تعالى ، حضرت صاحب العصر و الزمان -  كه بر او و پدران پاكش درود الهى نثار باد  - نقل مى‏ كند .

    آن سيّد بزرگوار فرمود : در راه مكّه بودم كه گم شدم و از قافله عقب ماندم و كارم به جايى رسيد كه از زندگى‏ ام نا اُميد شدم و همانند كسى كه در حال مرگ است شدم و شروع به گفتن شهادتين كردم . ناگهان مشاهده كردم مولاى ما و مولاى جهان يعنى جانشين خداوند بر تمام مردم روى زمين، بالاى سرم است .

    آن حضرت فرمودند : اى اسحاق ؛ برخيز . برخاستم و ايستادم ، در حالى كه تشنه بودم ، مرا سيراب فرمود و در پشت سرش بر مركب سوار كرد ، پس شروع به خواندن اين حرز نمودم و آن حضرت كه درود خداوند بر ايشان باد اشتباهات آن را اصلاح مى‏ نمود تا دعا به پايان رسيد ؛ در اين هنگام مشاهده كردم كه در «ابطح» هستم؛ از مركب پياده شدم و آن بزرگوار غايب شدند، و كاروان من نيز پس از گذشت نُه روز بدان جا رسيد .

    در بين اهل مكّه مشهور شد كه من با طىّ الأرض به مكّه آمده‏ ام؛ لذا، پس از انجام مناسك حجّ پنهان شدم .

    مرحوم مجلسى اوّل مى‏ فرمايد : ايشان (امير اسحاق استرآبادى) چهل بار با پاى پياده به حجّ رفته بود . وقتى در اصفهان به خدمتش رسيدم ، از كربلا آمده بود تا به زيارت آقاى دو جهان يعنى امام علىّ بن موسى الرضا صلوات اللَّه عليهما مشرّف شود . وى هفت تومان مهريّه همسرش بر گردنش بود ، و همين مقدار را نيز از يكى از ساكنان مشهد مقدّس طلب داشت .

    از سويى ، در خواب ديده بود كه مرگش نزديك شده ، سيّد فرمود : من پنچاه سال در كربلا ساكن بودم تا در آن جا بميرم ، و حالا مى‏ ترسم مرگ در غير كربلا مرا دريابد و در شهر ديگرى بميرم . وقتى يكى از دوستان ما اين جريان را دانست، هفت تومان به سيّد داد و يكى از برادارن دينى را به همراهش روانه كرد .

    آن شخص مى‏ گويد : وقتى سيّد امير اسحاق به كربلا رسيد و قرضش (مهريّه همسرش) را ادا كرد ، بيمار شد و در روز نهم بيماريش از دنيا رفت و در خانه خويش دفن شد . كرامت‏هاى زيادى از اين قبيل ، در مدّتى كه ايشان در اصفهان بودند ، از وى مشاهده كردم .

    من چندين اجازه براى روايت اين دعاى شريف دارم كه به همين يك اجازه بسنده كردم؛ از ايشان (امير محمّد هاشم) درخواست مى‏ كنم در جاهايى كه بيشتر احتمال اجابت دعا هست مرا از ياد مبرد ، و از وى مى‏ خواهم كه اين دعا را مگر براى رضاى خداى تعالى قرائت نكند، و اگر دشمنش از مؤمنان است هيچ گاه دعا را به قصد هلاك آن مؤمن نخواند اگرچه گناهكار يا اهل ستم باشد . و نيز اين دعا را براى اندوختن دنياى پست به كار نبرد، بلكه شايسته است تنها براى نزديك شدن به خداى تعالى و براى رد كردن زيان‏هاى شيطان‏هاى جنّى و آدمى از خودش و از تمام مؤمنان ، اين دعا را بخواند ، اگر بتواند چنين نيّتى داشته باشد ؛ و اگر نمى‏ تواند اين گونه نيّت كند ، بهتر است هيچ نيّتى جز نزديك شدن به خداى تعالى نداشته باشد .

    اين مطالب را محتاج‏ترين بندگان به رحمت پرودگار بى‏ نيازش ، يعنى محمد تقى فرزند مجلسى اصفهانى نوشت ؛ در حالى كه خدا را ستايش ، و بر سرور و سالار پيامبران و جانشينان نجيب و برگزيده‏ اش عليهم السلام درود مى‏ فرستد . پايان كلام ايشان كه خداوند جايگهش را در بهشت ابدى بالا ببرد .

    فرزندش مرحوم علاّمه ابتداى اين داستان را كه در مورد ديدار حضرت مهدى ارواحنا فداه توسّط امير اسحاق بود ، در جلد سيزدهم «بحار الأنوار» آورده است ، ولى اختلاف زيادى با اين حكايت دارد .(3)

    علاّمه مجلسى ‏رحمه الله مى‏ فرمايد : از جمله دعاهاى مشهور ، دعاى «حرز يمانى» - كه معروف به دعاى سيفى نيز هست - مى‏ باشد . اين دعا چند طريق و روايت مختلف دارد كه طريق مهمّ آن را نقل مى‏ كنيم ، إن شاء اللَّه :

    ابو عبداللَّه حسين بن ابراهيم بن على فتى معروف به ابن خيّاط به ما گزارش داد و گفت: ابو محمّد هارون بن موسى تلعكبرى برايم گفت:

    ابو القاسم عبد الواحد (عبداللَّه ، خ) بن يونس موصلى در حلب برايم نقل كرد كه علىّ بن محمّد بن احمد معروف به مستنجد برايم حديث گفت كه : ابو الحسن كاتب برايم نقل كرد كه عبد الرحمان بن على بن زياد گفت: عبداللَّه بن عبّاس و عبداللَّه بن جعفر گفتند :

    روزى در هنگامى كه ما نزد مولاى‏ مان امير مؤمنان حضرت على بن ابى طالب‏ عليه السلام بوديم، به ناگاه حسن بن على‏ عليهما السلام وارد شد و عرض كرد :

    اى امير مؤمنان ؛ مردى آمده است و اجازه ورود مى‏ طلبد و بوى مُشك مى‏ دهد .

    فرمود : بگو بيايد .

    مردى تنومند و خوش سيما وارد شد كه چهره‏اى گيرا داشت و بزرگ‏منش بود و لهجه‏ اى فصيح و خوش داشت و لباس پادشاهان بر تن داشت ؛ گفت :

    السلام عليك يا أميرالمؤمنين ورحمة اللَّه وبركاته . من مردى هستم كه از دورترين مناطق سرزمين يمن آمده‏ ام و از بزرگان عرب‏هاى منسوب به شما (شيعيان) مى‏ باشم ، من ملكى عظيم و نعمتى فراوان به جاى نهاده‏ ام و داراى زندگانى خوش و حالى آسوده و اموالى با رشد و ترقّى داشتم ، و جريانات را آزموده بودم و روزگار مرا ورزيده ساخته بود و دشمنى دارم كه بسيار سرسخت است و با سپاهيان فراوانش و نيروهاى بزرگى كه به كمك گرفته بود بر من حمله كرد و پيروز شد و راه‏هاى حيله و فرار از آن مرا درمانده ساخت .

    شبى ، به خواب رفته بودم كه شخصى ندا داد : اى مرد ؛ برخيز و به سوى بهترين خلق خدا پس از رسول او يعنى علىّ بن ابى طالب امير و فرمان‏رواى مؤمنان صلوات اللَّه عليه وعلى آله برو و از آن حضرت درخواست كن تا دعايى به تو بياموزد كه حبيب خداوند و برگزيده و انتخاب شده از مخلوقاتش ، يعنى حضرت محمّد بن عبداللَّه بن عبد المطلب صلوات اللَّه عليه وعلى آله به او آموخته است ؛ زيرا در آن دعا ، اسم (ويژه) خداى عزّ وجلّ است؛ با آن دعا خدا را بخوان و دشمنت را كه با تو به نبرد پرداخته است ، نفرين كن .

        اى امير مؤمنان؛ من از خواب بيدار شدم و به سرعت به همراه چهارصد بنده نزد تو آمدم ، و خدا و رسول او و تو را گواه مى‏ گيرم كه تمام‏شان را آزاد كردم و اين كار را تنها براى خاطر خداى بزرگ انجام دادم . حالا با تنى لاغر و رنجور از راهى پرپيچ و خم و سرزمين دور نزدت آمدم ؛ پس بر من منّت بگذار و به خاطر فضل و بزرگواريت ، و نيز به خاطر حقّ پدرى و خويشاونديت دعايى را كه در خواب از آن مطّلع شدم و مأمور شدم براى دريافت آن به خدمت شما برسم ، به من بياموز .

    مولاى‏مان حضرت اميرالمؤمنين صلوات اللَّه عليه فرمود :

 باشد ؛ اين كار را انجام مى‏ دهم إن شاء اللَّه .

    آن گاه ، دوات و كاغذى خواست و اين دعا را براى آن مرد نوشت :


3) دار السلام : 12/2 .

 

 

 

 

    यात्रा : 12814
    आज के साइट प्रयोगकर्ता : 32061
    कल के साइट प्रयोगकर्ता : 94259
    कुल ख़ोज : 132515460
    कुल ख़ोज : 91865506