امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
(4) جريان قتل عمر

(4)

جريان قتل عمر

   مسعودى گويد: عمر اجازه نمى ‏داد هيچ‏ كس از عجمان وارد مدينه شود. مغيرة بن ‏شعبه به او نوشت: من غلامى را ديدم كه نقّاش و نجّار و آهنگر است و براى مردم‏ مدينه سودمند است، اگر مناسب دانستى اجازه بده او را به مدينه بفرستم.

   و عمر اجازه داد. مغيره روزى دو درهم از او مى‏ گرفت. وى «ابولولو» نام داشت ومجوسى و از اهل نهاوند بود و مدّتى در مدينه بود، آنگاه پيش عمر آمد و از سنگينى‏ باجى كه به مغيره مى ‏داد شكايت كرد.

   عمر گفت: چه كارهايى مى ‏دانى؟

   گفت: نقّاشى و نجّارى و آهنگرى.

   عمر گفت: باجى كه مى ‏دهى در مقابل كارهايى كه مى‏ دانى زياد نيست. و او قرقركنان برفت.

   يك روز ديگر از جائى كه عمر نشسته بود مى‏ گذشت، عمر به او گفت: شنيده ‏ام‏ گفته ‏اى اگر بخواهم آسيائى مى ‏سازم كه با باد بگردد.

   ابولولوء گفت: آسيائى براى تو بسازم كه مردم از آن گفتگو كنند. و چون برفت، عمر گفت: اين برده مرا تهديد كرد.

   و چون ابولولوء به انجام كار خود مصمّم شد، خنجرى همراه برداشت و در يكى ‏از گوشه‏ هاى مسجد در تاريكى به انتظار عمر بنشست.

   عمر سحرگاه مى ‏رفت و مردم را براى نماز بيدار مى‏ كرد و چون بر ابولولوء گذشت برجست و سه ضربت به عمر زد كه يكى زير شكم او خورد و همان بود كه‏ سبب مرگش شد و دوازده تن از اهل مسجد را ضربت زد كه شش تن از آن‏ها بمردند وشش تن بماندند، خويشتن را نيز با خنجر بزد كه بمرد.(1490)


1490) مروج الذهب: 677/1.

 

منبع: معاویه ج ... ص ...

 

بازدید : 1938
بازديد امروز : 5737
بازديد ديروز : 23197
بازديد کل : 128875155
بازديد کل : 89527557