امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
(6) قتل عمر

(6)

قتل عمر

   ابن عبدالبرّ مى ‏گويد(2008): از بهترين رواياتى كه در مورد قتل عمر نقل شده است ‏روايتى است كه از عمرو بن ميمون نقل شده است كه مى‏ گفته است: من روزى كه عمر ضربت خورد و مُرد حاضر بودم، چون عمر مرد باهيبتى بود در صف اوّل نماز نمى ‏ايستادم، آن روز هم در صف بعد بودم كه عمر آمد و ابولؤلؤة غلام مغيرة بن شعبة خود را به او رساند و پيش از آنكه صف‏ها مرتّب شود به او حمله كرد و سه ضربه‏ خنجر به او زد و شنيدم عمر گفت: اين سگ را بگيريد كه مرا كشت و مردم درهم ‏ريختند و به سوى ابولؤلؤة دويدند كه سيزده نفر را زخمى كرد و مردى از پشت‏ سر خود را روى او افكند و فرو گرفتش. عمر را به خانه بردند و مردم همچنان درهم ‏ريخته بودند تا اينكه مردى گفت: اى بندگان خدا؛ نماز بگزاريد كه هم‏ اكنون آفتاب‏ مى ‏دمد.

   عبدالرحمن بن عوف را براى نماز مقدّم داشتند و او دو سوره كوچك قرآن (إذا جاء نصر اللَّه و الفتح و إنّا اعطيناك الكوثر) را خواند. و عمر را به خانه بردند و مردم ‏پيش او رفتند، او گفت: اى عبداللَّه بن عبّاس؛ بيرون برو و ميان مردم ندا كن كه آيا اين ‏كار با ميل شما صورت گرفته است؟

   ابن عبّاس بيرون آمد و چنان گفت. مردم گفتند: پناه بر خدا، خدا نكند، به خدا سوگند ما نه مى ‏دانستيم و نه مطّلع بوديم.

   عمر گفت: براى من پزشكى بياوريد، پزشك آوردند، گفت: كدام آشاميدنى را بيشتر دوست مى ‏دارى؟

   گفت: نبيذ (شراب)! چون نبيذ به او آشاماندند از محلّ يك زخم بيرون آمد، مردم گفتند: خون يا خونابه است كه بيرون مى ‏آيد.

   عمر گفت: شير به من بياشامانيد، شير به او دادند كه از محلّ زخم بيرون آمد و پزشك گفت: گمان نكنم امروز را به شب برسانى هر كار مى‏ خواهى انجام دهى انجام‏ ده.(2009)


2008) استيعاب: 1153.

2009) نهاية الأرب: 315/4.

 

منبع: معاویه ج ... ص ...

 

بازدید : 1895
بازديد امروز : 1090
بازديد ديروز : 23197
بازديد کل : 128865863
بازديد کل : 89522910