(12)
معاويه و جذب رؤساى قبايل
سياست معاويه رؤساى قبايل را متعجّب كرده بود؛ زيرا معاويه به تمامى خواسته هاى آنها چه مالى و چه در جهت ارتقاى مقام لبّيك مى گفت در حالى كه ذرّه اى از اين امور را نمى توانستند در پرتو حكومت امام عليه السلام بيابند.
پس جامعه به يك جامعه قبيله اى تبديل شده بود كه در برابر رؤساى خود مطيع محض بودند. و اين رؤساى قبايل هر گاه مايل بودند كه از قدرت و وجاهت و منزلت اجتماعى و سرمايه و ثروت بيشترى برخوردار باشند با موافقت معاويه مواجه مى گشتند در حاليكه در حكومت امام عليه السلام از اين امور خبرى نبود. و وقتى رؤساى قبيله چنين مى ديدند علناً اظهار مى كردند كه حكومت معاويه بسيار بهتر از حكومت على عليه السلام است و افراد قبيله هم كه سخنان رئيس قبيله بر ايشان حجّت بود آن را مى پذيرفتند و به آن گردن مى نهادند. و بدين طريق بود كه سياست معاويه در عراق تأثير كرد. امّا گروهى از ياران مخلص امام عليه السلام كه سياست مكّارانه معاويه را درك كرده بودند به امام عليه السلام چنين پيشنهاد دادند كه: اى امير مؤمنان؛ به اين اشراف عرب و قريش ثروتى عطا نما و ايشان را بر موالى و عجم برترى بده و از كسانى كه از مخالفتشان مى هراسى دلجويى نما.
امّا امام عليه السلام در پاسخ آنها چنين فرمود:
آيا مرا امر مى كنيد كه از راه ستم، به پيروزى دست يابم... اگر اين اموال متعلّق به خودم هم بود بين آنها به تساوى تقسيم نمى كردم چه رسد كه اين اموال، اموال خداوند است؛ آگاه باشيد كه دادن مال و ثروت اگر به حق نباشد، اسراف و تبذيراست و صاحبش را در دنيا بالا مىبرد و در آخرت پست و ذليل مى كند، او را دربين مردم بزرگ و در نزد خدا بى ارزش و خوار مى كند(379).
و سرانجام شام براى كسانى كه به خاطر خيانت يا جرم و جنايتى مورد خشم وغضب امام عليه السلام قرار گرفته بودند و يا كسانى كه طالب ثروت و منزلتى بودند به صورت ملجأ و پناهگاهى درآمد؛ چرا كه همه اينها در كنار معاويه به جلال و عظمت و مال ومكنت و منزلت اجتماعى دست مى يافتند.
و امام عليه السلام به كارگزار خود، سهل بن حنيف، در مورد عدّه اى از مردم جامعه كه به معاويه ملحق شده بودند چنين نوشتند:
ايشان اهل دنيا هستند و به دنيا روى آوردهاند و به سرعت به سوى آن مى شتابند، آنها عدالت را ديدند و شنيدند و آگاه شدند و دانستند كه مردم نزد ما برابرند، امّا به طرف ثروت فرار كردند، دور و نابود باد آنها(380).
آرى؛ امام عليه السلام مى دانست كه چگونه اين گونه افراد را در صف طرفداران خود قرار دهد، و اگر مى خواست مى توانست آنها را برترى دهد و از مال و ثروت آنها را غنى سازد و بر گُرده مردم سوارشان كند و غرور قبيله اى آنها را ارضا كند. امّا اگر چنين مى كرد به جاى آنكه پدرى مهربان براى رعيّت خود باشد و بر قلوب مردم حكومت كند به جبّار و ستمگرى مبدّل مى شد كه با شمشير بر مردم حكومت مى كند. يك بار حضرت فرمودند:
و من مى دانم كه چه چيز (رابطه شما را با من) اصلاح مى كند و محبّت شما را براى من قرار مى دهد، امّا هيچگاه به خاطر صلاح شما خود را به فساد نمى كشانم(381).(382)
379) شرح نهج البلاغة: 182/1.
380) نهج البلاغة: كتاب 70.
381) نهج البلاغة، رقم النصّ 67.
382) نقش امامان معصوم عليهم السلام در حيات اسلام: 123.
منبع: معاویه ج ... ص ...
بازديد امروز : 1483
بازديد ديروز : 56742
بازديد کل : 90426150
|