(9)
گفتار امام باقر عليه السلام درباره مسأله مهم
حضور اهل بيت عليهم السلام
ابوبصير كه از اصحاب حضرت امام باقر عليه السلام است مى گويد :
دخلت المسجد مع أبي جعفر عليه السلام والناس يدخلون ويخرجون .
فقال لي : سل الناس هل يرونني ؟
فكلّ من لقيته قلت له : أرأيت أباجعفر عليه السلام فيقول : لا وهو واقف حتّى دخل أبوهارون المكفوف ، قال : سَلْ هذا ؟ فقلت : هل رأيت أباجعفر ؟ فقال: أليس هو بقائم؟ قال: وما علمك؟ قال: وكيف لا أعلم وهو نور ساطع .
قال : وسمعته يقول لرجل من أهل الإفريقيّة : ما حال راشدٍ ؟ قال : خلّفته حيّاً صالحاً يقرؤك السلام .
قال : رحمه اللَّه ، قال : مات ؟ قال : نعم ، قال : متى ؟ قال : بعد خروجك بيومين . قال : واللَّه ما مرض ولا كان به علّة ، قال : وإنّما يموت مَن يموت من مرض أو علّة . قلت : من الرجل ؟ قال : رجل لنا موالٍ ولنا محبّ .
ثمّ قال : أترون أنّه ليس لنا معكم أعينٌ ناظرة ، أو اسماع سامعة ، لبئس ما رأيتم ، واللَّه لايخفى علينا شيء من أعمالكم فاحضرونا جميعاً وعوّدوا أنفسكم الخير ، وكونوا من أهله تعرفوا فإنّي بهذا آمر ولدي وشيعتي .(1)
با امام باقر عليه السلام وارد مسجد شدم ، و مردم در حال رفت و آمد بودند . امام عليه السلام به من فرمودند : از مردم بپرس آيا مرا مى بينند ؟ من با هر كس ملاقات كردم از او سؤال كردم كه آيا امام باقر عليه السلام را ديدى ؟ مى گفت : نه ؛ در حالى كه امام عليه السلام ايستاده بود ، تا فردى نابينا به نام ابوهارون وارد شد .
امام عليه السلام فرمودند : از اين مرد سؤال كن . به او گفتم : آيا امام باقر عليه السلام را ديدى ؟
ابوهارون در جواب گفت : مگر ايشان اينجا نايستاده اند ؟
ابوبصير گفت : از او سؤال كردم تو از كجا دانستى كه امام عليه السلام ايستاده است ؟
ابوهارون گفت : چگونه به آن علم و آگاهى پيدا نكنم و حال آن كه امام عليه السلام نورى است آشكار و نمايان .
ابو بصير مىگويد : و شنيدم كه امام باقر عليه السلام به مردى از اهل آفريقا مى فرمود : حال راشد چگونه است ؟
او گفت : از آفريقا كه خارج شدم او زنده و سالم بود و به شما سلام مى رساند .
امام باقر عليه السلام فرمودند : خداوند او را رحمت كند . مرد آفريقايى گفت : او مُرد ؟!
امام عليه السلام فرمودند : آرى . او پرسيد : در چه زمانى ؟
امام عليه السلام فرمودند : دو روز بعد از خارج شدن تو از آفريقا مُرد .
آفريقايى گفت : به خدا قسم راشد نه مريض بود و نه هيچ گونه دردى داشت !
امام عليه السلام به او فرمودند : مگر هر كس كه مى ميرد به خاطر مرض يا درد مىميرد ؟
ابوبصير گفت : از امام عليه السلام پرسيدم : اين مرد آفريقايى كيست ؟
امام عليه السلام فرمودند : دوست ما و پيرو ما خاندان است .
آن گاه امام عليه السلام فرمودند : آيا مى پنداريد براى ما با شما ، چشمانى نظاره گر و گوشه ايى شنوا وجود ندارد ؟ چه پندار نادرستى ؛ به خدا قسم بر ما هيچ چيزى از اعمال شما پنهان نيست . پس همه ما را حاضر در نزد خود بدانيد و نفسهاى خود را به كارهاى پسنديده عادت دهيد و اهل كارهاى نيك شويد تا به آن شناخته شويد .
من فرزندان و شيعيان خود را به آنچه گفتم امر مى كنم .
اين روايت مطالب مهمّى را دربردارد كه براى درك معانى آن ، لازم است دقّت كامل نمود .
نكته مهمّى كه از اين روايت استفاده مىكنيم ، اعتقاد به حضور خاندان وحى عليهم السلام مى باشد ، و درك اين واقعيّت امكان پذير است به شرطى كه شرايطى را كه امام باقر عليه السلام براى درك آن بيان فرموده اند رعايت شود .
نكته بسيار مهمّى كه آن حضرت در پايان فرمايش خود فرمودهاند اين است كه آن بزرگوار شيعيان و فرزندان خود را به آن سفارش و امر فرموده اند . و اين دليل بر آن است كه بايد همه براى شناخت و دريافت واقعيّتى را كه بيان فرموده اند ، سعى و كوشش كنند .
بنابراين روايت ، هر يك از آن بزرگواران عين اللَّه هستند كه اعمال و رفتار ما را مى بينند و اُذُن اللَّه هستند كه تمام گفتار ما را مى شنوند . آن گاه امام عليه السلام كسانى را كه اين حقايق را نپذيرفتهاند مورد خطاب و نكوهش قرار داده و مى فرمايند واقعاً بد اعتقادى داريد به خدا سوگند هيچ چيزى از اعمال شما از ما پوشيده نيست .
حضرت امام باقر عليه السلام پس از بيان اين نكات به نتيجه گيرى از فرمايشات خود مى پردازند و به چند نكته تصريح مى فرمايند :
1 - همه ما را نزد خود حاضر بدانيد .
اين كلام اشاره به مقام نورانيّت اهل بيت عليهم السلام است كه آن بزرگواران به مقام نورانيّت، محيط بر زمان مىباشند ، و فرقى ميان هيچ يك از آنان نيست و شيعه در هر زمانى كه باشد ، بايد خود را نزد همه آن بزرگواران بداند ، و همانگونه كه انسان بايد خود را در حضور خداوند ببيند بايد احساس كند كه در محضر اهل بيت عليهم السلام نيز مىباشد .
بديهى است كسى كه اين حقيقت را بفهمد و آن را عملى سازد تحوّل بزرگى در رفتار و كردار او ايجاد مى شود .
2 - نفسهاى خود را به كارهاى نيك عادت دهيد و از اهل خير باشيد .
بنابراين فرمايش نه تنها انسان بايد به كارهاى زشت و ناپسند عادت نكند بلكه بايد به اعمال شايسته و رفتار خوب ، نفس خود را عادت دهد . يعنى آنچنان بايد در تهذيب نفس و خودسازى كوشا باشد كه نفس او نه تنها از انجام كارهاى پسنديده متنفّر و منزجر نباشد ، بلكه به آنها خو گرفته و عادت داشته باشد .
نكته قابل توجّه در اين روايت اينست كه عادت كردن به كارهاى پسنديده و ارزنده در صورتى ارزش دارد كه ذات انسان به آنها عادت كرده باشد يعنى در ذات او اثر گذاشته باشد ، لذا عادت كردن به كارهاى نيكو و پسنديده در صورتى كه در ذات شخص اثرى نگذاشته باشد اهميّت چندانى نخواهد داشت ؛ زيرا ممكن است انسان بر اثر جوّ جامعه و محيط زندگى به انجام بعضى از كارهاى خوب و پسنديده عادت كرده باشد ولى در ذات او رسوخ نكرده باشند ، در نتيجه سنخيّتى با آنچه انجام مىدهد نيافته و اهل آن به حساب نيايد . و اين نكته دقيقى است كه كاملاً بايد به آن توجّه شود .
براى توضيح مطلب مىگوئيم : عادت كردن به كارهاى پسنديده به دو صورت ممكن است واقع شود :
1 - صورت اوّل : از راه مخالفت با نفس و مطيع ساختن نفس براى انجام كارهاى خوب . اگر منشأ اعتياد انسان به كارهاى نيك اين گونه باشد ، ذات و سرشت آدمى به رفتار و گفتار خوب خو گرفته و عادت مىنمايد . اين گونه عادت كردن ، داراى نقش اساسى و اثر حياتى در پيشرفت و تكامل انسان است .
2 - صورت دوّم : اين است كه انسان به كارهاى خوب انس گرفته و به رفتار پسنديده عادت كند نه از راه مخالفت با نفس و خودسازى و آماده ساختن ذات براى انجام اين گونه اعمال ؛ بلكه بر اثر محيط زيست و اجتماعى كه در آن زندگى مى كند ، به بعضى از كارهاى خوب انس گرفته و عادت كرده باشد .
مثلاً چون در خانواده اى بوده است كه مقيّد به نماز اوّل وقت يا نماز جماعت بوده اند ، او هم به آن عادت كرده است . در اين صورت اگر محيط زندگى او تغيير كند چون ذاتاً به آن كار عادت نكرده است ، با مرور زمان رفتار او عوض مىشود و از برنامه قبلى خود دست برمىدارد .
اين گونه عادت كردنها كه تأثيرى در ذات او نگذاشته اند بلكه بر اثر رنگ گرفتن از محيط مى باشد ، اهميّتى ندارد و با تغيير محيط از دست مى رود .
به اين جهت حضرت باقر العلوم عليه السلام مى فرمايند : علاوه بر آن كه نفس هاى خود را به كارهاى خير عادت مى دهيد ، اهل آن نيز باشيد ؛ نه آن كه فقط رنگ افراد خوب را به خود بگيريد ؛ زيرا رنگ گرفتن از نيكان بدون آن كه در ذات و سرشت انسان رسوخ نموده باشد تأثيرى در رفتار او ندارد و تحوّلى در او به وجود نمى آورد و نقشى در درك حقايق نخواهد داشت و هنگامى كه در ذات انسان رسوخ كرد و استقرار يافت ، اين حقايق عظيم و باارزش را درك مى كند .
------------------------------------------------------------
(1) بحار الأنوار : 243/46
منبع: صحيفه مهديه ص 93
بازديد امروز : 0
بازديد ديروز : 21152
بازديد کل : 89542971
|