(2)
جنگ در ليلة الهرير
چون اميرالمؤمنين على عليه السلام جواب معاويه را بر آن نهج ابراز كرده كه رقمزده كلك بيان گشت، نوشته ارسال نمود، معاويه از مصالحه مأيوس گشته و روز ديگر از هر دوطرف ارباب نجدت و بسالت و اصحاب شهامت و حزامت صفها راست كردند وساخته كار و آراسته كارزار شدند.
و اميرالمؤمنين على عليه السلام دستار فرخنده حضرت نبوى صلى الله عليه وآله وسلم بر سر بسته و بر اسب آن سرور نشسته و به ميان هر دو صف آمده بايستاد و به آواز بلند خطبه اى در غايت فصاحت و بلاغت ادا كرد، محصّلش آنكه:
ايّها النّاس؛ هر كه امروز نفس خود را به خداى فروشد به حكم «إنّ اللَّه اشتَرى»(2779) سود كند كه از اين روز بسيار خواهند گفت. به آن خدائى كه جان على (عليه السلام) در قبضه قدرت اوست كه اگر من دانستمى كه حدود دين و حقوق مسلمين از طغيان ظلمه و اهل و عناد ضايع نگشتى در خانه خويش مى نشستم وجنگ و جدال را بر آسايش و فارغ البال اختيار نمىكردم و اكنون ضرورى است كه اين جماعت گمراه را به راه راست آريم و ايشان را به اتباع سيّد المرسلين دعوت كنم.
و بدانيد كه اين حقد از بقاياى احفاد بدر و احُد و ايّام جاهليّت است كه در سينه پركينه معاويه متمكّن بوده و امروز مى خواهد كه از آن تشفّى صدور حاصل كند؛ و غالب آن است كه اين مدّعا در حيّز تيسّر ظهور نيابد و جمال مطلوب در آئينهمراد نبيند «فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا ايمانَ لَهُمْ»(2780).
اعيان مهاجر و انصار و معارف بلاد و امصار گفتند: چون عمّارياسر كشته شد، اندك شبهه اى كه در خاطرها بود مرتفع گشت و از روى حقيقت دانستيم كه معاوية بن ابى سفيان و متابعان او اهل بغى اند و امروز بصيرت ما در متابعت بيشتر از پيشتر استبه هر چه اشارت فرمائى كمر خدمت بسته ايم و در مقام مطاوعت و فرمان بردارى راسخ دم و ثابت قدم ايستاده.
و اميرالمؤمنين عليه السلام زبان به تحسين گشاده، متوجّه مخالفان گشت و 10000 سوارِكار ديده از مردان حجاز و عراق با شمشيرهاى كشيده در عقب آن حضرت روان شدند، و چون به صفوف مخالفان نزديكتر شد، به ياران فرمود:
من بر اين جماعت حمله خواهم كرد بايد كه موافقت نمائيد و از يكديگر جدا نشويد و بايد كه حمله شما جمله مانند حمله يك شخص باشد.
اين سخن فرموده بر سر اعدا تاخت و آن 10000 سوار نيز حمله كردند وصف هاى اهل شقاق و عناد را درهم زده، چندان خلق كشتند كه تصورّ شد كه دست وپاى مراكب را به خون رنگ كرده اند و از اين دستبرد در بازوى لشكر شام قوّت حركت نمانده، و معاويه روى به عمروعاص آورده گفت: يا اباعبداللَّه؛ امروز دستدر عروة الوثقى صبر بايد زدن تا فردا فخر توان كرد.
عمرو جواب داد: راست مى گوئى وليكن امروز مرگ حق است و حيات باطل، واگر حضرت على عليه السلام با لشكر يك حمله ديگر بر اين نهج كند از ما و بقيّة السيف اثرى نماند.
و در آن روز مالك اشتر بسيارى از دليران صف نبرد را بى سر ساخت و طايفه اى ازاعيان سپاه نصرت اثر نيز به قتل آمدند. مالك اشتر كه آن حال را مشاهده كرد به آوازبلند بگريست و اميرالمؤمنين على عليه السلام او را به شرف صحبت مشرّف گردانيده فرمود: خداى تعالى چشم تو را نگرياند، سبب گريه تو چيست؟
مالك جواب داد: جمعى را مى بينم كه در ملازمت ركاب همايون تو به دولت شهادت فايز شدند و من از آن سعادت تا غايت محروم مانده ام.
اميرالمؤمنين على عليه السلام او را بشارتها داده محمّدتها ارزانى داشت.
و در آن روز هر دو لشكر چون بحر اخضر در جوش و خروش آمدند و به سان دوكوه فولاد بر يكديگر حمله بردند و هواى نبردگاه از گرد سپاه چون شَعْر شَعْرا سياه شد، از هيبت آواز كوس و دم ناى روئين فحواى «إنّ زَلْزَلَة السّاعةِ شَىْءٌ عَظيمٌ»(2781)حجاب شبهه از پيش چشم جهانيان برداشت و حقيقت «تَكادُ السّمواتُ يَتَفَطَّرْنَ»(2782) بردلها گشاده گشت؛ و سرداران اسلام در روى مخالفان تكبير گفته به استظهار «نَصْرٌمِن اللَّهِ وَفتْحٌ قريبٌ»(2783) در كوشش آمدند و آتش حرب بالا گرفته ابروار از برق شمشير مجاهدان خون مى باريد و خنجر زمرّد پيكر از اجساد دشمن آب شنكرف گون مى سپاريد و چهره مينا به مى لعل فام مى آلود.
نوك ناوك چو عقل در تك و پوى
از درون دو ديده مردم جوى
و حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام پاى در ركاب عالم ستانى آورده چون ابر و باد حمله مى آورد و قايل دولت و نصرت جهت چشم زخم آيه «وإِن يَكادُ الَّذينَ كَفَروا»(2784) مى خواند و مى گفت:
چون ركاب تو كران گير و عنان تو سبك
اى سپاهت را ظفر لشكركش نصرت يزك
قايل تكبير و فتح از آسمان گويد يقين
القتال اى حيدر كرّار كالنّصر معك
و جنگ همچنان قائم بود تا سواران پياده شده زانوها بر زمين نهادند و شمشيرها بر يكديگر بستند، علمها بيفتاد و شمشيرها دونيم گشت و نيزه ها بشكست و سطوع گرد و غبار به مرتبه اى رسيد كه مردم يكديگر را نمى ديدند.
و در آن روز هيچ كس را فراغت آن نشد كه نماز به شرايط و اركان گزارد و با وجود آنكه خورشيد خنجرگذاز پرتو التفات بر ديار مغرب انداخته از نظرها نهان گشت دليران هر دو لشكر و گردان هر دو كشور دست از يكديگر بازنداشتند تا كار به جائى رسيد كه گريبان هم مى گرفتند و گردگاه هم مى شكافتند.
و اميرالمؤمنين على عليه السلام چند نوبت در آن شب روى خود به آسمان كرده گفت:
اى بارخدايا؛ دلها تو را شناسند و قدمها به جانب تو شتابند و دستها به سوى درگاه احديّت تو دراز كنند و حاجتها از ساحت واجب الإحترام تو خواهند. اى پروردگار عالميان؛ ميان ما و قوم حكم كن كه بهترين حكم كنندگان توئى.
گويند: چون از اين دعا فارغ گشتى در تاريكى شب بر مخالفان حمله كردى و ياران متابعان در اين امر به آن حضرت موافقت مى نمودند. طايفه اى از ثقات روايت كرده اند كه اميرالمؤمنين عليه السلام در آن شب هر كه را به زخم ذوالفقار از پاى درآوردى تكبير گفتى، يكى از مخصوصان كه در آن شب ملازم ركاب فلك فرساى بود وحساب نگاه مى داشت، چون روز شد عدد تكبير به 523 رسيده بود.
صاحب مستقصى آورده كه در معجم كبير از امام ابوسعيد السمنانى مروى استكه معاويه گفت: على (عليه السلام) در ليلة الهرير به نفس خويش زياده از 900 كس از ابطال رجال را به قتل رسانيد؛ و من در آن شب بى طاقت گشته با خود جزم كردم كه يكى از دو كار اختيار كنم يا التجا به عبداللَّه بن عبّاس نمايم تا از مرتضى على عليه السلام دستورى حاصل كنم كه به مكّه رفته رحل اقامت در حرم اندازم يا آنكه پناه به قيصر روم برم، ودر بعضى از جزاير آن ديار از سر فراغ بال ساكن گردم و آخر الأمر دو بيت كه مبنى ازتصبر و تحمّل بود در حروب و وقايع به خاطرم گذشت و بنابر آن پاى ثبوت در دامن صبر كشيدم تا آنچه واقع شدنى بود واقع شد.
در «تاريخ اعثم كوفى» مسطور است كه: پيران شام در ليلة الهرير زارى و نوحه بنياد كرده مى گفتند كه از خداى تعالى بترسيد و بر اين معدودى كه از چندين هزار مرد باقى مانده اند ترحّم نمائيد و بر زنان و فرزندان ببخشائيد و دست از جنگ كوتاه كنيد. و بر اين كلمات هيچ فايده اى مترتّب نگشت؛ و همچنان از جانبين در محاربه مبالغه مى نمودند تا آفتاب بلند شد و از طرفين خلقى بى نهايت به قتل آمدند.
اعثم كوفى گويد: جمعى از ارباب اعتماد شمار كشتگان اين جنگ كردند و36000 كس در حيّز تعداد آمده.
و در «مناهج السالكين» آوردهاند كه 32000 نفر در ليلهة الهرير مقتول گشته؛ و در «مستقصى» مسطور است كه در ليلة الهرير 2071 مرد از سپاه ظفرپناه و 7000 كس ياقريب به آن از اهل بغى و طغيان كشته شدند.(2785)
2779) سوره توبه، آيه 111: « إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللَّهِ»؛ «خداوند در مقابل بهشت، جان و مال مؤمنان را خريد كه در راه خدا جهاد كنند».
2780) سوره توبه، آيه 12: «با پيشوايان كفر پيكار كنيد؛ زيرا آنها به عهدشان وفا نكردند».
2781) سوره حجّ، آيه 1: «زلزله قيامت هنگامه بزرگى است».
2782) سوره شورى، آيه 5: «نزديك كه آسمانها شكافته شوند».
2783) سوره صف، آيه 13: «يارى و پيروزى از جانب خداوند نزديك است».
2784) سوره قلم، آيه 51: «چون كافران آيات الهى را شنيدند، چيزى نمانده بود كه تو را چشم زخم بزنند و مى گفتند او ديوانه است».
2785) تاريخ روضة الصفا: 1998/4.
منبع: معاویه ج ... ص ...
بازديد امروز : 4203
بازديد ديروز : 56742
بازديد کل : 90428870
|