امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
(3) بدرفتارى واليان عثمان با مردم

(3)

بدرفتارى واليان عثمان با مردم

بدرفتارى فرمانداران منصوب از سوى عثمان، به ويژه وليد بن عقبه (برادر مادرى عثمان) و عبداللَّه بن ابى سرح (برادر رضاعى او)، مردم عراق و مصر را بر ضدّ عثمان برانگيخت. مروان بن حكم نيز در نارضايتى مردم مدينه نقش اوّل را داشت. از اين رو، هميشه در سال‏هاى آخر عمر عثمان گروهى شكايت‏ كننده از استان‏هاى‏ مختلف در مدينه حضور داشتند. مردم مصر كه از ستم عبداللَّه بن ابى سرح به تنگ ‏آمده بودند به مدينه آمدند و از عثمان عزل وى را خواستار شدند.

عثمان حاضر نبود برادر رضاعى خويش را عزل كند، ولى سرانجام با وساطت‏ على‏ عليه السلام پيشنهاد عزل را پذيرفت و محمّد بن ابوبكر را به فرماندارى مصر انتخاب‏ نمود.

محمّد به هنگام اعزام به مصر متوجّه شد كه عثمان غلام خويش را با نامه امضا شده ‏ديگرى به سوى مصر فرستاده و در آن نامه - كه مخاطب آن عبداللَّه ابى سرح بود - نوشته بود كه هرگاه اينان به مصر رسيدند، دست‏ها و پاهايشان را قطع كن!

مصريان در بين راه نگران به مدينه بازگشتند و موضوع را با عثمان مطرح كردند.عثمان مدّعى شد كه از چنين نامه ‏اى خبر ندارد. مردم گفتند: از دو خال خارج نيست: يا نامه را تو نوشته ‏اى كه در آن صورت عدالت لازم براى خلافت رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم را دارا نيستى! يا مروان به نام تو و با مهر مخصوص تو چنين كارى كرده، كه باز هم به‏ معناى آن است كه تو توانايى اداره خلافت را ندارى. از اين رو خواستار مجازات ‏مروان شدند. عثمان نپذيرفت و مصريان سر به شورش گذاشتند و خانه عثمان رامحاصره كردند. مردم عراق و مدينه نيز با آنان همكارى كردند. اصحاب رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله وسلم نيز به صورت مستقيم يا غير مستقيم با آنان همراه بودند.

يعقوبى مى ‏نويسد: ميان عثمان و عايشه رنجشى پديد آمده بود. زيرا عثمان ‏حقوق عايشه را كه در زمان عمر بيشرت از ديگر زنان پيامبر بود، برابر قرار داده بود. عثمان روزى خطبه مى ‏خواند كه عايشه پيراهن رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم را برافراشت و فريادزد: اى گروه مسلمانان؛ اين جامه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم است كه هنوز كهنه نشده، ولى‏عثمان سنّت او را كهنه كرده است! عثمان در پاسخ عايشه گفت: أللّهمّ اصرف عنّي ‏كيدهنّ، إنّ كيدهنّ عظيم.(528)

سرانجام مردم عثمان را در خانه ‏اش محاصره نمودند و بيش از همه، طلحه، زبير وعايشه مردم را بر ضدّ او تحريك مى‏ كردند. عثمان به معاويه نامه فرستاد و از او خواست تا هرچه زودتر به مدينه آيد. او با دوازده هزار سپاه روانه مدينه شد، ولى ‏سربازهاى خود را در مرز شام گذاشت و به آنان گفت: در مرز شام بمانيد تا من نزد اميرالمؤمنين روم و از كار او نيك آگاه گردم. سپس، نزد عثمان رفت. عثمان گفت: به‏ خدا قسم، تو خواستى كه من كشته شوم، پس بگويى منم صاحب خون! برگرد و مردم را به كمك من برسان. پس معاويه بازگشت و به سوى او نيامد تا كشته شد.(529)

مروان نز عايشه رفت و گفت: اى مادر مؤمنان؛ كاش بين اين مردم و اين مرد (عثمان) سازش مى ‏دادى. عايشه گفت: من وسايل سفر حجّ را فراهم كرده ام. مروان‏ گفت: به جاى هر درهمى كه خرج كردى، دو درهم مى ‏دهم. عايشه گفت: شايد گمان‏ مى ‏كنى من عثمان را نمى ‏شناسم! به خدا قسم، دوست مى ‏داشتم كه او پاره پاره در خرجينى بود و مى‏ توانستم او را حمل كنم و به دريا افكنم.(530)


528) تاريخ يعقوبى: 175/2.

529) حضرت على ‏عليه السلام در پاسخ نامه معاويه مى ‏فرمايد: تو هر جا كه به نفع خودت بود، عثمان را يارى كردى و آنجا كه ‏به نفع عثمان بود، او را يارى ندادى. (نهج البلاغه، ترجمه سيّد جعفر شهيدى، نامه 37).

530) تاريخ اسلام از بعثت نبوى تا حكومت علوى: 314.

 

منبع: معاویه ج ... ص ...

 

بازدید : 1547
بازديد امروز : 0
بازديد ديروز : 19510
بازديد کل : 128902690
بازديد کل : 89541329