امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
(4) اشک عايشه

(4)

اشک عايشه

   مسعودى نقل كرده است كه عايشه هنگامى كه از بصره به طرف مدينه مراجعت‏ كرد گفت: من دوست داشتم مراجعت كنم و در اين جنگ شركت نكنم، اگر چه ‏پيش ‏آمدهائى براى من مى ‏شد، ليكن به من گفتند: بيرون شويد و بين مردم را اصلاح ‏كنيد و در نتيجه كار به اينجا كشانيد.

   ابن اثير گويد: عايشه در جنگ جمل گفت: من آرزو داشتم بيست سال قبل از اين‏ بميرم.

   و ملاّ على قارى در شرح فقه اكبر روايت كرده كه عايشه همواره گريه مى‏ كرد واشك مى ‏ريخت تا آنگاه كه مقنعه‏ اش تر مى‏ شد.

   ابن عبدالبرّ در استيعاب از اسماعيل بن عليه روايت كرده كه عايشه مى‏ گفت: هرگاه ابن عمر از اينجا گذشت او را به من نشان دهيد، هنگامى كه ابن عمر از نزديك‏ عايشه گذشت او را اطّلاع دادند، عايشه به ابن عمر گفت: چرا مرا از شركت در جنگ ‏جمل نهى نكردى؟

   گفت: من ديدم مردى بر تو مسلّط شده و تو را تحريك مى‏كند و من يقين داشتم كه ‏از وى جدا نخواهى شد و با او مخالفت نخواهى كرد.

   عايشه گفت: اگر مرا نهى مى‏ كردى با تو مخالفت نمى ‏كردم.

   راوى گويد: مقصود ابن عمر از آن مرد ابن زبير بود.

   جميع بن عمير گويد: بر عايشه وارد شدم و پرسيدم:  محبوب‏ترين فرد در نزد حضرت رسول ‏صلى الله عليه وآله وسلم كه بود؟

   عايشه گفت: فاطمه.

   گفتم: مقصود من اين بود كه كدام مرد از ميان مردان بيشتر مورد علاقه وى بود؟

   گفت: شوهر فاطمه و بايد هم چنين باشد؛ زيرا جان محمّد صلى الله عليه وآله وسلم در دست او قرارگرفت و او هم در دهان خود نهاد.

   گفتم: پس چرا با وى اين طور معامله كردى و به جنگ او رفتى؟

   در اين هنگام عايشه مقنعه را به صورتش كشيد و گريه كرد و گفت: از اين مطالب ‏گذشته صرف ‏نظر كنيد.(1)


1) معاويه و تاريخ: 61.

 

منبع: معاويه ج ...  ص ...

 

بازدید : 2102
بازديد امروز : 8927
بازديد ديروز : 23197
بازديد کل : 128881534
بازديد کل : 89530747