امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
سقیفه وسیله ای برای تغییر احکام شرع

سقیفه وسیله ای

برای تغییر احکام شرع

یکی از بھترین دلیل ھا بر بطلان سقیفه، کارھای است که خلفاء بر خلاف یکدیگر انجام می دادند، اگر ابوبکر و عمر و سایر خلفایی که بر اثر پیامدھای سقیفه به خلافت رسیدند، واقعاً خلیفهٔ خدا و جانشین رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم بودند، ھیچگاہ نباید احکام الھی را علیه یکدیگر و برخلاف ھم اجراء کنند. ھمانگونه که رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم در خطبۂ غدیر فرمودند ھر حکمی را که بیان فرمودہ از حلال  و حرام تا روز قیامت ادامه دارد و نباید آن را تغییر داد.

تغییر احکام شرع توسط ھر کسی که باشد خلاف (ما انزل اللہ) است و ھر چه قدر موردی که حکم آن تغییر دادہ شد با اھمیّت تر باشد، گناہ آن بزرگ تر و بیشتر است.

تغییر در احکام شرعی توسط خلفای اھل تسنن دلیل بر این است که سبب به خلافت رسیدن آنان است غیر شرعی بودہ و دارای جنبهٔ الھی نبودہ است.

یکی از نمونه ھای مھم آن جریان فدک است که حضرت رسول اکرم صلّى الله عليه وآله و سلّم آن را به حضرت فاطمهٔ زھرا علیھا السلام واگذار نمودند، و سپس خلفاء آن را از صدیقهٔ کبریٰ غصب کردند.

رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم جریان غصب کردن  فدک را پیشگویی کردہ بودند. ما جریان فدک و واگذاری آن را به حضرت صدیقهٔ کبری فاطمهٔ زھرا علیھا السلام و سپس غصب شدن آن و اختلاف خلفای اھل تسنّن را در بازگرداندن فدک و پس گرفتن آن، به اختصار نقل می کنیم، تا روشن شود اختلاف خلفاء اھل تسنّن با یکدیگر در مسایل مھم شرعی دلیل بر این است که آنان خلیفهٔ رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم که احکامشان تا روز قیامت غیر قابل تغییر است، نبودند. اینجا به اصل جریان فدک توجه کنید:

 

پيش‏گوئى پيامبر دربارۀ غصب فدك

 ’’ در سال هفتم هجرى و در روزهاى جنگ خيبر، پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم مُحَيَّصَة بن مسعود حارثى را دستور داد تا به طرف سرزمين فدك كه از آن ‏يهودان بود برود و آن‏ها را به اسلام يا جزيه دعوت كند. وقتى محيّصه به سرزمين فدك رسيد هنوز جنگ خيبر تمام نشده بود، لذا ابتدا فدكيان‏ سرباز زدند و تسليم نشدند. محيّصه قصد بازگشت به مدينه را داشت تا پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم را از نافرمانى فدكيان آگاه كند، چند تن از سران يهود ساكن فدك به محيصه گفتند: يكى دو روز صبر كن تا با قوم خود به مشورت نشينيم و نتيجه كار را به تو بگوييم و يا چند تن از يهودیان را همراهت نزد محمّد صلّى الله عليه وآله وسلّم بفرستيم.

در اين هنگام قلعه ناعم در خيبر فتح شد و خبر آن به گوش فدكيان رسيد، ترسى در دلشان افتاد، لذا به محيصه گفتند: اين بی ‏ادبی ‏ھا كه كرديم به محمّد صلّى الله عليه وآله وسلّم گزارش نده، ما نيز پاداشى به تو خواهيم داد.

محيصه تقاضاى آنان را رد كرد و همراه نون پسر يوشع و چند تن ديگر از بزرگان قوم فدك در خيبر به حضور رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم رسيدند.

وقتى پيامبر صلّى الله عليه و آله وسلّم را ديدار كردند، در ابتدا از استحكامات قلعه خود گفتند، پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم دست فرا داشت و كليدهاى قلعه فدك را به‏ آن‏ها نشان داد.

جهودان به پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم گفتند: اين كليدها را چه كسى به شما داد؟

پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمود: آن كس كه الواح تورات را به موسى داد. در اين هنگام چند تن از جهودان مسلمان شدند و بقيّه سر اطاعت تسليم كرده ‏و بنا شد جزيه دهند.

صلح ‏نامه به دست حضرت على ‏عليه السلام نوشته شد. بر اساس آن قرار شد: فدكيان در سرزمين خود باشند و جزيه بدهند ولى نخلستانى كه به باغ فدك‏ شهرت يافت از آن رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم باشد، در عوض لشكريان مسلمان به فدك لشكركشى نكنند. آيۀ شريفۀ «وَمَا أَفَاءَ اللهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلَا رِكَابٍ...»(۱) ’’آنچه از ملك و مال كافران با پيغمبر خويش گذاشتيم، سواران و پيادگان شما تاختن نكرده و زحمت‏ نديدند كه نصيب خود بخواهند، لاجرم اين غنايم، خاصّ خدا و رسول اوست...‘‘ در اين مورد نازل شد.

سپس آيۀ ديگر نازل شد و به رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم دستو داده شد كه حق ذى القربى را بدهد:

«فَآتِ ذَا الْقُرْبَىٰ حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ ۚ ذَٰلِكَ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».(۲)

(اى پيامبر)؛ حقّ خويشان و مسكينان و ابن سبيل را به آن‏ها بده و اين براى آن‏هايى كه طالب رستگارند و ديدار خداوند را در نظر دارند بهتر است.

بدين ترتيب پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم پس از خاتمه جنگ خيبر به مدينه آمد و آيهٔ شريفۀ فوق را براى دخترش فاطمهٔ زهرا عليها السلام قرائت كرد و فرمود:

به دستور خداوند، فدك از آن تو است كه اين را خداوند به تو بخشيده است.

فاطمهٔ زهرا عليها السلام كه يك دنيا عفّت و حيا بود و به مال دنيا رغبتى نداشت فرمود:

اى پدر؛ آن‏چه را كه خداوند به من بخشيده است من به شما واگذار كردم.

پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمود:

دخترم؛ اين باغ را از بهر خود و فرزندانت داشته باش و بدان كه پس از من آن را از تو بگيرند و بر سر آن با تو بسيار نزاع كنند.

در اين هنگام رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم چند تن از اصحاب را حاضر كرد و دست‏ نوشته‏ اى مشعر بر آن كه فدك از آن حضرت فاطمه‏ عليها السلام به اصحاب داد و آنھا امضاء كردند.

تا زمانى كه پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم در حيات بود، هر سال حضرت فاطمه‏ عليها السلام عامل خود را به فدك مى‏ فرستاد و بهره آن را براى حضرتش مى آورد.

چنان‏كه پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم فرموده بود، صاحبان قدرت در ابتداى كار خلافت، فدك را از خانم فاطمه زهرا عليها السلام گرفتند و چون قدرت به معاويه رسيد، فدك را بين پسر خود يزيد و مروان حكم و عمرو بن عثمان يعنى پسر خليفه سوّم تقسيم كرد. در دوران خلافت مروان تمامى فدك در اختيار او قرار گرفت كه آن را به پسرش عبدالعزيز بخشيد و عبدالعزيز هم آن را به پسر خود عمر بن عبدالعزيز داد، و چون عمر بن عبدالعزيز به‏ خلافت رسيد، نخستين مظلم ه‏اى را كه برگرداند همين فدك بود. وى حسن بن حسن بن علىّ بن ابى طالب و به قولى امام سجّاد عليه السلام را فرا خواند و فدك را به ايشان باز گرداند.

و چون يزيد بن عبدالملك بر سر كار آمد، مجدّد فدك را پس گرفت و مانند گذشته در دست بنى‏ مروان بود تا خلافت آنان در سال 132 هجرى پايان يافت.

چون سفّاح اوّلين خليفه عبّاسى به قدرت رسيد، فدك را به عبدالله بن حسن بن حسن باز داد، سپس منصور دوّمين خليفه عبّاسى آن را پس گرفت، آنگاه پسر منصور آن را به نوادگان فاطمه زهرا عليها السلام بازگرداند، سپس موسى و هارون الرشيد آن را پس گرفتند و تا خلافت مأمون در دست ايشان بود و بار ديگر مأمون آن را به اولاد فاطمه ‏عليها السلام بازگرداند و پس از مأمون مجدّد متوكّل عبّاسى آن را پس گرفت و...‘‘(۳).(۴)

گرفتن و غصب فدک و رد کردن آن و سپس گرفتن و غصب کردن آن که بارھا توسط خلفای بنی امیّه و بنی العبّاس رد و بدل شد، دلیل بر این است که خلفاء اھل تسنّن یک دیگر را قبول نداشتند و خلافت آنان بر اساس سیاست بودہ است نه دیانت۔ 


۱۔ سورهٔ حشر ، آیۀ ۶۔

۲۔ سورۂ روم ، آیۀ ۳۸.

۳۔ تاريخ يعقوبى: 2 /  269 .

۴۔ اعجاز پيامبر اعظم ‏صلّى الله عليه وآله وسلّم در پيشگويى از حوادث آينده: 204.

 

 

 

    بازدید : 349
    بازديد امروز : 19525
    بازديد ديروز : 21751
    بازديد کل : 128946215
    بازديد کل : 89563095