(2)
معاويه پسر يزيد
يزيد بن معاويه پسرى داشت كه در نظرش بسيار عزيز و محبوب بود. نام او را معاويه گذارده بود و علاقه داشت كه به خوبى تربيت شود و به شايستگى، مدارج كمال را بپيمايد.
موقعى كه به سنّ تحصيل رسيد، معلّم لايق و بافضيلتى را به نام «عمر المقصوص» براى تعليم و تربيت او برگزيد و فرزند خود را به وى سپرد. «عمر المقصوص» از مردان باايمان و از دوستداران واقعى على عليه السلام بود و در باطن از رفتار ظالمانه معاوية بن ابى سفيان و فرزندش، يزيد سخت تنفّر داشت. اين معلّم شايسته، در طول سنواتى كه عهده دار تعليم و تربيت معاوية بن يزيد بود، همه مبانى اسلامى و ايمانى را به وى آموخت و تمام وجودش را از اشعّه فروزان تعاليم قرآن شريف روشن كرد و او را يك فرد معتقد به اسلام و حقوق اهل بيت عليهم السلام بار آورد.
آن پسر تربيت شده، در بحبوحه جوانى و در حدود بيست سالگى بود كه پدرش يزيد بن معاويه از دنيا رفت و مردم او را به جانشينى پدر برگزيدند و با وى به خلافت بيعت كردند.
حدود 20 سالگى، يعنى سالهاى بين 18 تا 23، دوران بروز تمايلات سوزان جوانى و پرشورترين ايّام زندگى است. در اين سنين، شهوت جنسى به اوج اعلاىخود مىرسد، تفوّق طلبى و شهرت دوستى، علاقه به مال و مقام در نهاد آدمى به شدّت بيدار مى شود. در اين سنين، جوانان شيفته دستيافتن به لذايذ شهوات خود هستند و در راه نيل به تمنّيات درونى خويش ممكن است به كارهاى ناروا و خلاف مصلحت دست بزنند.
جانشينى يزيد و فرمانروايى بر يك كشور پهناور، براى معاويه جوان، بهترين وسيله ارضاى تمنّيات غريزىاش بود. جانشينى يزيد مىتوانست جوابگوى شهوت جنسى، تفوّق طلبى، مال دوستى، و خلاصه كليّه خواهش هاى سوزان وى باشد.
معاوية بن يزيد، اگر بنده هواى نفس خود مىبود و از تربيت صحيح اسلامى بهره اى نمى داشت، قادر بود از كرسى خلافت حداكثر استفاده را بنمايد و همه شهوات جوانى خويش را، به هر صورتى كه مايل باشد اِعمال كند، ولى معلّم دانا ولايقش، در پرتو ايمان به خدا و تعاليم قرآن شريف، او را چنان بااراده و نيرومند، آزاده و مستقلّ بار آورده بود كه مقام عظيم خلافت، با تمام شكوه و جلالش نتوانست شخصيّت وى را درهم بشكند و او را اسير شهوات و تمايلات نفسانى اش نمايد.
معاويه بن يزيد چهل روز بر مسند خلافت نشست و در ظرف آن مدّت كوتاه كارهاى ننگين و شرم آور دوران حكومت پدر و جدّ خود را به خوبى بررسى كرد. او متوجّه شد كه يزيد و معاويه براى چند سال حكومت، چه جرايم عظيمى مرتكب شدند و چگونه با سياه كارىهاى خود به مخالفت خداوند بزرگ قيام كردند و صدمات غير قابل جبرانى بر پيكر اسلام و مسلمين وارد آوردند.
معاوية بن يزيد بر سر يك دو راهى بسيار مهمّ و حسّاس قرار گرفته بود. بايد تصميم بگيرد و يكى از آن دو را اختيار كند. يا به زمامدارى خود ادامه دهد و مانند پدر و جدّش به جنايتكارى و ناپاكى آلوده گردد و در ضمن، تمام شهوات و تمايلات نفسانى خويش را ارضا كند، يا مطيع اوامر الهى و پيرو حقّ و فضيلت باشد، صريحاً از رياستى كه مايه ننگ و گناهكارى است كناره گيرى نمايد و تمايلات ناروا و ضدّ انسانى خود را سركوب كند.
سرانجام تصميم گرفت و با نيروى ايمان و تربيتهاى عميق مذهبى، كه در ايّام كودكى و نوجوانى از استاد فراگرفته بود، بر هواى نفس خويش پيروز شد، از خلافت كناره گيرى كرد و در كمال صراحت و شجاعت، به مقام و رياستى كه آلوده به انواع گناهان بود پشت پا زد.
روزى كه خواست كناره گيرى خود را از مقام خلافت به اطّلاع عموم برساند، باحضور رجال كشور و عموم طبقات مردم بر منبر رفت. پس از حمد خداوند و درود بر رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم آغاز سخن كرد و گفت:
جدّ من معاويه بن ابى سفيان، در امر خلافت با كسى معارضه كرد كه از تمام مردم براى آن مقام شايسته تر بود. سابقه اش در اسلام بيشتر و در شجاعت و علم از همه برتر بود. او پيش از دگران ايمان آورد و از همه مردم به پيغمبر نزديكتر بود. او ابن عمّ رسول اكرم و همسر حضرت زهرا و پدر سبطين است. جدّ من معاويه، براى جنگ با او به پا خاست و شماها نيز به جدّ من كمك كرديد تا كار خلافت بر وفق مرادش منظّم شد. روزى كه اجلش رسيد، تنها در قبر خود آرميد و اينک در گرو اعمال و ستمكارىهاى خويشتن است.
پس از او خلافت به پدرم يزيد منتقل شد. او به علّت سوء رفتار و گناهكارى براى خلافت شايسته نبود، ولى خودسرانه بر مركب هواى نفس سوار شد. كارهاى ناپسند خويش را نكيو مى پنداشت. به حريم الهى تجاوز كرد و به فرزندان رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم بزرگترين ستمها را روا داشت، ولى مدّت حكومتش كوتاه بود. خيلى زودزندگى اش سپرى شد و اينك خود او در گرو گناهان خويشتن است و نتايج اعمال زشتش گريبانگير مردم.
وقتى سخنان معاوية بن يزيد، در ميان بهت و تحيّر مردم به اينجا رسيد، بغض گلوگيرش شد. مدّتى بلند گريه كرد. پس گفت: مردم؛ من گناهان شما را به دوش نمى گيرم و حلقه وزر شماها را به گردن نمى افكنم. اينك خود دانيد و حكومتى كه انتخاب خواهيد كرد. من بيعت خود را از شما برداشتم و از خلافت كناره گرفتم.
سخنان معاويه مجلس را طوفانى كرد و همه با تعجّب آميخته با تأثّر به يكديگر نگاه مى كردند. مروان بن حكم كه پاى منبر نشسته بود به سخنان معاوية بن يزيد اعتراض كرد. او با شدّت و تندى به مروان گفت: از من دور شو، آيا به دين من از در خدعه و نيرنگ وارد مى شوى؟ من شيرينى خلافت شما را نچشيدم تا تلخى هاى مسئوليّت و گناهش را ننوشم. اگر خلافت مايه بهره مندى و منفعت است، بدبختانه پدر من از آن جز گناه و ضرر طرفى نبست، و اگر مايه تيره روزى و بدبختى است، هرآن چه دامنگير پدرم شد كافى است. من خود را آلوده نخواهم كرد.»
سپس با ديده اشكبار از منبر به زير آمد.
بنى اميّه كه بر اثر اين پيش آمد با خطر بزرگى مواجه شده بودند و ممكن بود خلافت از خاندان آنها خارج شود، سخت غضب آلود و خشمگين گشتند. سر وقت «عمرالمقصوص» معلّم معاوية بن يزيد رفتند. به وى گفتند: تو او را اين چنين تربيت كردى و از خلافت منصرفش نمودى. تو دوستى على عليه السلام را در نظر او جلوه گر ساختى. تو او را وادار كردى كه اين نطق آتشين را ايراد كند و ستمكارىهاى بنى اميّه را به زبان بياورد. سپس او را گرفتند و گوداى كنند و زنده دفنش نمودند(1).
معاوية بن يزيد، با استمداد از نيروى ايمان، شخصيّتى را احراز كرد كه توانست بر هواى نفس خود حاكم شود و از بزرگترين مقامى كه مستلزم گناهكارى و اعمال ضدّ انسانى بود، چشم بپوشد و دامن انسانيّت خويش را لكّه دار نكند. ولى پدر و جدّش كه مطيع هواى نفس و اسير تمايلات غريزى خويش بودند، ظالمانه بر كرسى خلافت تكيه كردند و جناياتى را مرتكب شدند كه در طول قرنهاى متمادى فراموش نشده و نخواهد شد.
«أَفَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ كَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَاتَّبَعُوا أَهْوائَهُمْ»(2).
آيا كسى كه از پروردگار خود حجّت و برهانى در دست دارد و بر طبق آن عمل مى كند مانند كسى است كه رفتار زشت و ناپسند خود را زيبا مى بيند يا آنان كه از هواى نفس خويشتن پيروى مى كنند؟(3)
1) حيوة الحيوان دميرى: 44/1.
2) سوره محمّد صلى الله عليه وآله وسلم، آيه 14.
3) جوان از نظر عقل و احساسات: 421/1.
منبع : معاويه ج ... ص ...
بازديد امروز : 24410
بازديد ديروز : 49009
بازديد کل : 89616988
|